غزل شمارهٔ ۱۹۱۸
فرود آ تو ز مرکب بار میبین
وجودت را تو پود و تار میبین
هر آن گلزار کاندر هجر ماندهست
سراسر جان او پرخار میبین
چو جمله راههای وصل را بست
رخان عاشقان را زار میبین
چو سررشته اشارتهاش دیدی
بر آن رشته برو گلزار میبین
ز جانها جوق جوق از آتش او
فغان لابهکنان مکثار میبین
بزن تو چنگ در قانون شرطش
سماع دلکش اوتار میبین
به پیش ماجرای صدق آن شه
سرافکنده همه اخیار میبین
میان کودکان مکتب او
چه کوه و بحر از احبار میبین
چو بیمیلی کند آن خدمت مه
چو مه سرگشته و دوار میبین
چو روی از منبرش برتافت جانی
درآویزان ورا بر دار میبین
اگر چه کار و باری بینی او را
ولی نسبت به شه بیکار میبین
خیالش دید جانم گفت آخر
به هجرت میخورم من نار میبین
بگفتا که عنایت بر فزون است
ولیکن دیدن ناچار میبین
اگر تو عاقلی گندم چو دیدی
ز سنبلها نه از انبار میبین
دلت انبار و لطفم اصل سنبل
اشارت بشنو و بسیار میبین
خداوند شمس دین را گر ببینی
به غیب اندر رو و ازهار میبین
شود دیده گذاره سوی بیسو
در او انوار در انوار میبین
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرود آ تو ز مرکب بار میبین
وجودت را تو پود و تار میبین
هوش مصنوعی: از ارتفاعها پایین بیا تا خودت را بهتر ببینی؛ وجودت را چون رشتهای از پود و تار بیاب که به هم تنیده شده است.
هر آن گلزار کاندر هجر ماندهست
سراسر جان او پرخار میبین
هوش مصنوعی: هر جایی که در غم جدایی او گلزار باقی مانده، تمام وجودش پر از خاری است.
چو جمله راههای وصل را بست
رخان عاشقان را زار میبین
هوش مصنوعی: وقتی همه راههای رسیدن به محبوب بسته شده، عاشقان را در حالتی پریشان و غمگین میبینم.
چو سررشته اشارتهاش دیدی
بر آن رشته برو گلزار میبین
هوش مصنوعی: اگر نشانههای راه را دیدی، به آن مسیر برو و در گلزار زیباییها ماجراجویی کن.
ز جانها جوق جوق از آتش او
فغان لابهکنان مکثار میبین
هوش مصنوعی: از جانها گروه گروه به خاطر آتش او فریاد و ناله میکنند و وضعیتی پر ازدحام را مشاهده کن.
بزن تو چنگ در قانون شرطش
سماع دلکش اوتار میبین
هوش مصنوعی: با آهنگ دلنوازش، شرط آن را بپذیر و در آن غرق شو.
به پیش ماجرای صدق آن شه
سرافکنده همه اخیار میبین
هوش مصنوعی: در پیش ما، حقیقت و صداقت آن شخصیت بزرگ باعث شده است که همه نیکان و برجستهها در برابر او سر به زیر باشند و خضوع کنند.
میان کودکان مکتب او
چه کوه و بحر از احبار میبین
هوش مصنوعی: در میان بچههای مدرسه، او چه اندازه از دانشمندان بزرگ و برجسته را مشاهده میکند.
چو بیمیلی کند آن خدمت مه
چو مه سرگشته و دوار میبین
هوش مصنوعی: وقتی که آن معشوق با بیمیلی و عدم توجه برخورد کند، مانند ماهی که در آسمان سرگردان و در حال چرخش است، به نظر میرسد.
چو روی از منبرش برتافت جانی
درآویزان ورا بر دار میبین
هوش مصنوعی: زمانی که او از منبر خود پایین آمد، جان من به آن وابسته شد و او را در حالتی مشاهده میکنم که در تاریکی قرار دارد.
اگر چه کار و باری بینی او را
ولی نسبت به شه بیکار میبین
هوش مصنوعی: اگرچه تو شاید ببینی او مشغول کار و فعالیت است، اما در مقایسه با شاه، او را بیکار و بیتحرک مییابی.
خیالش دید جانم گفت آخر
به هجرت میخورم من نار میبین
هوش مصنوعی: در ذهن مُخاطب، تصویر زیبایی از عشق و جدایی شکل میگیرد. او با این خیال مواجه میشود که در نهایت ناگزیر از ترک محبوب است و در این حال، دلهره و احساساتی مشابه نارنجک یا آتش را در خود مییابد. در واقع، او به نوعی احساس درد و رنج ناشی از دوری را میبیند.
بگفتا که عنایت بر فزون است
ولیکن دیدن ناچار میبین
هوش مصنوعی: او گفت که توجه و لطف بسیار است، اما برای دیدن آن، ناچار باید آن را مشاهده کرد.
اگر تو عاقلی گندم چو دیدی
ز سنبلها نه از انبار میبین
هوش مصنوعی: اگر تو فردی باهوش باشی، وقتی گندم را در میان سنبلها ببینی، آن را از انبار نمیشناسی.
دلت انبار و لطفم اصل سنبل
اشارت بشنو و بسیار میبین
هوش مصنوعی: دل تو مانند انباری است که پر از محبت و خوبی است. اشارهها و نشانههای محبت من را بشنو و به خوبی درک کن، زیرا آنها بسیار واضح و آشکار هستند.
خداوند شمس دین را گر ببینی
به غیب اندر رو و ازهار میبین
هوش مصنوعی: اگر خداوند شمس دین را ببینی، باید به عالم غیب بروی و زیباییهای آن را مشاهده کنی.
شود دیده گذاره سوی بیسو
در او انوار در انوار میبین
هوش مصنوعی: چشمانت به سوی نیازی مینگرند که در آن نورهایی درخشان را در کنار هم مشاهده میکنی.