غزل شمارهٔ ۱۸۷۴
از آتش روی خود اندر دلم آتش زن
و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن
ای جان خوش ساده از اصل ملک زاده
هر جا که روی خوش رو هر دم که زنی خوش زن
ای جسم تو را از جان گر فرق کند جانم
شمشیر به کف داری بر تارک فرقش زن
ای طره پربندت بگشاده گرهها را
این یک گره دیگر بر زلف مشوش زن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از آتش روی خود اندر دلم آتش زن
و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهرهات در دل من شعلهای برپا کن و از دلم هم آتش بیرون بکش و در آسمان تصویری زیبا و شگفتانگیز به وجود بیاور.
ای جان خوش ساده از اصل ملک زاده
هر جا که روی خوش رو هر دم که زنی خوش زن
هوش مصنوعی: ای جان خوب و بیآلایش! تو که از نسل پادشاهی هستی، هر کجا که بروی، خوش بختی و خوشی همراه توست و هر وقت که لبخند بزنی، شادی بیشتر را به ارمغان میآوری.
ای جسم تو را از جان گر فرق کند جانم
شمشیر به کف داری بر تارک فرقش زن
هوش مصنوعی: اگر جسم تو از جان جدا شود، جانم آماده است تا با شمشیر بر سر تو بزند.
ای طره پربندت بگشاده گرهها را
این یک گره دیگر بر زلف مشوش زن
هوش مصنوعی: ای موهای بلندت گرههای زندگی را باز کرده است، حالا یک گره دیگر هم به زلفهای آشفتهات بزن.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۷۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/11/14 00:02
همایون
یک قطعه الماس دیگر که میخواهد عشق را نشان دهد، اینجا عشق آتش است که به آسانی به همه جا سرایت میکند و همه چیز را از جنس خود میکند و دوییها را از میان بر میدارد و هر چیز غیر خود را نیست میسازد و ای کاش این آتش به دل ما نیز سرایت کند و از آنجا به همه عالم فرا رود و همه نقشهای دنیا که در دل افتاده است را یکی کند که جانی ساده و خوش و بی نقش و نگار است و تنها نقشی که دارد پادشاهی هستی است که همه گرهها را میگشاید و گره ما را نیز