غزل شمارهٔ ۱۹۴۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۴۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
دریای علم و حکمت وعرفان و عشق ، مزین به واژه هـای زرین قران
آنگونه که افلاکی روایت کرده است، شمس تبریزی این نور مطلق ، این آفتاب ، این صنم گریزپا، این مه خوب خوش لقا این نگار و عقیق بی بهای جلال الدین، از کودکی به روان پریشی دچار بوده است و بی گمان همگام با بالا رفتن زاد بیماری او نیز رو به وخامت نهاده بوده است، و البته خداوند آگاه تراست.
بسم الله الرحمن الرحیم
بیت اول، انا بنیناها و انا موسعون
«ما آسمان را با قدرتی بنا کردیم که با هیچ مقیاسی توصیف و اندازه گیری نمی شود» ذاریات، آیۀ 47
بیت دوم، تایبون العابدون الحامدون السایحون
«توبه کنندگانند، پرستندگانند، ستایندگانند، روزه دارانند» توبة ، آیۀ 112
بیت سوم، ذی المعارج: صاحب درجات / تعرج الروح الیه و الملایک اجمعون
«فرشتگان و روح به سوی او بالا می روند» معارج، آیۀ 4
بیت چهار، کل الینا راجعون
«همه به سوی ما باز می گردند» انبیاء، آیۀ 93
بیت پنجم، یلقاها الا الصابرون
«پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند»قصص، آیۀ 80
بیت ششم، نحن الغالبون
«ما حتما پیروزیم» شعراء، آیۀ 44
بیت هفتم، السابقون السابقون
«سبقت گیرندگان، پیشگامان» واقعة، آیۀ 10
بیت هشتم، انا لنحن الصافون
«ما همگی (برای اطاعت فرمان خداوند) به صف ایستاده ایم» صافات، آیۀ 165
بیت نهم، تم الفقر فهو الله: هرگاه فقر به کمال رسید به خدا منتهی می شود.
لا یفقهون
«قدرت درک ندارند» توبة، آیۀ 87
بیت دهم، مایسطرون (ن والقلم و ما یسطرون)
«آن چه می نویسند» قلم، آیۀ 1
بیت یازدهم، سوف یبصر: خواهید دید / یبصرون: ببینند / مداهن: چرب زبان / یدهنون: «نرمی نمایند»قلم، آیۀ 9
بیت دوازدهم، لا ریب فیه
«در آن هیچ شکی نیست» بقرة، آیۀ 2
ریب المنون
«انتظار مرگ» طور، آیۀ 30
بیت سیزدهم، هم نایمون
«در خواب هستند» اعراف، آیۀ 97
پوزش از پریشان درج کردن!
بمنه و کرمه
چهارشنبه - 8 مهر 1394، الأربعاء - 16 ذوالحجه 1436
ممنون از این حاشیه شما
ناشناس
بله، الله اعلم بالصواب!
حقیر متاسفانه کمی تلخ زبان هستم، البته در گنجور پیش نیامده مرتکب آن شوم، زیبنده است ادب و احترام را پیشه کنیم.
مشعوف، موید باشید.
جناب خراسانی
حقیر مرتکب هیچ گونه اسایه ادب یا بی احترامی نشده است.
گمان می برم کسی که از کودکی خدارا میدیده و بر زیروزبر عالم علم داشته است استغفروالله
از پیامبران نیز بالاتر بوده است ور نه مصداق همان است که گفته آمد.
جنابان ، ناشناس و ناباور
خواهش میکنم سخت نگیرید
غلو در ادبیات فارسی کولاک میکند
اجازه دهید هرکس با عقاید خود اگر چه نادرست خوش باشد
شما نیز برعقاید خود پابیند
زنده و شاد باشید
جناب سعیدی
گفتگو از اغراق شاعرانه نیست ، سخن از برخی بد آموزیهاست ، واقع گریزی ، خرافه گستری و..
جناب ناشناس ناشناس
راست میگویید
گمان میکردم همه ی خرافات از غلو ها ناشی میشود
ولی گویا تعصب و خشک اندیشی هم ید طولایی دارد
باز هم همت والای شما که ایستاده اید
این حقیر کم جراًت ترم
سلام
با تشکر از ارجاعات جناب خراسانی به قران .
تفسیر این غزل شگفت انگیز به همراه آیات اشاره شده را در برنامه ی 611 گنج حضور ببینید، اگر از تلفن همراه استفاده می کنید کافیست روی نام بنده کلیک نموده و به صفحه ی مورد نظر هدایت شوید، در غیر اینصورت از گوگل کمک بگیرید.
همیشه گنجور حقیر رادر یافتن سهل
شرح و معانی
یاری توانا بوده و دلم به گنجور گرم است .
از گردانندگان این چرخ معرفت،هماره وامدار وسپاسگزارم.
امیررضاسرخی
ناشناس ناشناس محترم، احتمالا نظر شما به شمس تبریزی در مورد «روان پریشی» ایشان در بعد چهارگانه عالم محسوسات، با روشنگری این چند بیت مولانا از بعد عالم مثال، لطف ضمیر ناخودآگاه شما به شمس می باشد:
بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی فغان برخاست از جانهای مجنونان روحانی
میان نعرهها بشناخت آواز مرا آن شه که صافی گشته بود آوازم از انفاس حیوانی
اشارت کرد شاهانه که جست از بند دیوانه اگر دیوانهام شاها تو دیوان را سلیمانی
به پیش شاه شد پیری که بربندش به زنجیری کز این دیوانه در دیوان بس آشوب است و ویرانی
شه من گفت کاین مجنون به جز زنجیر زلف من دگر زنجیر نپذیرد تو خوی او نمیدانی
هزاران بند بردرد به سوی دست ما پرد الیناراجعون گردد که او بازی است سلطانی
خامش
آن بنده خدا تنها نقل قول کرده است از افلاکی
دوست عزیز 8، خواندن مناقب العارقین افلاکی را توصیه میکنم. بسیار زیباست هم در منقیه نویسی هم از نظر ادبیات فارسی.
در ادامه معنی دیوانه در عرفان که عکس روان پریشی است ( بر مقام عقل باید پیر گشتن طفل را در مقام عشق بینی پیر را برنا شدن) شاید این چند بیت از حضرت مولانا مفهوم این اصل عرفانی را روشنتر کند:
یار دعوی می کند، گر عاشقی دیوانه شو
سرد باشد عاقلی، در حلقه دیوانگان
گر درآید عاقلی، گو کار دارم راه نیست
ور درآید عاشقی، دستش بگیر و درکشان
عیب بینی از چه خیزد؟ خیزد از عقل ملول
تشنه هرگز عیب داند دید، در آب روان؟
عقل منکر هیچ گونه، از نشانها نگذرد
بی نشان رو بینشان تا زخم ناید بر نشان
یوسفی شو، گر تو را خامی بنخاسی برد
گلشنی شو، گر تو را خاری نداند، گو مدان
عیسیی شو، گر تو را خانه نباشد، گو مباش
دیدهای شو، گرت روپوشی نماند، گو ممان
گرامی نادیده خامش،
" من نادیده را باور نمی توانم و شنیده را تا نیازمایم"
این میدانم که دیوانه در زبان فارسی" ناهمتا ی"
فرزانه است و ان کس را بدان می خوانند که از واقعیت بریده باشد و پناه به مجاز برده،
و مانای " مناقیه " را در دهخدا دامهایی که استخوان
پر مغز دارند یافتم نکند مقامه بوده است؟؟
8 گرامی، سپاسگزارم، درستش منقبه است، اشتباه چاپ بود. منقبه نامه از ادبیات عرفانی است و شاید بتوان بهتر گفت از ادبیات طریقتی. معنی کلمه ستودن است، و مناقب نامه ها معمولا در ستودن صفات و کرامات پایه گزارن طریقتهاست. نوشته افلاکی - مرید طریقت مولویه - هم بعد از فوت حضرت مولانا یکی از زیباترین آنهاست.
خامش گرامی،
سپاس برای روشنگری، در این روزگار دشوار به خویش
بپردازید و تندرست و شادکام بوید
تفسیر ابیات ۵ و ۶:
با توجه به بخشی از آیه مبارکه ۸۰ سوره قصص("لا یلقیها الاالصابرون، پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند") میفرماید: ای انسان مادامیکه با ابزار صبر و شکر صیقل داده نشدی به معرفت الهی دست نخواهی یافت.
و خوب با چشم بصیرت توجه کن که چگونه بایست در مقابل حکم قضا وقدر تسلیم محض باشی. و با عنایت به بخشی از آیه مبارکه ۴۴ سوره شعرا ("نحن الغالبون، ما حتما پیروزیم") سعی بر مخالفت و لجاجت با امر خدا نکن که نهایتا شکست خواهی خورد.
معانی ابیات ۱ الی ۳:
با اشاره به آیات مبارکه ۴۷ سوره ذاریات، ۱۱۲ سوره توبه، ۳ و ۴ سوره معارج، مولانا در این ابیات مفاهیم زیبایی را از قرآن کریم استخراج نموده است.
هر لحظه از این آسمان نیلگون ندایی بگوش میرسد که میگوید: "آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعت دهنده ایم".
و چه کسی میتواند بدون گوش ظاهری این ندا را لحظه به لحظه بشنود و درک کند، ودر پاسخ جواب میدهد: "همان توبهکنندگان، پرستندگان، سپاسگزاران، روزهداران" که کنایه به مؤمنان واقعی است.
به نردبان الهی چنگ زده و از آن عروج کنید که: "فرشتگان و روح، در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی «او» بالا میروند".
سلام
بر همه عزیزان
پن نسبت به رشته خودم تک تک سلولهای
بدن را می شناسم بطور بسیار ساده
پشت گشف یک لامپ برق که در
مقایسه با یک خورشید
یک اتم نیست نبوغ یک دانشمند
را می رسانه ولی در پورد خالق این
عطمت می لنکیم
خدا یا هر اسمی بزارید
با تمام صفات محض هست
افرادی مثل مولوی می خواهد
ما به او زنده بشویم
هدف خداوندهم همینه
انسان باید مثل نور پاک بشه
ذهن راخاموش کن ان موقع
بانک واین خرد را بگیره
راه دیگه ای نداره
برای حصول این درجه
این بانگ راباید بشنویم
تا طالع سعد داشته باشبم
مولوی شمس انسان به
حضور رس
درباره این غزل زیبا، در شماره سیزدهم پادکست «عشق داند» مفصل صحبت شده.
میتونید همین الان از اپلیکیشنهای پادکست مثل «کست باکس» یا مستقیم از طریق لینک زیر گوش کنید: