غزل شمارهٔ ۱۸۹۳
صد گوش نوم باز شد از راز شنودن
بی بوددهنده نتوان زادن و بودن
استودن تو باد بهار آمد و من باغ
خوش حامله می گردد اجزا ز ستودن
بر همدگر افتادن مستان چه لطیف است
وز همدگر آن جام وفا را بربودن
ای آنک به عشق رخ تو واجب و حق است
آیینه دل را ز خرافات زدودن
آواز صفیر تو شنیدیم و فریضه است
این هدهد جان را گره از پای گشودن
تا چند در این ابر نهان باشد آن ماه
جانها به لب آمد هله وقت است نمودن
ای گلشن روی تو ز دی ایمن و فارغ
وی سنبل ابروی تو ایمن ز درودن
ساقی چو توی کفر بُوَد بودنِ هشیار
وان شب که توی ماه حرام است غنودن
چون آمد پیراهن خوش بوی تو یوسف
بس بارد و سرد است کنون لخلخه سودن
گفتم که ببوسم کف پای تو مرا گفت
آن جسم بود کش بتوانند بسودن
پس تا شه ما گوید کو راست مسلم
پر کردن افهام و بر افهام فزودن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صد گوش نوم باز شد از راز شنودن
بی بوددهنده نتوان زادن و بودن
هوش مصنوعی: صد گوش نوم، به راز شنیدن گشوده شد. اگر نباشد کسی که برساند، نمیتوان زادن و بودنی داشت.
این معنی بیانگر این است که اگر فردی وجود نداشته باشد که مفاهیم را منتقل کند، فهم و وجود چیزها ممکن نمیشود.
استودن تو باد بهار آمد و من باغ
خوش حامله می گردد اجزا ز ستودن
هوش مصنوعی: بهار آمده و من با شوق به گل و گیاه مینگرم، و این فضا از زیبایی و طراوت به وجود آمده است.
بر همدگر افتادن مستان چه لطیف است
وز همدگر آن جام وفا را بربودن
هوش مصنوعی: افتادن مستها به هم چقدر زیباست و چگونه میتوانند در این حال، جام وفای یکدیگر را ببرند.
ای آنک به عشق رخ تو واجب و حق است
آیینه دل را ز خرافات زدودن
هوش مصنوعی: ای کسی که محبت چهرهات واجب و ضروری است، باید دل را از خیالهای نابجا پاک کرد.
آواز صفیر تو شنیدیم و فریضه است
این هدهد جان را گره از پای گشودن
هوش مصنوعی: صدای پرواز تو را شنیدیم و این رسالت است، همانطور که هدهد جان را از قید و بند آزاد میکند.
تا چند در این ابر نهان باشد آن ماه
جانها به لب آمد هله وقت است نمودن
هوش مصنوعی: چقدر باید در این ابر پنهان بماند آن ماهی که جانها را ز آن لبریز کرده؟ هان، وقت آن است که خود را نشان دهد.
ای گلشن روی تو ز دی ایمن و فارغ
وی سنبل ابروی تو ایمن ز درودن
هوش مصنوعی: ای گلشن زیبای تو از روزهای گذشته در امان و آسوده است و سنبل ابروی تو هم از آزار و ناراحتی در امان است.
ساقی چو توی کفر بُوَد بودنِ هشیار
وان شب که توی ماه حرام است غنودن
هوش مصنوعی: اگر ساقی مثل تو کافر باشد، پس داشتن آگاهی و هوشیاری در آن شب که تو در حال گناه و نافرمانی هستی، بیمعناست.
چون آمد پیراهن خوش بوی تو یوسف
بس بارد و سرد است کنون لخلخه سودن
هوش مصنوعی: وقتی پیراهن خوشبو و زیبا تو نزد من میآید، حالا به قدری بارانی و سرد است که نمیتوانم از آن لذت ببرم.
گفتم که ببوسم کف پای تو مرا گفت
آن جسم بود کش بتوانند بسودن
هوش مصنوعی: گفتم که میخواهم پای تو را ببوسم، او گفت که تنها یک جسم است و فرقی ندارد.
پس تا شه ما گوید کو راست مسلم
پر کردن افهام و بر افهام فزودن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی رهبر و ولی ما چیزی را بیان میدارد، لازم است که ما به درستی آن را درک کنیم و بر آگاهیهای خود بیفزاییم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۹۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1401/02/03 19:05
امیر م.
در نسخه چاپ دکتر اردوان بیاتی که بر اساس همان تصحیح فروزانفر است، بیت آخر «بس» به جای «پس» دارد که معنی بسیار واضح تر و مناسب تر مینماید. اگر به نظرتان نیاز به تغییر هست من اصلاح کنم.