غزل شمارهٔ ۱۹۰۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۰۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
سلام
در بیت هفتم، آخرین کلمه، فکر می کنم «مأمن» درست باشه.
مصرع اول بیت هشتم، فکر می کنم «بی سویی» درست باشه.
یا علی
علاوه بر دو نکته ی قبلی، اولین کلمه ی بیت سوم فکر می کنم «پدید» درست باشه
با آمدن شمس و هم نشینی او با جلال دین عرفان نوینی پیدا شد، که از طریق جلال دین به دنیا معرفی گردید
پیش از آن نزد عرفا معشوق خدا بود که مورد محبت عارف قرار میگرفت بر عکس زاهد که رابطه ترس را با خدا برقرار میکرد
ولی برای جلال دین این شمس است که معشوق است و برای نخستین بار انسانی جای خدا را میگیرد هر چند که آدمی پیش از این هم تلاش کرده است که انسان را به جای خدا قرار دهد
که نخستین آن در مصر بود که فرعون خود را خدا مینامید و در مقام خدایی میدید و سپس در دین مسیحیت که عیسی را پسر خدا و از جنس او محسوب میکنند
که یکی انحرافی تاریخی است و دیگری هم افسانهای تاریخی ولی میتوان دریافت که انسان همیشه میخواسته است که خدا را مانند و شبیه انسان ببیند و صفات انسانی برای او قائل شود در کنار قدرت بی حد افرینندگی او همسانی و هم راهی با انسان را هم به او نسبت دهد
همه این تلاشها جان کندن انسان است برای آنکه خدا را مانند انسان سازد ولی ناگهان انسانی پیدا میشود کاملا زمینی و تبریزی که از نگاه جلال دین مانند خدا یک پارچه و بی عیب است گویی آفتابی نو در عالم پیدا شده است و انسان برای نخستین بار از روزنی باز با خدا از نزدیک ارتباط بر قرار میکند
و این حقیقت مسلم و آشکار میگردد که انسان محصول نهایی و هم ارز هستی است و هستی در تمامیت خود به صورت انسان آشکار میشود ولی برای این حقیقت یک نمونه واقعی لازم بود و یک بیننده کامل که قادر به دیدن این نمونه و کشف آن باشد و این هر دو به حقیقت پیوست
اینجا رازی نهفته است که میان دو انسان پیدا میشود حضور یکی و دیدن دیگری که هیچ کدام معمولی نبودند و یک آمیختگی راز آمیزی موجب این رویداد فرخنده گردید
که شمعای که با نظر عادی ناچیز است بدید کسی میآید که آنرا چون خورشیدی میبیند که صورت انسان را دارد و این حقیقت که انسان میتواند مقام بالاترین را در هستی به خود اختصاص دهد به اثبات میرسد با همکاری و کار آمدی دو نفر و جای ذرهای تردید را حتی به اندازه سوزنی باقی نمی گذارد و آتش به خرمن همه باورهای جهانیان میزند
همایون جان تحلیل ونگاهی جالب داشتید.قابل تفکراست.

مولانا