غزل شمارهٔ ۱۹۵۵
ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان
هوشیاری در میان بیخودان و مستیان
بی محابا درده ای ساقی مدام اندر مدام
تا نماند هوشیاری عاقلی اندر جهان
یار دعوی می کند گر عاشقی دیوانه شو
سرد باشد عاقلی در حلقه دیوانگان
گر درآید عاقلی گو کار دارم راه نیست
ور درآید عاشقی دستش بگیر و درکشان
عیب بینی از چه خیزد خیزد از عقل ملول
تشنه هرگز عیب داند دید در آب روان
عقل منکر هیچ گونه از نشانها نگذرد
بی نشان رو بینشان تا زخم ناید بر نشان
یوسفی شو گر تو را خامی بنخاسی برد
گلشنی شو گر تو را خاری نداند گو مدان
عیسیی شو گر تو را خانه نباشد گو مباش
دیدهای شو گرت روپوشی نماند گو ممان
غزل شمارهٔ ۱۹۵۴: عیشهاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقانغزل شمارهٔ ۱۹۵۶: سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان
هوشیاری در میان بیخودان و مستیان
هوش مصنوعی: ای درد و رنج، ای مشکل و ای غم، ای درد و رنج، هوشیاری در میان دیوانگان و افرادی که مست و غرق در خوشی هستند.
بی محابا درده ای ساقی مدام اندر مدام
تا نماند هوشیاری عاقلی اندر جهان
هوش مصنوعی: ساقی، به طور بیپروا نوشیدنی را پیدرپی بریز تا در این دنیا هیچ عاقل هوشیاری باقی نماند.
یار دعوی می کند گر عاشقی دیوانه شو
سرد باشد عاقلی در حلقه دیوانگان
هوش مصنوعی: دوست میگوید اگر عاشق هستی باید دیوانه شوی؛ زیرا کسی که عاقل است و خود را عقلمند جلوه میدهد، در میان دیوانگان جایی ندارد.
گر درآید عاقلی گو کار دارم راه نیست
ور درآید عاشقی دستش بگیر و درکشان
هوش مصنوعی: اگر شخصی عاقل و متفکر بیاید، بگو که من کار دارم و راهی برای ادامه نیست. اما اگر عاشقی بیاید، دستش را بگیر و او را به درون بکش.
عیب بینی از چه خیزد خیزد از عقل ملول
تشنه هرگز عیب داند دید در آب روان
هوش مصنوعی: نقصها و عیبها را چرا میبینی؟ این به خاطر ناتوانی عقل توست. مانند تشنهای که به دنبال آب است و هرگز نمیتواند عیبهایی را در جریان آب مشاهده کند.
عقل منکر هیچ گونه از نشانها نگذرد
بی نشان رو بینشان تا زخم ناید بر نشان
هوش مصنوعی: عقل هیچ نشانی را نادیده نمیگیرد و بدون نشانهای نمیتواند حرکت کند. باید از هر نشانهای آگاه باشد تا آسیب و زخم به او نرسد.
یوسفی شو گر تو را خامی بنخاسی برد
گلشنی شو گر تو را خاری نداند گو مدان
هوش مصنوعی: اگر هنوز ناپختهای، باید مانند یوسف، با صبر و حوصله فردی برتر شوی. اگر به عنوان خار شناخته میشوی، تلاش کن به گل تبدیل شوی و در جایگاه خود پیشرفت کنی، نه اینکه تسلیم بشوی.
عیسیی شو گر تو را خانه نباشد گو مباش
دیدهای شو گرت روپوشی نماند گو ممان
هوش مصنوعی: اگر خانهای نداری، مانند عیسی(ع) شو و در جستجوی راهی باش. اگر پوششی برای خود نداری، از آن شرمنده نباش و ادامه بده.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۵۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/11/04 10:02
پوریا
عشق فتوی می دهد کز کعبه در بتخانه شو
یار دعوی می کند کز عاشقی دیوانه شو
عشق زحمت برنتابد، کاشنای خلوت است
چون تو با عشق آشنائی از همه بیگانه شو
گربه کویش باریابی، مرغ غم را دانه باش
گر وصال دوست خواهی، شمع را پروانه شو
تا مگر روزی حدیثت بگذرد در پیش او
چون نظامی در زبان هر کسی افسانه شو
نظامی گنجوی