غزل شمارهٔ ۱۹۵۱
ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین
گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین
هر کی انبازی برید از خویش آن بازی مدان
در جهان او را چو حق بیمثل و بیانباز بین
ز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام او است
ذرهها و قطرهها را مست و دست انداز بین
چونک قبله شاه یابی قبله اقبال شو
چون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز بین
گفتم ای اکسیر بنما مس را چون زر کنی
رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین
گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را
گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین
گفتم از آغاز مرغ روح ما بیپر بدهست
گفت هین بشکن قفس آغاز بیآغاز بین
زان فروبسته دمی کت همدم و همراز نیست
چشم بگشا هر دمی همراز بین همراز بین
این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز
چون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بین
خاک خواری را بمان چون خاک خواری پیشه گیر
خاک را از بعد خواری در چمن اعزاز بین
غزل شمارهٔ ۱۹۵۰: بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست اینغزل شمارهٔ ۱۹۵۲: هست ما را هر زمانی از نگار راستین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین
گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین
هوش مصنوعی: ای برادر، خودت را بشناس و درونیاتت را بررسی کن. اگر میخواهی به مقامی بلند و شاهگونه دست یابی، ابتدا باید به خودت و تواناییهای خود نگاه کنی.
هر کی انبازی برید از خویش آن بازی مدان
در جهان او را چو حق بیمثل و بیانباز بین
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود به تنهایی خارج شود و جدا گردد، نباید آن را بازی تلقی کند. در جهان، او را مانند حقیقتی بیهمتا و بدون شریک ببین.
ز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام او است
ذرهها و قطرهها را مست و دست انداز بین
هوش مصنوعی: از آفتابی که خودش نور و روشنی آسمان است، ذرات و قطرات آب را به حالت نشئگی و تحرک درمیآورد و در مسیرش تغییرات زیادی ایجاد میکند.
چونک قبله شاه یابی قبله اقبال شو
چون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز بین
هوش مصنوعی: وقتی به شاه و صاحب قدرت نزدیک شدی، خودت را با شانسی که به دست آوردی هماهنگ کن. پس از آنکه از دو جرعه از جام او نوشیدی، وضعیت خوشبختی ات را مشاهده کن.
گفتم ای اکسیر بنما مس را چون زر کنی
رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین
هوش مصنوعی: گفتم ای جادو، مس را مانند طلا نشان بده، تا مردم دلگرم شوند. او پاسخ داد: این کار تنها با گاز به دست میآید.
گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را
گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین
هوش مصنوعی: به او گفتم: چطور توانستی پرنده ابراهیم را زنده کنی؟ پاسخ داد: پر و بالش را بزن و الان او را پرواز کن!
گفتم از آغاز مرغ روح ما بیپر بدهست
گفت هین بشکن قفس آغاز بیآغاز بین
هوش مصنوعی: در ابتدا از او خواستم که روح ما را آزاد کند، او گفت: احتیاط کن و قفس را بشکن، تا بتوانی آغاز و پایان را ببینی.
زان فروبسته دمی کت همدم و همراز نیست
چشم بگشا هر دمی همراز بین همراز بین
هوش مصنوعی: پس از اینکه لحظهای در سکوت و تنهایی گذراندهای، دریاب که حتی همدم و رازدار تو نیز در کنارت نیست. بنابراین، در هر لحظه چشمت را باز کن و به اطراف خود نگاه کن تا همرازانی را ببینی که در کنار تو هستند.
این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز
چون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بین
هوش مصنوعی: این لحظهای که جان تو در تلاش و احساسات در حال سوز و گداز است، مانند دم عیسی است که در حضور خدا جان تازهای به زندگی میبخشد و آن را زنده میکند.
خاک خواری را بمان چون خاک خواری پیشه گیر
خاک را از بعد خواری در چمن اعزاز بین
هوش مصنوعی: خود را مانند خاک humble و بیادعا بدان و این ویژگی را در زندگی خود، به عنوان یک شیوه عمل، انتخاب کن. زیبایی و احترام را از دیدگاه تو میتوان در جایی پیدا کرد که به پایینترین و بیادعاترین چیزها توجه شود.