گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۶۱

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن
باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ها را تازه کن
گل جمال افروخته‌ست و مرغ قول آموخته‌ست
بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن
سرو سوسن را همی‌گوید زبان را برگشا
سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن
شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان
فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن
از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع
برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن
جمله گل‌ها صلح جو و خار بدخو جنگ جو
خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن
رعد گوید ابر آمد مشک‌ها بر خاک ریخت
ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن
نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند
کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن
بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت
گر سماعت میل شد این بی‌نوا را تازه کن
سبزپوشان خضرکسوه همی‌گویند رو
چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن
وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی
در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن
باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ها را تازه کن
هوش مصنوعی: بهار، تو روح و جان ما هستی. جان‌ها را تازه کن و باغ‌ها را شکوفا کن، تا زراعت‌ها هم دوباره حیات بگیرند.
گل جمال افروخته‌ست و مرغ قول آموخته‌ست
بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن
هوش مصنوعی: گل زیبایی درخشانی دارد و پرنده‌ای که آوازش را یاد گرفته، بدون نسیم حرکت نمی‌کند. پس ای نسیم، بشتاب و زمین را تازه کن.
سرو سوسن را همی‌گوید زبان را برگشا
سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن
هوش مصنوعی: سرو و سوسن با هم صحبت می‌کنند و از یکدیگر می‌خواهند که زبان خود را باز کنند. سنبله هم با لاله صحبت می‌کند و از او می‌خواهد که وفا و محبت را تازه و زنده نگه دارد.
شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان
فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن
هوش مصنوعی: چنارها با خوشحالی به صدا درآمدند و صنوبرها نیز با شوق و نشاط کف می‌زنند، و قناری به شکلی پرانرژی ندا می‌دهد تا عطا را دوباره تازه و شاداب کند.
از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع
برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن
هوش مصنوعی: از شگفتی‌های زندگی و زیبایی‌های طبیعت بهره ببر. مانند گل‌های مختلف که هر کدام زیبایی خاص خود را دارند، باشد که این زیبایی‌ها روح تو را تازه کند و در دل شادابی بیاورد.
جمله گل‌ها صلح جو و خار بدخو جنگ جو
خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن
هوش مصنوعی: تمام گل‌ها به دنبال صلح هستند، اما خارها رفتار تند و جنگ‌طلبانه دارند. ای وامق، تو هم زمان مناسبی است که دوباره بر اساس عهد و پیمان عذرا اقدام کنی.
رعد گوید ابر آمد مشک‌ها بر خاک ریخت
ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن
هوش مصنوعی: رعد می‌گوید که ابرها باریده‌اند و مشک‌ها به زمین ریخته شده‌اند. ای گلستان، برو و خودت را تازه کن و دست و پاهای خود را بهبود ببخش.
نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند
کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن
هوش مصنوعی: نرگس به سمت بلبل خوابیده می‌آید و با چشمی ملایم به او اشاره می‌کند تا در آنجا عشق و شوق را دوباره زنده کند.
بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت
گر سماعت میل شد این بی‌نوا را تازه کن
هوش مصنوعی: بلبل این را شنید و به گل صدبرگ گفت: اگر دوست داری صدای این بی‌نوا را بشنوی، او را تازه و شاداب کن.
سبزپوشان خضرکسوه همی‌گویند رو
چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن
هوش مصنوعی: سبزپوشان خضر (نماد دانایی و زندگی) می‌گویند که باید به مانند شکوفه‌ها به سر و روی اولیا (عاشقان و فرشتگان) تازگی و زندگی ببخشیم و آنها را سرشار از طراوت کنیم.
وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی
در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی طبیعت و گل‌ها اشاره دارد و به ما می‌گوید که در سکوت و آرامش می‌توان زیبایی‌های خاصی را مشاهده کرد. همچنین تشویق می‌کند که از چیزهای زیبای اطرافمان غافل نشویم و آنها را دوباره کشف کنیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۶۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/09/19 12:12
کبرا حسینی

خَضَرکسوت یعنی سبزپوش

1399/02/29 00:04
خامش

محترم کبرا حسینی؛ شما ترکیب این دو لغت را آنطور که معنی کرده اید در کدام منبع پیدا کردید؟ لطف بفرمایید این اطلاع بسیار آموزنده خواهد بود. در ضمن در همین مورد شاید این هم معنی دیگر این ترکیب باشد:
اگر کسوت را به معنای حیات دادن و زنده کردن بپذیریم در آنصورت خِضر را میتوان همان پیامبر ابدی که آب حیات را یافت شمرد. با اینکار در بیت از تکرار یک معنی (سبزپوشان خضرکسوه ) جلوگیری کرده ایم چه از مولانا چنین تکراری بعید است. در ضمن امکان دارد که با اشاره به اولیا در بیت دوم حضرت مولانا توجه را از استعاره زیبای گلها به اولیا، همانند حضرت خِضر، جلب میکند. پس معنا این میشود: سبزپوشانی که همانند خضر حیات ابدی یافته اند دعوت به کشف حقایق اولیا میکنند که برای حیات ابدی است نهایتا در بقا فی الله.
در تأیید نظر بالا این دو بیت غزل 482 حضرت مولانا شاید روشنگر باشد:
بیا که نور سماوات خاک را آراست شکوفه نور حقست و درخت چون مشکات (اشاره به سوره نور 24:35)
جهان پر از خِضرِ سبزپوش دانی چیست؟ که جوش کرد ز خاک و درخت آب حیات
در ضمن در غزل 1386 حضرت خضر بعنوان دانای به سرّ مترادف با سبزپوشان آمده:
ای سبزپوشان چون خضر ای غیب‌ها گویان به سر تا حلقه گوش از شما پردر و پرمرجان کنیم

1402/05/24 09:07
بزرگمهر

خامش عزیز با توجه به معنی کسوه:

کسوه واژه‌نامه آزاد در لغت:به کسر و ضم کاف و سکون سین و فتح واو از ریشه "کسو" به معنای لباس و پوشاک است. در فقه:به هر آنچه که مایه پوشش عرفی بدن فرد به گونه ای باشد که امکان رویت آن وجودنداشته باشد، کسوة گویند. با این معنی خَضِر کسوه به کسانی (سبز پوشانی)اشاره میکند که هم طریق خضر هستند.