گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۶۱

ای قاعده مستان در همدگر افتادن
استیزه گری کردن در شور و شر افتادن
عاشق بتر از مست است عاشق هم از آن دست است
گویم که چه باشد عشق در کان زر افتادن
زر خود چه بود عاشق سلطان سلاطین است
ایمن شدن از مردن وز تاج سر افتادن
درویش به دلق اندر و اندر بغلش گوهر
او ننگ چرا دارد از در به در افتادن
مست آمد دوش آن مه افکنده کمر در ره
آگه نبد از مستی او از کمر افتادن
گفتم که دلا برجه می بر کف جان برنه
کافتاد چنین وقتی وقت است درافتادن
با بلبل بستانی همدست شدن دستی
با طوطی روحانی اندر شکر افتادن
من بی‌دل و دل داده در راه تو افتاده
والله که نمی‌دانم جای دگر افتادن
گر جام تو بشکستم مستم صنما مستم
مستم مهل از دستم و اندر خطر افتادن
این قاعده نوزاد است وین رسم نو افتاده‌ست
شیشه شکنی کردن در شیشه گر افتادن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای قاعده مستان در همدگر افتادن
استیزه گری کردن در شور و شر افتادن
هوش مصنوعی: ای آن کسی که در همسایگی و کنار هم بودن، ضابطه‌ای برای شادی و مستی ایجاد می‌کنی، بدان که در دنیای شور و هیجان، گاهی نیاز به چالش و کنش وجود دارد.
عاشق بتر از مست است عاشق هم از آن دست است
گویم که چه باشد عشق در کان زر افتادن
هوش مصنوعی: عاشق اوضاعی دشوارتر از یک آدم مست دارد و عاشق هم به نوعی به این وضعیت دچار است. می‌خواهم بگویم عشق چه حسی دارد، مانند این است که درون یک معدن طلا بیفتی.
زر خود چه بود عاشق سلطان سلاطین است
ایمن شدن از مردن وز تاج سر افتادن
هوش مصنوعی: عاشق برای پادشاهان، هیچ ارزش و حیثیتی ندارد. او تنها به دنبال این است که از مرگ و سقوط از مقام خود در امان بماند.
درویش به دلق اندر و اندر بغلش گوهر
او ننگ چرا دارد از در به در افتادن
هوش مصنوعی: یک درویش در حالی که لباس ساده‌ای به تن دارد و در آغوشش گوهر و گثمری باارزش است، از افتادن در درگاه و محیط اطرافش هیچ شرمی ندارد.
مست آمد دوش آن مه افکنده کمر در ره
آگه نبد از مستی او از کمر افتادن
هوش مصنوعی: دیشب، آن زیبای دلربا در مستی و سرخوشی به سوی ما آمد، اما هیچ کس از حال او خبر نداشت و نمی‌دانست که این جوانی که کمرش را به زیبایی به ما نشان می‌دهد، در حقیقت در حال مستی و غرق در عشق است.
گفتم که دلا برجه می بر کف جان برنه
کافتاد چنین وقتی وقت است درافتادن
هوش مصنوعی: به دوستان گفتم که ای دل، برخیز و به شادی بپرداز، چرا که زندگی این‌گونه است و زمانی برای غصه خوردن و نگرانی وجود ندارد؛ اکنون وقت آن است که از لحظات خوب بهره‌برداری کنیم.
با بلبل بستانی همدست شدن دستی
با طوطی روحانی اندر شکر افتادن
هوش مصنوعی: همدست شدن با بلبل در باغ و دوستی کردن با طوطی روحانی، در نهایت منجر به شکر و شیرینی در زندگی می‌شود.
من بی‌دل و دل داده در راه تو افتاده
والله که نمی‌دانم جای دگر افتادن
هوش مصنوعی: من بی‌دل و بی‌تاب در عشق تو به زمین افتاده‌ام و هرگز نمی‌دانم که به کجا و در کدام مسیر دیگر باید بروم.
گر جام تو بشکستم مستم صنما مستم
مستم مهل از دستم و اندر خطر افتادن
هوش مصنوعی: اگر جام تو را بشکنم، به خاطر عشق و مستی‌ام، ای محبوب، مست هستم و عملاً در حال از دست رفتن. حالا مهلت بده تا دچار خطر نشوم.
این قاعده نوزاد است وین رسم نو افتاده‌ست
شیشه شکنی کردن در شیشه گر افتادن
هوش مصنوعی: این یک قاعده جدید است و این رفتار تازگی دارد. اگر شیشه‌ای بشکند، مشکل از خود شیشه است که به زمین افتاده است.

خوانش ها

غزل ۱۸۶۱ به خوانش بهار
غزل شمارهٔ ۱۸۶۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/12/20 02:03
همایون

غیر از عشق و مستی هر کار دیگری که انسان بکند در چارچوب هستی و به حکم آن بوده ومسیری خودبخودی را پیموده است، شامل علم وعمل و حکم و حکمت و همه امور زندگی
مستی و شیشه شکنی که کنایه از کنار گذاشتن عقل و محدودیت های آن است و در افتدن با شیشه گر که سلطان هستی است که خود سوی ما آمده است آن هم مست بطوریکه کمر پادشاهی را از روی مستی در راه انداخته و حال با ما همنشین و هم پیاله گردیده است، تنها نصیب عاشق می شود
پادشاه هستی از روی مستی آفریدگاری می کند نه از روی عقل و فرمول
عاشق هم با مستی عاشقی میکند نه از روی عقل و حساب و کتاب ونیازی به تاج ندارد بلکه حس او این گونه مانند سلطان همه سلطانان است
این گونه انسان در کان زر و شکر است و چون طوطی روحانی سخنان زیبا ماننداین غزل می گوید
این روش همواره نو است و کار های نو وتازه می کند و سخنان نو می آورد

1402/10/06 06:01
ابو زید ابراهیم

ای وای باورم نمی‌شود که ما همزبان مولاناییم و چنین راه گم کرده ایم. خداوند بالای مایان رحم کند و خداوند روح مولانای بزرگ بلخ را شاد داشته باشد.