گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۰۱

ز زخم دف کفم بدرید ای جان
چه بستی کیسه را دستی بجنبان
گشادی کن بجنب آخر نه سنگی
نه سنگی هم گشاید آب حیوان
مروت را مگر سیلاب برده‌ست
که پیدا نیست گرد او به میدان
درافکن کهنه‌ای گر زر نداری
تو را جز ریش کهنه نیست درمان
چو دستت بسته و ریشت گشاده‌ست
بجنبان ریش را ای ریش جنبان
گلو بگرفت و آوازم ز نعره
مگر بسته است راه گوش اخوان
اگر راه است آبی را در این ناو
چرا چرخی و سنگی نیست گردان
وگر این سنگ گردان است کو آرد
زهی مهمانی بی‌آب و بی‌نان
به طیبت گفتم این نکته مرنجید
مدارید از مزح خاطر پریشان
گلو مخراش و زیر لب بخوانش
دهانت پر کند از در و مرجان
مسلم دان خدا را خوان نهادن
خمش کن این کرم را نیست پایان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز زخم دف کفم بدرید ای جان
چه بستی کیسه را دستی بجنبان
هوش مصنوعی: از زخم دف در کف من به شدت درد می‌کشد، عزیزم، چرا کیسه‌ات را بسته‌ای؟ دستت را حرکت بده!
گشادی کن بجنب آخر نه سنگی
نه سنگی هم گشاید آب حیوان
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که با تلاش و کوششی که در انجام کارها داشته باشی، در نهایت راهی برای رسیدن به هدف‌ها و آرزوهایت پیدا خواهد شد. اگر در پی فعالیت و تغییر باشی، موانع و چالش‌ها نیز از پیش پا برداشته خواهند شد و به نتایج مثبت می‌رسی.
مروت را مگر سیلاب برده‌ست
که پیدا نیست گرد او به میدان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که مروت و جوانمردی از اطراف او رفته‌اند و کسی را در اطرافش نمی‌بینیم که در میدان حاضر باشد.
درافکن کهنه‌ای گر زر نداری
تو را جز ریش کهنه نیست درمان
هوش مصنوعی: اگر طلا و زر نداری، پس بی‌فایده است که به گذشته‌ها فکر کنی؛ تنها چیزی که از آن باقی مانده، موهای سفید و کهنه‌ات است که هیچ دردی را دوا نمی‌کند.
چو دستت بسته و ریشت گشاده‌ست
بجنبان ریش را ای ریش جنبان
هوش مصنوعی: وقتی که دست‌ات در کارها بسته است و هیچ‌کاری نمی‌توانی انجام دهی، می‌توانی به سادگی با اندکی حرکت و نشاط، به وضعیت خود پاسخ دهی و خود را سرگرم کنی.
گلو بگرفت و آوازم ز نعره
مگر بسته است راه گوش اخوان
هوش مصنوعی: گلویم را فشرده و صدایم را به نعره به اوج می‌رسانم، ولی انگار که صدایم به گوش دیگران نمی‌رسد.
اگر راه است آبی را در این ناو
چرا چرخی و سنگی نیست گردان
هوش مصنوعی: اگر مسیر آبی وجود دارد، چرا در این قایق بی‌جهت دور نمی‌چرخید و سنگی را جا به جا نمی‌کنید؟
وگر این سنگ گردان است کو آرد
زهی مهمانی بی‌آب و بی‌نان
هوش مصنوعی: اگر این سنگی که در دست است، منبعی است که مهمان را بدون آب و نان به خانه می‌آورد.
به طیبت گفتم این نکته مرنجید
مدارید از مزح خاطر پریشان
هوش مصنوعی: به دوستی عرض کردم که این نکته را در نظر داشته باش و نگران نباش، زیرا شوخی و خنده نباید باعث ناراحتی و پریشانی خاطر تو شود.
گلو مخراش و زیر لب بخوانش
دهانت پر کند از در و مرجان
هوش مصنوعی: گلو را نسوزان و زیر لب آن را بخوان، که دهانت از در و مرجان پر شود.
مسلم دان خدا را خوان نهادن
خمش کن این کرم را نیست پایان
هوش مصنوعی: خدا را به عنوان میزبان در نظر بگیر و برای او در دل خود جایی قرار بده، زیرا این نعمت و لطف بی‌پایان است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۰۱ به خوانش عندلیب