گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۸۲

آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن
ز آیینه ندیده‌ست او الا سیهی آهن
از آب حیات تو دور است به ذات تو
کز کبر برآید او بالا مثل روغن
پای تو چو جان بوسد تا حشر لبان لیسد
از لذت آن بوسه ای روت مه روشن
گفتم به دلم چونی گفتا که در افزونی
زیرا که خیالش را هستم به خدا مسکن
در سینه خیال او وان گاه غم و غصه
در آب حیات او وانگه خطر مردن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن
ز آیینه ندیده‌ست او الا سیهی آهن
هوش مصنوعی: آن کسی که تو را می‌بیند و سپس به خود را از آینه نگاه می‌کند، به جز یک آهن سیاه، چیزی نمی‌بیند.
از آب حیات تو دور است به ذات تو
کز کبر برآید او بالا مثل روغن
هوش مصنوعی: این عبارت بیان می‌کند که شخصی که به فکر خود بزرگ‌بینی و تکبر است، از حقیقت و زندگی حقیقی دور شده است. او مانند روغن که روی آب می‌ماند، از دنیای واقعی و معنوی بالاتر می‌رود، ولی در واقعیت به آن زلالی و پاکی دست نمی‌یابد.
پای تو چو جان بوسد تا حشر لبان لیسد
از لذت آن بوسه ای روت مه روشن
هوش مصنوعی: هر زمان که پای تو را به قصد بوسه به جانم نزدیک کنم، تا قیامت از لذت آن لحظه خواهم چشید، زیرا روشنی چهره‌ات مرا مجذوب کرده است.
گفتم به دلم چونی گفتا که در افزونی
زیرا که خیالش را هستم به خدا مسکن
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم حالت چطور است، دل پاسخ داد که در حال زیادی و فراوانی هستم چونکه خیال او را در وجودم دارم و با خداوند آرامش دارم.
در سینه خیال او وان گاه غم و غصه
در آب حیات او وانگه خطر مردن
هوش مصنوعی: در دل، تصور او وجود دارد و در آن لحظه، غم و اندوه مانند آب حیاتش می‌باشد و بعد از آن، ترس از مرگ.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۸۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/01/09 07:04
همایون

آنکه با ساز خود خوب سخن می‌گوید و آنکه با قلم و‌رنگ آشناست لذتی و تماشایی و آهنگی را تجربه می‌کند که دیگری نمیکند 

جلال دین توان و هنر تماشای هستی را دارد که