غزل شمارهٔ ۱۸۷۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
چه طربی داره این شعر
"زان گلشن خود بادی بر چادر مریم زن" این مصرع به نظر من زیباترین و عفیفانه ترین اشاره است به آبستنی حضرت مریم مقدس (ع).
درود و مهر فراوان،بیت اول این غزل مولانا،
ای یار مقامر دل، پیش آی و دمی کم زن
زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن...
دقیقاً در قصیده 175 خواجه سنایی بیت اول هم هست لطف کنید و توضیح بفرمایید،سپاسگزار لطف و مهرتان...سراج
ااین غزل سست باز خمانی از قصیده محکم سنایی است.
سست! جان گرگان و سگان ازهر یک جداست / متحد جانهای شیران خداست.
سخنی با دوست که عشق راهی است که بی دوست نمی توان پیمود و نقشی که دوست دارد و دل را به طرب در میآورد و تخم نویی در آن میکارد
در قمار عشق باختن بسیار سودمند است که وقتی عشق میآید معنیهای ویژه خود را میآورد که پیش از آن به گونهای دیگر بود
اینجا باخت هر چه بزرگ تر بهتر و دوستان از آن برخوردار تر و هر دو عالم که یکی بیش نیست زیبا تر
ای یار قمار باز من بیا و اندکی هم به ما بباز که این باختن دارایی بزرگی برای ماست و همه عالم
چون از دست دادن برابر است با به دست آوردن که آن چه میدهیم کهنه است و از دست دادن آن یعنی به دست آوردن چیزی نو
سگ آموخته که کنایه از عقل آزموده ما است را به نقص و عیب نادانی (آهوی یاهو) آراستن اینجا مفید است چون آموزشی نوین را مییابد
مرزهای نویی آنقدر گسترده است که حتی میتوان آدم دیگری آفرید و گندم دیگری به او خوراند که کنایه از دانشی نوین است به جای آن چه تاکنون آموخته است
حتی میتوان با راستی و صداقت باز به پیشواز وحی رفت و اسلام دیگری آورد از سرزمین یقینها و سلامت ها
می توان عیسی دیگری به هستی ارمغان آورد حتی در هر ساعت
ای دوست من ای مطرب جان و طرب بخش دل من تو میتوانی هر لحظه آهنگی کهنه را با نوایی نو و شادی بخش جایگزین کنی
که آن چه کهنه است غمگین است و آن چه نو شادی بخش
با سلام . فروغی بسطامی غزلی عارفانه دارد با همین وزن و همین قافیه که شنیدنی و ستودنی ست . این غزل زیبا را استاد شجریان با هنرمندی تمام در تصنیفی زیبا اجرا کرده است و در میانه تصنیف ناگهان آوازی شگرف از حنجره داوودی ایشان میتراود که باید به احترام او کلاه از سر برداشت آنجا که میگوید : مغنی کجایی نوای کجاست ... نوای خوش جانفزایت کجاست و ....
و این هم غزل بسطامی ست که عینا از سایت گنجور وام گرفته ام
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن
هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن
هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن
هم جلوهٔ ساقی را در جام بلورین بین
هم بادهٔ بیغش را با سادهٔ بی غم زن
ذکر از رخ رخشانش با موسی عمران گو
حرف از لب جان بخشش با عیسی مریم زن
حال دل خونین را با عاشق صادق گو
رطل می صافی را با صوفی محرم زن
چون ساقی رندانی، می با لب خندان خور
چون مطرب مستانی نی با دل خرم زن
چون آب بقا داری بر خاک سکندر ریز
چون جام به چنگ آری با یاد لب جم زن
چون گرد حرم گشتی با خانه خدا بنشین
چون می به قدح کردی بر چشمهٔ زمزم زن
در پای قدح بنشین زیبا صنمی بگزین
اسباب ریا برچین، کمتر ز دعا دم زن
گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده
ور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن
گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن
ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن
یا پای شقاوت را بر تارک شیطان نه
یا کوس سعادت را بر عرش مکرم زن
یا کحل ثوابت را در چشم ملائک کش
یا برق گناهت را بر خرمن آدم زن
یا خازن جنت شو، گلهای بهشتی چین
یا مالک دوزخ شو، درهای جهنم زن
یا بندهٔ عقبا شو، یا خواجهٔ دنیا شو
یا ساز عروسی کن، یا حلقهٔ ماتم زن
زاهد سخن تقوی بسیار مگو با ما
دم درکش از این معنی، یعنی که نفس کم زن
گر دامن پاکت را آلوده به خون خواهد
انگشت قبولت را بر دیدهٔ پر نم زن
گر هم دمی او را پیوسته طمع داری
هم اشک پیاپی ریز هم آه دمادم زن
سلطانی اگر خواهی درویش مجرد شو
نه رشته به گوهر کش نه سکه به درهم زن
چون خاتم کارت را بر دست اجل دادند
نه تاج به تارک نه، نه دست به خاتم زن
تا چند فروغی را مجروح توان دیدن
یا مرهم زخمی کن یا ضربت محکم زن
باعرض سلام
مرحوم آیت الله الهی قمشه ای شعری هم قافیه این شعر گفته اند:
ای شاهد جان بازآ در غیب جهان کم زن
نقش رخ زیبا را بر پرده عالم زن
اوضاع جهان بنگر در هم شده چون زلفت
در نظم جهان دستی بر طره پرخم زن
چون دلبر آفاقی مشکن صف دل ها را
چون کعبه عشاقی حرفی ز صفا هم زن
مانند خلیل ایجان آتشکده گلشن کن
بازار صنم بشکن راه بت اعظم زن
هم آتش موسی را در وادی طور افروز
هم سر مسیحا را بر سینه مریم زن
لاهوت مسیحا را محو رخ زیبا کن
ناقوس کلیسا را زین زمزمه بر هم زن
ناز تو شوق ما بگذشت ز حد جانا
زان عشوه پنهانی راه دل ما کم زن
زخمی که الهی راست بر سینه به هجرانت
تا چند نمک پاشی رحمی کن و مرهم زن
غزلی ست بس
قلندر وار و رندانه مطلع آن تضمینی ست از غزلی سروده حکیم سنایی ، در همین وزن و قافیه .
مولانا روی سخن با حضرت حق دارد . مقامر دل به معنی قمار باز و قمار دوست و کم زدن یعنی در
قمار کم آوردن . معنای خاموش شدن و سکوت هم می دهد . معمولا در بازی تخت نرد حریفان برای
یکدیگر به اصطلاح کرکری می خوانند . وی در غزلی دیگر در همین معنی سروده است :
خورشید افتد در کمی، از نور ِ جانِ آدمی
کم پرس از نا محرمان، انجا که محرم کم زند
در بیت بعد مولانا میزان پایداری عاشق را نشان می دهد کهاز حد تحمل بشری بسی فراتر است .
آهوی یاهو را بر سگ ِ تعلیم دیده زدن یعنی ذکر "یاهو" را چنان در دل؛ زیبا و مستحکم کن که سگ
نفس، شیفته اش گردد و تنها به دنبال همان صید بدود .بیت بعد اشاره است به ابوبکر یارغار پیامبر.
جان هایی که تو را منکرند به دوزخ روانه ساز و اگر می خواهی عیسی دمی دوباره به جهان باز آید
خودت از گلشن غیب نسیمی بر زهدان مریم مقدس روان ساز .[ ــ به اعتقاد مولانا پیامبران و اولیاء
پیش از خلقت تن، روحشان نزد خداست و بر هر بدنی که او بخواهد وارد می شوند.]
هم کاسه و هم یاسه یعنی با یکدیگر همدل و همراه شدن و از یک منبع غذای روحانی خوردن .
توضیح آن که در خانقاه ها و میان جمعیت های جوانمرد خوردن از یکدیگ بر سفره رسم بود . دور هم
می نشستند و دست در یک کاسه کرده و لقمه بر می داشتند و رسم روامداری و ادب و همدلی به جا
می آوردند . کُحل انالله یعنی سرمۀ انی الله .اشاره دارد به آتشی که در کوه طور بر موسی نمایان شد
وگفت من خدایم . در قدیم می گفتند سرمه کشیدن بینایی را قوی می کند .منظور بیت این که تو خود،
بصیرتی موسی وار به مردم جهان عطا بفرما که این همه در طلب تو راه خطا نروند. تو را به عینه شهود
کنند همچون دیدن موسی که آتش صفات خداوندی را بر تن درختی در کوه طور دید.
دیدار معنوی مثنوی
@didarmasnavi