غزل شمارهٔ ۱۸۹۹
دل خون خواره را یک باره بستان
ز غم صدپاره شد یک پاره بستان
بکن جان مرا امروز چاره
وگر نی جان از این بیچاره بستان
همه شب دوش می گفتم خدایا
که داد من از آن خون خواره بستان
دل سنگین او چون ریخت خونم
تو خون من ز سنگ خاره بستان
به دست دل فرستادم دو سه خط
یکی خط را از آن آواره بستان
در آن خط صورت و اشکال عشق است
برای عبرت و نظاره بستان
دلم با عشق هم استاره افتاد
نخواهی جرم از استاره بستان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل خون خواره را یک باره بستان
ز غم صدپاره شد یک پاره بستان
هوش مصنوعی: دل پر از درد و اندوه را در یک لحظه از غم رهایی کن که این غم، آن را به چند تکه تقسیم کرده است.
بکن جان مرا امروز چاره
وگر نی جان از این بیچاره بستان
هوش مصنوعی: امروز لطفی به من کن و مشکلم را حل کن، وگرنه جانم را از این درد و رنج بگیر.
همه شب دوش می گفتم خدایا
که داد من از آن خون خواره بستان
هوش مصنوعی: در تمام شب، به خداوند میگفتم که ای خدا، حق و حقوق من را از آن کسی که به من ظلم کرده و خونم را ریخته، بگیر.
دل سنگین او چون ریخت خونم
تو خون من ز سنگ خاره بستان
هوش مصنوعی: دل سنگین او چون خونم را میریزد، تو هم از سنگ سخت و بیرحم خود، خون من را بگیر.
به دست دل فرستادم دو سه خط
یکی خط را از آن آواره بستان
هوش مصنوعی: بعضی از نوشتههایم را با احساساتم فرستادم، یکی از آنها را به دلتنگی و بیکسی اختصاص دادم.
در آن خط صورت و اشکال عشق است
برای عبرت و نظاره بستان
هوش مصنوعی: در آنجا ردپای عشق و زیباییهای آن وجود دارد که برای توجه و تماشای ما فراهم شده است.
دلم با عشق هم استاره افتاد
نخواهی جرم از استاره بستان
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر عشق قرار گرفته است، اگر نمیخواهی گناهی از من بپذیری، پس از من دوری کن.