گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۳۳

برخیز و صبوح را برنجان
ای روی تو آفتاب رخشان
جان‌ها که ز راه نو رسیدند
بر مایده قدیم بنشان
جان‌ها که پرید دوش در خواب
در عالم غیب شد پریشان
هر جان به ولایتی و شهری
آواره شدند چون غریبان
مرغان رمیده را فرازآر
حراقه بزن صفیر برخوان
هرچ آوردند از ره آورد
بیخود کنشان و جمله بستان
زیرا هر گل که برگ دارد
او بر نخورد از این گلستان
عقلی باید ز عقل بیزار
خوش نیست قلاوزی زحیران
جغد است قلاوز و همه راه
در هر قدمی هزار ویران
ای باز خدا درآ به آواز
از کنگره‌های شهر سلطان
این راه بزن که اندر این راه
خفت اشتر و مست شد شتربان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برخیز و صبوح را برنجان
ای روی تو آفتاب رخشان
هوش مصنوعی: بلند شو و صبح را با زیبایی تو پر نور کن ای چهره‌ات مثل آفتاب درخشان.
جان‌ها که ز راه نو رسیدند
بر مایده قدیم بنشان
هوش مصنوعی: روح‌هایی که به راهی تازه وارد شده‌اند، بر سفره‌ای کهنه و قدیمی بنشینند.
جان‌ها که پرید دوش در خواب
در عالم غیب شد پریشان
هوش مصنوعی: جان‌ها شب گذشته در خواب آرامی که در دنیای نامرئی داشتند، به حالتی پریشان و آشفته درآمدند.
هر جان به ولایتی و شهری
آواره شدند چون غریبان
هوش مصنوعی: هر کسی به دلیلی و به گونه‌ای در یک منطقه و دیاری سرگردان و بی‌کسی شده است، مانند کسانی که دور از وطن و آشناهای خود زندگی می‌کنند.
مرغان رمیده را فرازآر
حراقه بزن صفیر برخوان
هوش مصنوعی: پرندگان وحشی را بخوان و با صدای خود آن‌ها را به پرواز درآور.
هرچ آوردند از ره آورد
بیخود کنشان و جمله بستان
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دیگران برایت آورده‌اند را بی‌ارزش کن و همه را از خود بگير.
زیرا هر گل که برگ دارد
او بر نخورد از این گلستان
هوش مصنوعی: هر گلی که برگ دارد، نمی‌تواند از این گلستان جدا شود.
عقلی باید ز عقل بیزار
خوش نیست قلاوزی زحیران
هوش مصنوعی: انسان باید روشن باشد و از خودخواهی و تحجر دوری کند، زیرا در غیر این صورت، به گمراهی و سرگردانی دچار می‌شود.
جغد است قلاوز و همه راه
در هر قدمی هزار ویران
هوش مصنوعی: جغدی که در تاریکی پرواز می‌کند و هر قدمی که برمی‌دارد، مانند ویرانی‌های بی‌پایان است.
ای باز خدا درآ به آواز
از کنگره‌های شهر سلطان
هوش مصنوعی: ای پرنده، ای فرستاده خدا، با نغمه‌ات به درون شهر پادشاه بیا.
این راه بزن که اندر این راه
خفت اشتر و مست شد شتربان
هوش مصنوعی: این راه را بزن، چون در این مسیر، هم سفر اشتر خوابش برده و هم شتربان مست شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۳۳ به خوانش عندلیب