گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۱۵

برو ای دل به سوی دلبر من
بدان خورشید شرق و شمع روشن
مرو هر سو به سوی بی‌سویی رو
که هر مسکین بدان سو یافت مسکن
بنه سر چون قلم بر خط امرش
که هر بی‌سر از او افراشت گردن
که جز در ظل آن سلطان خوبان
دل ترسندگان را نیست مؤمن
به دستت او دهد سرمایه زر
ز پایت او گشاید بند آهن
ور از انبوهی از در ره نیابی
چو گنجشکان درآ از راه روزن
وگر زان خرمن گل بو نیابی
چه سود عنبرینه و مشک و لادن
وگر سبلت ز شیرش تر نکردی
برو ای قلتبان و ریش می کن
چو دیدی روی او در دل بروید
گل و نسرین و بید و سرو و سوسن
درآمیزد دلت با آب حسنش
چو آتش که درآویزد به روغن
درآ در آتشش زیرا خلیلی
مرم ز آتش نه‌ای نمرود بدظن
درآ در بحر او تا همچو ماهی
بروید مر تو را از خویش جوشن
ز کاه غم جدا کن حب شادی
که آن مه را برای ماست خرمن
بهار آمد برون آ همچو سبزه
به کوری دی و بر رغم بهمن
نخمی چون کمان گر تیر اویی
به قاب قوس رستستی ز مکمن
زهی بر کار و ساکن تو به ظاهر
مثال مرهمی در کار کردن
خمش کن شد خموشی چون بلادر
بلادر گر ننوشی باش کودن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برو ای دل به سوی دلبر من
بدان خورشید شرق و شمع روشن
هوش مصنوعی: ای دل، به سوی محبوب من برو؛ زیرا او مانند خورشید شرق و شمعی پر نور است.
مرو هر سو به سوی بی‌سویی رو
که هر مسکین بدان سو یافت مسکن
هوش مصنوعی: به هر جایی نرو که بی‌مقصد است، زیرا هر کجا که انسان بی‌خانمان برود، ممکن است جای امنی پیدا کند.
بنه سر چون قلم بر خط امرش
که هر بی‌سر از او افراشت گردن
هوش مصنوعی: مثل اینکه سر یک درخت بر روی خطی از دستورات قرار دارد، هر کسی که سرش ندارد، از او گردن کشیده و بلند می‌شود.
که جز در ظل آن سلطان خوبان
دل ترسندگان را نیست مؤمن
هوش مصنوعی: تنها در سایه آن پادشاه نیکوکار است که دل ترسایان مؤمن آرامش می‌یابد.
به دستت او دهد سرمایه زر
ز پایت او گشاید بند آهن
هوش مصنوعی: اگر تو تلاش کنی و سخت کوش باشی، خداوند به تو نعمت و ثروت می‌دهد و در سختی‌ها و مشکلات را به رویت باز خواهد کرد.
ور از انبوهی از در ره نیابی
چو گنجشکان درآ از راه روزن
هوش مصنوعی: اگر در میان انبوهی از مشکلات و موانع نتوانی راهی پیدا کنی، مانند جوجه‌اردک‌ها که از راه‌پله‌ها و روزنه‌ها عبور می‌کنند، باید با دقت و هوشمندی راهی جدید پیدا کنی.
وگر زان خرمن گل بو نیابی
چه سود عنبرینه و مشک و لادن
هوش مصنوعی: اگر از آن خوشه‌های گل بویی نگیری، دیگر چه فایده‌ای دارد عطرهای خوشبو و باارزش همچون عطر عنبر و مشک و لادن؟
وگر سبلت ز شیرش تر نکردی
برو ای قلتبان و ریش می کن
هوش مصنوعی: اگر موهایت را از شرابی که نمی‌خوری کنار نزدی، برادر، برو و بگذار ریشت را نتراشند.
چو دیدی روی او در دل بروید
گل و نسرین و بید و سرو و سوسن
هوش مصنوعی: هنگامی که چهره او را می‌بینی، در دل دلنشینی به وجود می‌آید و گل‌ها و گیاهان زیبایی مانند نسرین، بید، سرو و سوسن شکوفا می‌شوند.
درآمیزد دلت با آب حسنش
چو آتش که درآویزد به روغن
هوش مصنوعی: دل تو به زیبایی او پیوند می‌خورد مثل آتش که خود را به روغن می‌چسباند.
درآ در آتشش زیرا خلیلی
مرم ز آتش نه‌ای نمرود بدظن
هوش مصنوعی: به آتش او برو، چون در آتش او خلیل (ابراهیم) است و تو از آتش (خشم و بدگمانی) نمرود (سلطان ظالم) نیستی.
درآ در بحر او تا همچو ماهی
بروید مر تو را از خویش جوشن
هوش مصنوعی: وارد دریاي او شو تا مانند ماهی، به دور از خودت، به شنا کردن بپردازی.
ز کاه غم جدا کن حب شادی
که آن مه را برای ماست خرمن
هوش مصنوعی: غم را کنار بگذار و عشق به شادی را در آغوش بگیر، زیرا آن زیبایی برای خوشبختی ماست.
بهار آمد برون آ همچو سبزه
به کوری دی و بر رغم بهمن
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و طبیعت دوباره زنده شده است، مانند سبزه‌هایی که در برابر سرمای زمستان قد علم کرده‌اند و با وجود سردی بهمن، زندگی و زیبایی را به نمایش می‌گذارند.
نخمی چون کمان گر تیر اویی
به قاب قوس رستستی ز مکمن
هوش مصنوعی: اگر تو مانند تیری در کمان رفتار کنی، به راحتی از مخفیگاه خود بیرون می‌آیی.
زهی بر کار و ساکن تو به ظاهر
مثال مرهمی در کار کردن
هوش مصنوعی: شگفتا از کار و سکون تو که به نظر می‌رسد مانند آرامشی در دل عمل کردن.
خمش کن شد خموشی چون بلادر
بلادر گر ننوشی باش کودن
هوش مصنوعی: سکوت کن، چرا که هرچه بیشتر سخن بگویی، مانند کسی که بی‌توجهی می‌کند، به نتیجه‌ای نخواهی رسید. اگر حرفی برای گفتن نداری، بهتر است سکوت کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۱۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/05/09 01:08
علی اکبر

سلام
بیت چهارم، آخرین کلمه، فکر می کنم «مأمن» درست باشه.
یا علی