گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۳۹

می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان
سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان
ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا
تا روان دیدی روان گشته روان عاشقان
اشتران سربریده پای بالا می نهند
اشتر باسر مجو در کاروان عاشقان
آن جنازه برپریدی گر نگفتی غیرتش
بی نشان رو بی‌نشان رو بی‌نشان عاشقان
چون به گورستان درآید استخوان عاشقی
صد نواله پیچد از وی میرخوان عاشقان
ذره ذره دف زدی و کف زدی در عرس او
گر روا بودی شدن پیدا نهان عاشقان
چون تن عاشق درآید همچو گنجی در زمین
صد دریچه برگشاید آسمان عاشقان
در کفن پیچید بینید ای عزیزان کوه قاف
چشم بند است این عجب یا امتحان عاشقان
خرمن گل بود و شد از مرگ شاخ زعفران
صد گلستان بیش ارزد زعفران عاشقان
ای رسول غیرت مردان دهانم را مگیر
تا دو سه نکته بگویم از زبان عاشقان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان
سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان
هوش مصنوعی: این پرنده عاشق به بهشت عاشق‌ها پر می‌کشد و استخوان‌های عاشقان را به سوی پرنده‌ی افسانه‌ای عنقا می‌برد.
ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا
تا روان دیدی روان گشته روان عاشقان
هوش مصنوعی: ای کاش چشمی داشتم که در آسمان‌ها می‌توانست اهل دل را ببیند و آنهایی که به خاطر عشق و عاشقی جانشان در تلاطم است را درک کند.
اشتران سربریده پای بالا می نهند
اشتر باسر مجو در کاروان عاشقان
هوش مصنوعی: در اینجا، تماشای شتران بی‌سر و اینکه چگونه پاهایشان را بالا می‌گذارند، به تصویر کشیده شده است. شاعر از این تصویر استفاده می‌کند تا بگوید که نباید به دنبال شترهایی با سر (که به نوعی نماد وجود و زندگی هستند) در جمع عاشقان باشیم. این به نوعی اشاره به تلاش در جستجوی چیزهایی است که وجود ندارند یا باید از آن‌ها صرف‌نظر کنیم.
آن جنازه برپریدی گر نگفتی غیرتش
بی نشان رو بی‌نشان رو بی‌نشان عاشقان
هوش مصنوعی: اگر آن جنازه به آرامی به پرواز درآید، نشان از بی‌خودی و بی‌نشان بودن عاشقان دارد. این یعنی عشق حقیقی فراتر از نمادها و نشانه‌هاست و در عین حال، خود را در شرایطی نامشخص و نامعلوم نشان می‌دهد.
چون به گورستان درآید استخوان عاشقی
صد نواله پیچد از وی میرخوان عاشقان
هوش مصنوعی: زمانی که استخوان‌های یک عاشق به گورستان می‌رسند، صدای ناله‌ای از آن‌ها بلند می‌شود که به روایت دل‌تنگی و عشق می‌پردازد. این صدا بازگوکننده غم و اندوه عاشقان است.
ذره ذره دف زدی و کف زدی در عرس او
گر روا بودی شدن پیدا نهان عاشقان
هوش مصنوعی: به آرامی و با عشقی عمیق برای او شادی و شگفتی به وجود آوردی. اگر جایز بود، عشق و محبت عاشقان نه تنها پنهان نمی‌ماند بلکه به وضوح نمایان می‌شد.
چون تن عاشق درآید همچو گنجی در زمین
صد دریچه برگشاید آسمان عاشقان
هوش مصنوعی: وقتی که وجود عاشق به این دنیا وارد می‌شود، مانند گنجی در دل خاک، درهای فراوانی به سوی آسمان عاشقان باز می‌شود.
در کفن پیچید بینید ای عزیزان کوه قاف
چشم بند است این عجب یا امتحان عاشقان
هوش مصنوعی: ای عزیزان، در کفن پیچیده شده، کوه قاف مانند چشمی بسته است. آیا این موضوع شگفت‌انگیز است یا آزمایشی برای عاشقان؟
خرمن گل بود و شد از مرگ شاخ زعفران
صد گلستان بیش ارزد زعفران عاشقان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و اهمیت عشق دارد. به این معنا که اگرچه زعفران از شاخ خود می‌میرد، اما با این وجود، خوشه‌های گل همواره باقی می‌مانند و این عشق و زیبایی، بیشتر از هر چیز دیگری ارزشمند است. به عبارت دیگر، از عشق و زیبایی‌ها، حتی در دل اندوه و از دست دادن، گلستان‌هایی ایجاد می‌شود که ارزش آن‌ها فراتر از زعفران است.
ای رسول غیرت مردان دهانم را مگیر
تا دو سه نکته بگویم از زبان عاشقان
هوش مصنوعی: ای پیامبر عزت و شجاعت مردان، اجازه نده دهانم را ببندی تا بتوانم دو یا سه نکته را از زبان عاشقان بیان کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۳۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/09/07 16:12
...

با سلام و خسته نباشید.این غزل نیازمند ویرایشی کامل میباشد.چند نکته ی کوچکش:
"بیت 1"
می پرد این مرغ دیگر "تا" جنان عاشقان
"بیت4"
از جمازه بر پریدی و بگفتی غیرتش بی نشان را بی نشان را بی نشان عاشقان
"بیت10"
ای رسول قرب وعزت هان دهانم را مگیر تا دو سه نکته بگویم از زبان عاشقان
همانطور که گفتم این غزل نیازمند ویرایش میباشد.جای چند از ابیات هم باید عوض شود.بنده فقط به چند نکته اشاره کردم.
در پناه مولا

1399/12/23 06:02
همایون

مرگ خوبان هرگز باورکردنی نیست، این غزل به خوبی و با بیانی فوق تصور توانسته است حق مطلب را ادا کند.
جلال دین بخوبی دریافته است که عالم معنا توسط عاشقان برپا نگاه داشته میشود، و ازاینرو عاشق هرگز نمی میرد بلکه در دنیای خاکی بی نشان میشود ولی در عالم عشق و معنا جای میگیرد و آنجا نیازی به نشان نیست و بی نشان در جان و روان غوغایی برپا میکند که تنها از زبان عاشقان میتوان بیان کرد و شنید