گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۸

اینجا کسی‌ست پنهان خود را مگیر تنها
بس تیز گوش دارد مگشا به بد زبان را
بر چشمهٔ ضمیر‌ت کرد آن پری وثاقی
هر صورت خیالت از وی شده‌ست پیدا
هر جا که چشمه باشد‌، باشد مقام پریان
با‌احتیاط باید بودن تو را در آنجا
این پنج چشمهٔ حس تا بر تنت روان است
ز اشراق آن پری دان گه بسته گاه مجری
وان پنج حس باطن چون وهم و چون تصور
هم پنج چشمه می‌دان پویان به سوی مرعی
هر چشمه را دو مشرف پنجاه میرابند
صورت به تو نمایند اندر زمان اجلا
زخمت رسد ز پریان گر باادب نباشی
کاین گونه شهره پریان تندند و بی‌محابا
تقدیر می‌فریبد تدبیر را که برجه
مکر‌ش گلیم بُرده از صد هزار چون ما
مرغان در قفس بین در شست ماهیان بین
دل‌های نوحه‌گر بین زان مکرساز دانا
دزدیده چشم مگشا بر هر بت از خیانت
تا نفکند ز چشمت آن شهریار بینا
مانده‌ست چند بیتی این چشمه گشت غایر
برجوشد آن ز چشمه‌، چون برجهیم فردا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اینجا کسی‌ست پنهان خود را مگیر تنها
بس تیز گوش دارد مگشا به بد زبان را
هوش مصنوعی: در اینجا کسی وجود دارد که به دقت گوش می‌دهد. بهتر است برایش خود را تنها نگرفتی و زبانت را به زشت‌گویی نگو.
بر چشمهٔ ضمیر‌ت کرد آن پری وثاقی
هر صورت خیالت از وی شده‌ست پیدا
هوش مصنوعی: یک پری زیبا بر چشمهٔ احساساتت تاثیر گذاشته و هر تصویری که از او در ذهنت داری، واضح و مشخص شده است.
هر جا که چشمه باشد‌، باشد مقام پریان
با‌احتیاط باید بودن تو را در آنجا
هوش مصنوعی: هر جا که چشمه‌ای وجود دارد، جایی است برای حضور پریان. اما لازم است که تو در آنجا با احتیاط رفتار کنی.
این پنج چشمهٔ حس تا بر تنت روان است
ز اشراق آن پری دان گه بسته گاه مجری
هوش مصنوعی: این پنج حس که بر تن تو جاری است، از نور آن پری آگاه می‌شود که در زمان مشخصی در کنار توست و به تو می‌تابد.
وان پنج حس باطن چون وهم و چون تصور
هم پنج چشمه می‌دان پویان به سوی مرعی
هوش مصنوعی: پنج حس داخلی انسان، مانند خیالات و تصورات، را می‌توان به پنج چشمه‌ای تشبیه کرد که به سوی چرایی و معنای زندگی جاری هستند.
هر چشمه را دو مشرف پنجاه میرابند
صورت به تو نمایند اندر زمان اجلا
هوش مصنوعی: هر چشمه‌ای را دو نفر به عنوان ناظر تعیین می‌کنند تا به درستی و با دقت، آب آن را مدیریت کنند و در زمان معین، شکلی از آن را به تو نشان دهند.
زخمت رسد ز پریان گر باادب نباشی
کاین گونه شهره پریان تندند و بی‌محابا
هوش مصنوعی: اگر با ادب نباشی، ممکن است از پریان آسیب ببینی؛ زیرا این نوع پریان بی‌پروا و تند مزاج هستند.
تقدیر می‌فریبد تدبیر را که برجه
مکر‌ش گلیم بُرده از صد هزار چون ما
هوش مصنوعی: سرنوشت انسان‌ها گاهی تدبیر و برنامه‌ریزی‌های آن‌ها را فریب می‌دهد، به طوری که نقشه‌های مکر و حیله‌گرانه باعث می‌شود که آن‌ها از بین هزاران نفر مانند ما، به موفقیتی دست یابند.
مرغان در قفس بین در شست ماهیان بین
دل‌های نوحه‌گر بین زان مکرساز دانا
هوش مصنوعی: پرنده‌ها را در قفس ببین، ماهیان را ببین و دل‌های گله‌مند را نیز. از اینجا فهم کن که آن دانای فریبنده چه چیزی را می‌سازد.
دزدیده چشم مگشا بر هر بت از خیانت
تا نفکند ز چشمت آن شهریار بینا
هوش مصنوعی: چشمانت را بر هیچ معشوقی نچرخان، چون ممکن است به خاطر خیانت، آن پادشاه بینا از چشمانت دور شود.
مانده‌ست چند بیتی این چشمه گشت غایر
برجوشد آن ز چشمه‌، چون برجهیم فردا
هوش مصنوعی: چند بیتی از این چشمه باقی مانده است که زمانی خواهد جوشید و ما فردا از آن بهره‌مند خواهیم شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۸ به خوانش هانیه سلیمی
غزل شمارهٔ ۱۸۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/11/23 02:01
همایون

از غزل‌های ابتدایی و صوفی مسلک پیش از ملاقات شمس در رده غزل‌های عرفان کلاسیک
و بسیار متفاوت با غزل:
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
جلال دین نیز مانند شهاب دین به پنج حس درونی و پنج حس بیرونی عقیده دارد
پنج حسی که رو به بیرون دارند و پنج حس که روی به درون دارند
آن‌ کس پنهان است اینجا آشکار و پیدا می‌‌شود
ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده
پیمانه جام کرده پیمان من گرفته
اشراق آن پری که راه حس‌ها را باز و بسته نگاه می‌‌دارد جای خود را به شمس می‌‌دهد
تبریز شمس دین را بر چرخ جان ببینی
اشراق نور رویش کیهان من گرفته
بیت اخر بجای خون باید چون باشد
برجوشد آن ز چشمه چون برجهیم فردا

1396/11/31 15:01
هانیه سلیمی

در مصرع آخر به جان خون ،چون صحیح تر مینماید. / چنانچه آقای پرویز شهبازی در برنامه گنج حضور چنین قراءت میکند.

1398/07/03 18:10
Behrouz

وثاق /vosāq/
معنی
1. اتاق؛ خانه: ◻︎ دوش سرمست آمدم به وثاق / با حریفی همه وفا و وفاق (انوری: 269).
2. خیمه؛ سراپرده.
3. مسکن؛ منزل.
فرهنگ فارسی عمید

1398/09/20 13:12
هانیه سلیمی

وِثاق
لغت‌نامه دهخدا
وثاق . [ وِ ] (ع ، اِ) بند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بند و قید. (منتهی الارب ) (آنندراج از منتخب و لطائف و مدار). || گرفتاری . || معسکر و لشکرگاه . || (مص ) مواثقة. عهد و پیمان کردن باهم . (ناظم الاطباء).

1403/03/29 15:05
بشارتی

بیت۴مُجری:روان شده،جاری

بیت۵مَرعا:چمنزار

بیت۶: اجلا: خالی کردن،در اینجا ظاهراً به معنی صیقل زدن و جلا دادن دل

مُشرٕف:ناظر،مباشر

بیت آخر، غایر:فرو رونده در زمین ،نهان

(برگرفته از نسخه توفیق سبحانی)