غزل شمارهٔ ۱۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
مصرع اول بیت 5 ره درست است .
اساتید اگر لطف کنن ما رو راهنمایی کنند
به نظر میرسه مصرع اول هم قافیه نیست با بقیه
انگار که شعر حالت قطعه پیدا کرده باشه.!
(قطعه برای گفت و گو و نامه نگاری و ... استفاده میشه که به نوعی تو بیت 3 نمایان شده.!)
من باز هم از استاتید تقاضا میکنم که ما را راهنمایی کنند
مصطفی را اگر مصطفا بخوانی هم قافیه می شود
زنده باشی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
بنظر می آید که در این غزل مولانا نفس را به درستی مانع پرواز روح می داند. ولی پرسش اساسی این است که این نفس لعین، چه نسبتی با سر دارد. سر که محل تفکر و حاکم بر کل فعالیت های بدن است و تنها جایی است که توان امر کردن دارد ( توجه به کلمه نفس اماره) و وجه تمایز انسان از حیوان است؟؟؟!!!
شاید مولانا از معدود عرفای ایرانی بوده است که خاستگاه نفس را به طور دقیق مشخص کرده است. اما این "سر" که می تواند انسان را با تفکر مثبت و خلاقانه به کره ماه برساند مگر چه اشتباه و خطایی می تواند مرتکب شود؟؟؟
اما اشتباهات ویرانگر "سر":
1- یکی دانستن خود واقعی (روحی که قرار است پرواز کند) با افکار، بدن، هیجان هایی نظیر ترس و اضطراب، اشیائی نظیر خانه و اتومبیل و پست و مقام و... است.
2- ساختن هویت کاذب و واقعی پنداشتن آن از جریان های فکری. به عنوان مثال ما از میزان تحصیلاتمان هویت می سازیم خودمان را دکتر و مهندس و غیره می دانیم و براین اساس هویت ویژه و واقعی، برای خودمان متصوریم.
3- استفاده نابجا و بیش از حد و سرطانی از افکار لجام گسیخته که قرار بود، مطیع و فرمانبر ما باشند نه حاکم دیکتاتور بسیار امر کننده...
و بسیاری اشتباهات عدیده دیگر...
سلام و درود
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ ۖ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ﴿طور/38﴾
مگر نردبامی دارند که از آن بالا میروند و گوش فرامیدهند؟ پس آن که گوش فراداده حجتی آشکار بیاورد!
تا زمانی که پا بر پله ای نذاشتی اون پله بلندتر و بالاتر از سطحیست که تو در اون قرار گرفتی........برداشت از "پا نهادن" از نظر من کاملا اینجا به برتر بودن و بلندتر بودن سر اشاره میکنه (نردبانی که میتونه تو رو به آسمان هدایت کنه)...از اونجا که
سر در واقع جایگاه اندیشست و مرکز فرماندهی بدن...در سطح فیزیکی قبل از اینکه پاهات حرکت کنند سرت باید فرمان حرکت رو صادر کرده باشه از طریق فعالیت اعصاب در مغز این عمل قبل از حرکت پاها انجام شده((البته در آخرین تحقیقات علمی ثابت شده که چند صدمه ثانیه قبل از تصمیم گرفتن به حرکت فرمان حرکت صادر شده از قبل ... ناخودآگاه حرکت فرمان داده شده که این کشفیات بشر رو به سرعت داره به متافیزیک پیوند میده به شکلی که متافیزیک دیگه ماورای طبیعت نیست کاملا طبیعی و قابل آزمایش و اثبات هستش)))... خلاصه که اندیشه قبل از پا حرکت میکنه
که البته بحث کلا چیز دیگه ایه
توجه کنیم مولانا نردبانی خواست و اون نگفت سرت(نردبان) رو بذار زیر پات گفت آویزان کن زیر پات یعنی از اول نردبانشو روی هوا قرار داده
"چون پای خود بر سر نهی پا بر سراختر نهی"
بلافاصله بعد از پا گذاشتن روی سر اشاره میکنه به اینکه پاتو روی کهکشان گذاشتی (هلوگرافیک بودن جهان) کهکشان در خلا معلقه
و درست همون زمان میگه :
"چون تو هوا را بشکنی پا برهوا نه هین بیا" زمانی که این کارو میکنه در واقع هوا رو شکسته (با حرکت با سرعت یا بیشتر از سرعت نور که در این حالت" هم ارزی جرم و انرژی" به بی نهایت میرسه ) و ادامه میده
"بر آسمان و بر هوا صد رد پدید آید تو را" (. طبق مفاهیم فیزیک وقتی جرمی سرعت میگیره هنگام شکستن دیوار صوتی, موجهای دواری شکل میگیره و اثر و ردی باقی میذاره مثل رد موجهای اطراف سنگی که در برکه ی آب صاف انداخته میشه) این رو میشه به جهانهای موازی تشبیه کرد که در اون حال تو به این درک میرسی که همه ی جهان و جهانها از حرکت خود تو شکل میگیرن...
در هر صورت در همه ی ابعاد (خورد زیراتمی و یا کلان اخترشناسی) و ...علوم غریبه و علوم نظری و عملی و ریاضی و انسانی ...همگی در عصر ما با مفهومی به نام انرژی به هم پیوند خوردند و همگی اتفاق نظر دارند که انرژی عنصر اصلی تشکیل دهنده ی هست و نیست ماست
چه نشستیم که به جای دعا هر صبح باید خودمون به آسمانها پر بکشیم که کاملا امکانپذیره
تو درون هستی هستی همزمان که هستی درون توست
"""صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی"""
برای بیت ""گردون مشبک همچو دل"" هم تو ضیحات و عکسهای علمی زیادی از نظر میگذره که نمیخوام سخنم طولانی بشه
بادرود به پیشگاه دوست گرامی
آقای آرام علیزادگان
هم میهن خردمند
مولانا عارفی است دین باور و اهل یقین که شک دستوری علم امروزی را
پای استد لالیان میداند که سخت بی تمکین است و به علوم تجربی نیشخند میزند
ریزه کاری های علم هندسه
با نجوم وعلم طب وفلسفه
اینهمه علم بنای آخوراست
که عماد بود گاو و اشتر است
خواهش میکنم عرفان اسلام زده مولانا را با
دانش سره امروزین یعنی فیزیک مدرن مخلوط نفرمائید
مولانا فرمود
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم
مولانا درپایان کار بیشتر بینش عرفانی خود را نفی کرد
خواهش میکنم
مثنوی را از آخر که به دوران سو خته گی مولانا مربوط است مطالعه بفرمائید
تا از خامی مولانا با خبر شوید
شیفته گی و بر خورد ذوقی واحساسی با علوم تجربی
کار اندیشه را به گمراهی میرساند
یادمان باشد مولا نا از فیزیک امروز هیچ نمی دانست
پیروز باشید
دیدم یکی نور روان
چون شمس اندر آسمان
گفتم که کو آن نردبان
ما هم برد بالامکان
گفتا بنه سرزیر جان ، تا روشود خود راز آن
چون سرگذاری زیر جان
پران شوی در آسمان
قدیما چند ماه با دوستان جامعه المقدمات خواندم . اولش نوشته اول العلم معرفت الجبار و آخر العلم تفیض الامور . یعمنی اول علم شناخت خداست . و آخر علم واگذار کردن کارها به خدا است . شناخت خدا به اندازه شناخت تک تک موضوعات این جهان وسعت دارد . تازه پس از شناخت هر موضوع بدون کمک خدا تسلط بر آن موضوع امکان پذیر نیست . انسان امروز وانسان فردا با خواست خدا به علوم دست پیدا میکنند . و هر چه بیشتر مییابند بیشتربه کسترش و عظمت علم هستی آشنا میشوند . در همان جلسات گفته میشد که بعضی از افراد با اتمام کتاب جامعه المقدمات خود را عقل کل می یافتن و این لحظه سقوط است در نردبان اول و در پله آخر . باید سر در زیر پای هر نردبان متواضعانه به زمین انداخت . افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخرد آب زمینی که بلند است
جناب محمد امیک احمدی این آیه ربطی به این ابیات ندارد.
گفتم که بنما نردبان تا بر روم بر آسمان
گفتا سر تو نردبان سر را در آور زیر پا
چون پای خود بر سر نهی پا بر سر اختر نهی
چون تو هوا را بشکنی پا بر هوا نه هین بیا
از خداوند نردبانی خواستم تا به عالم بالا روم.فرمود بر سجده کن.
در حالت سجده سر پایین آمده و جای آن بین دو پا می شود.اوج بندگی و خضوع در اینجاست و از خاک به افلاک رفتن.( پا بر سر اختر نهی)
چون تو هوا را بشکنی اینجا منظور هوای نفس و منیتهاست که اگر از میان برداشته شود می توان به افلاک پرواز کرد.پا بر هوا نه هین بیا دو معنا در خود دارد یعنی اگر میخواهی به عوالم بالا برسی باید پا روی هوای نفس گذاشت و آنرا نادیده گرفت دوم اینکه اگر پا بر هوای نفس گذاشتی در هوا ( بهوای جو و آسمانها)میتوانی پرواز کنی.
البته اینجا صحبت از امام زمان عج است.کسی که روانش همچون روان مصطفی است و از نسل اوست.
( امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
می شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی
بر آسمان و بر هوا ، صد ره پدید آید تو را
بر آسمان پران شوی هر صبحدم همچون دعا
گفتم که بنما نردبان ، تا بر روم بر آسمان
گفتا سر تو نردبان ، سر را در آور زیر پا
چون پای خود بر سر نهی ، پا بر سر اختر نهی
چون تو هوا را بشکنی ، پا بر هوا نه هین بیا
بچه که بودیم و برای مثال میخواستیم چیزی را از روی طاقچه برداریم و قد نمی رسید بزرگترا می گفتند سرت را بکن و بگذار زیر پات و به این ترتیب مزاح می کردند . اما از شوخی گذشته مولانا در مثنوی و دیوان شمس باز هم از نردبان و به همین مفهوم استفاده نموده است و در اینجا مفهوم واضح تر از آن است که نیازی به معنی و شرح داشته باشد و اگر به برنامه های گنج حضوری شهبازی نگاه کنیم در میآبیم که استاد ، سر را نمادی از من ذهنی انسان میدانند که تعبیری جامع است و به این لحاظ که هر آنچه از ذهن انسان بر میآید مربوط به چیزهای این جهان
و در سر انسان نهفته است پس برای وصل و رسیدن به ملکوت خدا باید این سر (من ذهنی) را زیر پا گذاشته ، قربانی کنیم تا بتوانیم پا بر سر اختر (نماد درخشش ) در فضای بی انتهای یکتایی بگذاریم.
موفق و در پناه حق باشید
باسلام
شاگرد فردوسی خود فردوسی را هم برد زیر سوال
لطفا از نام بزرگان استفاده بجا کنیم
سلام دوست عزیز منتظر
چنان نهیب می زنید که انگار صاحب فردوسی هستید حق بر منصور چنین نهیبی نزد انگاه که فریاد حق بودن سر داد
این شعر برای من مفهوم هیچ رو تداعی میکند.
سر جایگاه محاسبات است و تعقل و برداشتن سر یعنی غرق شدن در هیچ
درود و سپاس از شما که با وجود اختلاف نظر ،رعایت ادب را می کنید . باز هم خوبه که نظرها یتان را به اشتراک می ذارید
میخواستم بدینوسیله از سایت بسیار خوبتان تشکر کنم،
سلام، به نظر من حضرت مولانا منظورش از پا گذاشتن بر روی سر به معنی پا گذاشتن در جایی است که عقل حکم میکند. برداشت بنده این بود اگر قدم را در جهت فرمان عقل برداری میتوانی از آنچه خداوند در درونت گذاشته ، نردبانی بسازی و سیر سماوات کنی.