غزل شمارهٔ ۱۹۴۷
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من
گفت ای رخهای زرد و زعفرانستان من
زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب
زعفران را گل کنم از چشمه حیوان من
زرد و سرخ و خار و گل در حکم و در فرمان ماست
سر منه جز بر خط فرمان من فرمان من
ماه رویان جهان از حسن ما دزدند حسن
ذرهای دزدیدهاند از حسن و از احسان من
عاقبت آن ماه رویان کاه رویان می شوند
حال دزدان این بود در حضرت سلطان من
روز شد ای خاکیان دزدیدهها را رد کنید
خاک را ملک از کجا حسن از کجا ای جان من
شب چو شد خورشید غایب اختران لافی زنند
زهره گوید آن من دان ماه گوید آن من
مشتری از کیسه زر جعفری بیرون کند
با زحل مریخ گوید خنجر بران من
وان عطارد صدر گیرد که منم صدرالصدور
چرخها ملک من است و برجها ارکان من
آفتاب از سوی مشرق صبحدم لشکر کشد
گوید ای دزدان کجا رفتید اینک آن من
زهره زهره درید و ماه را گردن شکست
شد عطارد خشک و بارد با رخ رخشان من
کار مریخ و زحل از نور ماهم درشکست
مشتری مفلس برآمد کاه شد همیان من
چون یکی میدان دوانید آفتاب آمد ندا
هان و هان ای بیادب بیرون شو از میدان من
آفتاب آفتابم آفتابا تو برو
در چه مغرب فرورو باش در زندان من
وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو
منکران حشر را آگه کن از برهان من
عید هر کس آن مهی باشد که او قربان او است
عید تو ماه من آمد ای شده قربان من
شمس تبریزی چو تافت از برج لاشرقیه
تاب ذات او برون شد از حد و امکان من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من
گفت ای رخهای زرد و زعفرانستان من
هوش مصنوعی: شاه به سمت بیمارانی که چهرههایی زرد و رنگی چون زعفران دارند میروید و با آنها سخن میگوید.
زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب
زعفران را گل کنم از چشمه حیوان من
هوش مصنوعی: من به باغ زعفران خود رسیدگی میکنم و با آبی که از چشمه حیوان میگیرم، آن را رونق میبخشم و زعفران را شکوفا میکنم.
زرد و سرخ و خار و گل در حکم و در فرمان ماست
سر منه جز بر خط فرمان من فرمان من
هوش مصنوعی: هر چیزی در طبیعت، چه زرد و چه سرخ، چه خار و چه گل، تحت کنترل و اختیار ماست. بنابراین، سر خود را جز بر اساس دستور من قرار نده.
ماه رویان جهان از حسن ما دزدند حسن
ذرهای دزدیدهاند از حسن و از احسان من
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای ماه در جهان زیبایی من را به سرقت بردهاند و زیباییای که از من و از لطف من نشأت گرفته، فقط ذرهای از آنها کم شده است.
عاقبت آن ماه رویان کاه رویان می شوند
حال دزدان این بود در حضرت سلطان من
هوش مصنوعی: در نهایت، زیبایانی که روزگاری درخشان و برجسته بودند، حال به افرادی بیارزش و کمفروغ تبدیل میشوند. حالا نیز دزدان و کسانی که به خیانت و فساد روی آوردهاند، در حضور سلطان به همین شکل هستند.
روز شد ای خاکیان دزدیدهها را رد کنید
خاک را ملک از کجا حسن از کجا ای جان من
هوش مصنوعی: به بیداری و واقعیت عشق و زیبایی اشاره دارد. ای انسانها، حال که روز شده، وقت آن است که افکار و تمنای خود را که به دست آمدهاند، رها کنید. زیبایی و حقیقت از کجاست و خاک و مکان مادی از کجا آمدهاند؟ اینها تنها زینتی برای جان و وجود من هستند.
شب چو شد خورشید غایب اختران لافی زنند
زهره گوید آن من دان ماه گوید آن من
هوش مصنوعی: هنگامی که شب فرا میرسد و خورشید غایب میشود، ستارهها به خود میبالند و میگویند که زهره (سیاره) میگوید که من بهترین هستم و ماه نیز ادعا میکند که من بهترین هستم.
مشتری از کیسه زر جعفری بیرون کند
با زحل مریخ گوید خنجر بران من
هوش مصنوعی: مشتری به کمک کیسه طلای جعفری، با زحل و مریخ صحبت میکند و میگوید که خنجر تیز و بران اوست.
وان عطارد صدر گیرد که منم صدرالصدور
چرخها ملک من است و برجها ارکان من
هوش مصنوعی: عطارد در اوج و مقام عالی قرار خواهد گرفت، زیرا من بهترین و برجستهترین هستم. آسمانها و سیارهها به من تعلق دارند و برجها پایههای وجود من هستند.
آفتاب از سوی مشرق صبحدم لشکر کشد
گوید ای دزدان کجا رفتید اینک آن من
هوش مصنوعی: خورشید از سمت مشرق در صبح زود طلوع میکند و با شیوهای پرشکوه میگوید: ای دزدان، کجا رفتید؟ حالا که وقت آن فرا رسیده است، اینک آنچه که از من چراندهاید، دوباره به من برمیگردد.
زهره زهره درید و ماه را گردن شکست
شد عطارد خشک و بارد با رخ رخشان من
هوش مصنوعی: زهره درخشان خود را از درون تیره و تار بیرون کشید و زیبایی ماه را تحتالشعاع قرار داد. عطارد، که معمولاً با نشاط و پر از زندگی است، ساکت و بیحرکت ماند در حالی که چهرهی نورانی من درخشید.
کار مریخ و زحل از نور ماهم درشکست
مشتری مفلس برآمد کاه شد همیان من
هوش مصنوعی: کار سیارههای مریخ و زحل با نور ماه شکست خورد و مشتری که بیپول و غمگین شده بود، در نهایت مثل کاه در کیف من جا شد.
چون یکی میدان دوانید آفتاب آمد ندا
هان و هان ای بیادب بیرون شو از میدان من
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب در میدان ظاهر شد، صدایی آمد که به بیادبان میگوید: "بیرون بروید از میدان من!"
آفتاب آفتابم آفتابا تو برو
در چه مغرب فرورو باش در زندان من
هوش مصنوعی: ای خورشید، تو نور و روشنی من هستی. به کجا بروی، تو در کدام افق غروب میکنی؟ در این دنیای تنگ و تاریک من باقی بمان.
وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو
منکران حشر را آگه کن از برهان من
هوش مصنوعی: در صبح زود از سمت شرق ظهور کن و بیدار شو. به کسانی که به قیامت اعتقاد ندارند، دلیل و برهان خود را نشان بده.
عید هر کس آن مهی باشد که او قربان او است
عید تو ماه من آمد ای شده قربان من
هوش مصنوعی: عید هر فرد به آن کسی است که به او عشق میورزد و فدای او میشود. برای من، عید زمانی است که تو، آن ماه نورانی، به زندگیام آمدی، ای محبوبی که فدای تو شدهام.
شمس تبریزی چو تافت از برج لاشرقیه
تاب ذات او برون شد از حد و امکان من
هوش مصنوعی: شمس تبریزی مانند نوری از سمت شرق درخشید و وجود او به قدری برتر و فراسوی محدودیتهای معمولی است که از تمام قابلیتهای انسانی فراتر رفته است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۴۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/11/27 18:01
«گر هزاران روز و شب فکری کنم در آسمان
کی کنم ادراک او کو زین همه آگه تر است»
«مهدی عامری»
1399/05/31 19:07
کامران اسکندری
الله اکبر از تاثیر آدمها بر روی همدیگر. مولانای قبل از ملاقات با شمس کجا و مولانای بعد از ملاقات شمس.