غزل شمارهٔ ۱۸۹۷
در این دم همدمی آمد خمش کن
که او ناگفته می داند خمش کن
ز جام باده خاموش گویا
تو را بیخویش بنشاند خمش کن
مزن تشنیع بر سلطان عشقش
که او کس را نرنجاند خمش کن
اگر در آینه دم را بگیری
تو را از گفت برهاند خمش کن
ز گردشهای تو می داند آن کس
که گردون را بگرداند خمش کن
هر اندیشه که در دل دفن کردی
یکایک بر تو برخواند خمش کن
ز هر اندیشه مرغی آفریند
در آن عالم بپراند خمش کن
یکی جغد و یکی باز و یکی زاغ
که یک یک را نمیماند خمش کن
گر آن مه را نمیبینی ببینی
چو چشمت را بپیچاند خمش کن
از این عالم و زان عالم مگو زانک
به یک رنگیت می راند خمش کن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در این دم همدمی آمد خمش کن
که او ناگفته می داند خمش کن
هوش مصنوعی: در این لحظه، یک همراه به دور و برت آمده است؛ سکوت کن، زیرا او چیزهایی را که باید گفته شوند، به خوبی درک میکند.
ز جام باده خاموش گویا
تو را بیخویش بنشاند خمش کن
هوش مصنوعی: از جام شراب خاموش بنوش و به نظر میرسد که بیآنکه کسی کنارت باشد، آرام در جایی نشستهای. سکوتت را حفظ کن.
مزن تشنیع بر سلطان عشقش
که او کس را نرنجاند خمش کن
هوش مصنوعی: به او انتقاد نکن که عشق سلطان اوست، زیرا او هیچکس را ناراحت نمیکند. سکوت کن.
اگر در آینه دم را بگیری
تو را از گفت برهاند خمش کن
هوش مصنوعی: اگر در آینه به خودت خوب نگاه کنی، میتوانی از گفتن بسیاری از حرفها و ایجاد تنشها جلوگیری کنی. آرامش خود را حفظ کن و به خودت توجه کن.
ز گردشهای تو می داند آن کس
که گردون را بگرداند خمش کن
هوش مصنوعی: آن کس که آسمان را به چرخش درآورده، از تحولات و تغییرات زندگی تو آگاه است؛ پس آرام باش و خویشتندار.
هر اندیشه که در دل دفن کردی
یکایک بر تو برخواند خمش کن
هوش مصنوعی: هر فکر و اندیشهای که در دل خود پنهان کردهای، بهتدریج همانها به تو باز خواهد گشت و تو را به چالش خواهند کشید، پس بهتر است که آنها را کنار بگذاری و درگیرشان نشوید.
ز هر اندیشه مرغی آفریند
در آن عالم بپراند خمش کن
هوش مصنوعی: هر تفکری، مثل پرندهای، باید به پرواز درآید و در دنیای خود و بالای سر خود آزادی پیدا کند؛ بنابراین، باید آرامش و سکوت را حفظ کنی و از تنشها دوری کنی.
یکی جغد و یکی باز و یکی زاغ
که یک یک را نمیماند خمش کن
هوش مصنوعی: یک جغد، یک باز و یک زاغ وجود دارند، اما هیچکدام از آنها نمیتوانند در کنار یکدیگر آرام و بیصدا بمانند.
گر آن مه را نمیبینی ببینی
چو چشمت را بپیچاند خمش کن
هوش مصنوعی: اگر آن ماه را نمیبینی، وقتی که چشمت به او نمیرسد، سکوت کن و چیزی نگو.
از این عالم و زان عالم مگو زانک
به یک رنگیت می راند خمش کن
هوش مصنوعی: از این دنیای فانی و آن عالم باقی صحبت نکن، زیرا رنگ و طعم زندگی در هر دو یکی است؛ پس خودت را آرام کن و بیفکری نکن.