گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۶۰

الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین
خداوندم ولی دانی تو از اسرار شمس الدین
کسی کز نام او بر بحر بی‌کشتی عبر یابی
چو سامندر ز مهر او روی در نار شمس الدین
کرامت‌ها که مردان از تفاخر یاد آن آرند
به ذات حق کز آن دارد هماره عار شمس الدین
یکی غاری است کاندر وی ز سر سرها وحی است
برون غار حق حارس درون غار شمس الدین
ز جسم و روح‌ها بگذر حجاب عشق هم بردر
دو صد منزل از آن سوتر ببین بازار شمس الدین
ایا روحی ترفرف فی فضاء العشق و استشرف
و طرفی جنه الاسرار من انوار شمس الدین
قلایدهای در دارد بناگوش ضمیر من
از آن الفاظ وحی آسای شکربار شمس الدین
ایا ای دل تو آن جایی که نوشت باد وصل او
ولیکن زحمتش کم ده مکن آزار شمس الدین
بصر در دیده بفزاید اگر در دیده ره یابد
به جای توتیا و کحل ناگه خار شمس الدین
به هر سویی چو تو ای دل هزاران زار دارد او
مپندار از سر نخوت توی بس زار شمس الدین
به لطف خویش یک چندی مهار اشترش دادت
وگر نه خود کی یارد آن که باشد یار شمس الدین
زهی فرقی از آن روزی که پیشش سجده می کردم
که آن روزی که می گفتم بد این جا پار شمس الدین
خرابی دین و دنیا را نباشد هیچ اصلاحی
مگر از لطف بی‌پایان وز هنجار شمس الدین
شب تاریک تو ای دل نبیند روز را هرگز
مگر از نور و از اشراق آن رخسار شمس الدین
عجب باشد که روزی من بگیرم جام وصل او
شوم مست و همی‌گویم که من خمار شمس الدین
که بخت من چنان خفته‌ست که بیداری ندارد رو
مگر از بخت و اقبال چنان بیدار شمس الدین
نبودت پیش از این مثلش نباشد بعد از این دانم
ز لوح سرها واقف و زان هشیار شمس الدین
بزد خود بر در امکان که مانندش برون ناید
ز اوصاف بدیع خویش خود مسمار شمس الدین
یکی جوبار روحانی است که جان‌ها جان از او یابند
شده حاکم به کلیه بر آن جوبار شمس الدین
سمعت القوم کل القوم اعلاهم و اصفاهم
علی تفضیله جدا علی الاخیار شمس الدین
و ان کانت ایادیه و افضالا اتانیه
و احیی الروح مجانا لمن ادرار شمس الدین
فروحی خط اقرارا برق الف اقرار
و ان کان قد استغنی من الاقرار شمس الدین
هدی قلبی الی واد کثیر خصبه جدا
علیه الغیث موصولا لمن مدرار شمس الدین
ایا تبریز سلمنا علی نادیک تسلیما
فبلغ صبوتی و الهجر بالاعذار شمس الدین

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین
خداوندم ولی دانی تو از اسرار شمس الدین
هوش مصنوعی: ای باد شبانگاهی، خبرهای شمس‌الدین، مولا و سرورم را بیاور. آیا تو از رازهای شمس‌الدین آگاه هستی؟
کسی کز نام او بر بحر بی‌کشتی عبر یابی
چو سامندر ز مهر او روی در نار شمس الدین
هوش مصنوعی: کسی که نام او را بر دریا برسانی، بی‌کشتی می‌تواند عبور کند، مانند ماهی‌ای که از محبت او به آتش نزدیک می‌شود.
کرامت‌ها که مردان از تفاخر یاد آن آرند
به ذات حق کز آن دارد هماره عار شمس الدین
هوش مصنوعی: مردان بزرگ همواره به ویژگی‌های نیکو و کرامت‌های خود افتخار می‌کنند، اما شمس‌الدین به خاطر نزدیکی‌اش به ذات حق و خداوند، هرگز به این افتخارات نیازی ندارد و همیشه خود را از این غرور دور می‌دارد.
یکی غاری است کاندر وی ز سر سرها وحی است
برون غار حق حارس درون غار شمس الدین
هوش مصنوعی: درون یک غاری وجود دارد که در آن سرها به سوی وحی هدایت می‌شوند. در خارج از این غار، حراست از حقیقت و درون آن به عهده شمس الدین است.
ز جسم و روح‌ها بگذر حجاب عشق هم بردر
دو صد منزل از آن سوتر ببین بازار شمس الدین
هوش مصنوعی: از جسم و روح‌ها عبور کن و حجاب عشق را کنار بزن. در آن سوی دو صد منزل، بازاری را ببین که مخصوص شمس الدین است.
ایا روحی ترفرف فی فضاء العشق و استشرف
و طرفی جنه الاسرار من انوار شمس الدین
هوش مصنوعی: آیا روحی در فضای عشق پرواز می‌کند و به سمت باغ اسرار که از نور خورشید دین روشن است، نظر می‌افکند؟
قلایدهای در دارد بناگوش ضمیر من
از آن الفاظ وحی آسای شکربار شمس الدین
هوش مصنوعی: در گوشه‌های ذهن من افزون بر نشانه‌هایی از وجود، کلمات شیرین و الهام‌بخش شمس‌الدین وجود دارد.
ایا ای دل تو آن جایی که نوشت باد وصل او
ولیکن زحمتش کم ده مکن آزار شمس الدین
هوش مصنوعی: ای دل، تو در جایی هستی که سرنوشت وصال او را رقم زده، اما زحمت و آزارش را کم نکن.
بصر در دیده بفزاید اگر در دیده ره یابد
به جای توتیا و کحل ناگه خار شمس الدین
هوش مصنوعی: اگر در چشم به درستی نگاهی بیندازیم، به جای زیبایی‌هایی مانند کحل و توتیا، ناگهان، خاری به نام شمس‌الدین ظاهر می‌شود.
به هر سویی چو تو ای دل هزاران زار دارد او
مپندار از سر نخوت توی بس زار شمس الدین
هوش مصنوعی: ای دل، در هر طرف که بروی، هزاران نفر به تو می‌نالتند. نپندار که به خاطر خودبرتربینی‌ات، شمس‌الدین تنها یک نفر از آن هزاران است.
به لطف خویش یک چندی مهار اشترش دادت
وگر نه خود کی یارد آن که باشد یار شمس الدین
هوش مصنوعی: خداوند به تو لطف کرده و مدتی فرصت داده تا اوضاع را سامان دهی، وگرنه کسی توان یاری کردن را ندارد مگر خود شمس الدین.
زهی فرقی از آن روزی که پیشش سجده می کردم
که آن روزی که می گفتم بد این جا پار شمس الدین
هوش مصنوعی: چه تفاوتی دارد؛ زمانی که در برابر او به خاک سجده می‌کردم و زمانی که از او گله می‌کردم و می‌گفتم که وضعیت بدی دارم.
خرابی دین و دنیا را نباشد هیچ اصلاحی
مگر از لطف بی‌پایان وز هنجار شمس الدین
هوش مصنوعی: هیچ اصلاحی در وضعیت نابسامان دین و دنیا وجود ندارد مگر از لطف بی‌نهایت و قوانین شمس الدین.
شب تاریک تو ای دل نبیند روز را هرگز
مگر از نور و از اشراق آن رخسار شمس الدین
هوش مصنوعی: در شب تاریک، دل نمی‌تواند هرگز روز را ببیند، مگر اینکه از نور و درخشندگی چهره‌ی شمس‌الدین بهره‌مند شود.
عجب باشد که روزی من بگیرم جام وصل او
شوم مست و همی‌گویم که من خمار شمس الدین
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است که روزی موفق شوم با او ملاقات کنم و از شوق و محبتش مست و سرمست شوم و در عین حال بگویم که من تحت تأثیر و در حال بی‌خود شدن از شمس الدین هستم.
که بخت من چنان خفته‌ست که بیداری ندارد رو
مگر از بخت و اقبال چنان بیدار شمس الدین
هوش مصنوعی: بخت من به قدری خواب‌آلود است که هیچ گاه بیدار نمی‌شود، جز آنکه شمس‌الدین به او روزی بیداری بخشد.
نبودت پیش از این مثلش نباشد بعد از این دانم
ز لوح سرها واقف و زان هشیار شمس الدین
هوش مصنوعی: قبل از حضور تو، مانند تو وجود نداشت و بعد از این هم نخواهد بود. می‌دانم که فرشته‌نگاری از لوح دل‌ها آگاه است و شمس‌الدین هوشیار است.
بزد خود بر در امکان که مانندش برون ناید
ز اوصاف بدیع خویش خود مسمار شمس الدین
هوش مصنوعی: راهی برو به دری که دیگر هیچ‌چیز شبیه به او نمی‌تواند خارج شود و خود را به زیبایی‌های خاص خود بشناسان.
یکی جوبار روحانی است که جان‌ها جان از او یابند
شده حاکم به کلیه بر آن جوبار شمس الدین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک جریان روحانی وجود دارد که جان‌ها از آن منبع زندگی می‌گیرند. این جریان به طور کلی حاکم بر آن منبع روشنایی و آگاهی است. شمس‌الدین به عنوان نماد یا نماینده این جریان معنوی تلقی می‌شود.
سمعت القوم کل القوم اعلاهم و اصفاهم
علی تفضیله جدا علی الاخیار شمس الدین
هوش مصنوعی: گوش شنیدن همگان به صدای برتر آنهاست و برتری آنها به انتخاب‌های خوبشان نسبت داده می‌شود. شمس‌الدین بهترین و خالص‌ترین آنها است.
و ان کانت ایادیه و افضالا اتانیه
و احیی الروح مجانا لمن ادرار شمس الدین
هوش مصنوعی: اگرچه او نعمت‌ها و فضیلت‌هایش را به من هدیه کرده و جانم را به رایگان زنده می‌کند، اما این هم شایسته است که کسی از او بهره‌مند شود که نور دین را پخش می‌کند.
فروحی خط اقرارا برق الف اقرار
و ان کان قد استغنی من الاقرار شمس الدین
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این موضوع است که هرچند شمس الدین از بیان و ارائه دلایل لازم بی‌نیاز به نظر می‌رسد، اما هنوز هم نشانه‌ها و گواهی‌های مشخصی وجود دارد که ابراز می‌کند. به نوعی، تأکید بر اهمیت شواهد و تصدیق‌ها در هر موضوعی است.
هدی قلبی الی واد کثیر خصبه جدا
علیه الغیث موصولا لمن مدرار شمس الدین
هوش مصنوعی: دل من به سمت دشت‌های فراوان و حاصل‌خیز می‌تپد، جایی که باران بی‌وقفه بر آن نازل می‌شود و روزهای روشنی را به همراه دارد.
ایا تبریز سلمنا علی نادیک تسلیما
فبلغ صبوتی و الهجر بالاعذار شمس الدین
هوش مصنوعی: ای تبریز، بر تو سلام می‌فرستم و بندگان تو را آزار می‌دهم، بگذار صمیمیتم را و دلشکستگی‌هایم را با دلایل بیان کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۶۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/06/17 09:09
ali shomali

«ز جسم و روح‌ها بگذر حجاب عشق هم بردر
دو صد منزل از آن سوتر ببین بازار شمس الدین»
صورت صحیح مصرع اول این است:
«ز جسم و روح‌ها بگذر حجاب وهم برهم در
دو صد منزل از آن سوتر ببین بازار شمس الدین»

1396/08/14 09:11
شهلا

میفرماید حتی اجازه نده عشق وتفاخر به آن هم حجابی بین تو ومعبود بشود.
ایکاش خودراتغییر دهیم نه اشعار را...

1398/08/03 04:11
شهرام زندی

بانو شهلا اشاره درستی دارند ، منازلی هست که در آن حتی عشق که به تعریف مولانا اسطرلاب اسرار خداست ، حجابیست برای سیر الی الله

1398/08/03 04:11
شهرام زندی

یکی از مهمترین بندهایی که مولانا در این غزل بی همتا برای معرفی شمس بدان اشاره میکند عار داشتن شمس از کرامت هایی است بسیاری از رهروان و مدعیان دین ، حتی بسیاری از پیران ، به داشتن آن تفاخر میکنند میباشد
کرامت‌ها که مردان از تفاخر یاد آن آرند
به ذات حق کز آن دارد هماره عار شمس الدین

1398/08/19 20:11
..

عشق حق است
عاشق و معشوق مجازند و حجاب

1399/08/06 00:11
همایون

غزل هنجار شمس دین
یکی از هنر ها و توانایی های انسان که هنر 'بزرگی و سروری' انسان و هنر ستایش و نمایش و آرایش این توانایی است اندک اندک نزد انسان ها رو به خاموشی میرود. بجای آن ستایش و بزرگداشت کارخانجات، دستگاه ها، اتومبیل ها و کامپیوتر ها رونق فراوان یافته است و ستایش انسان در حد هنر خوانندگی و هنرپیشگی و قهرمان ورزشی و گهگاه سیاستمداری و از این قبیل است که البته هنوز جای قدردانی دارد!
این هنر بزرگ و فاخر و برتر نزد جلال دین به اوج خود رسیده است و شاید کس دیگری پیدا نشود که گوی سبقت را از او برباید، پیش از او هم ستایش ها ویژه شاهان و پیغمبران و امامان دینی و حکومتی بوده است و کمتر ستایش خود انسان.
شاید با آگاهی پیشاپیش از این واقعیت است که با قاطعیت می گوید کسی نه در گذشته و نه در آینده پیدا نمی شود که کرامتی در حد و اندازه شمس داشته باشد و او را میرآب جویبار روان آدمی می نامد تا امید را برای همیشه زنده نگاه دارد و انسان را از خطر سقوط از مقام والای آن که مقام شاه هستی، رازورز هستی و سمندر آتش عشق و پیامبر حقیقت و پوینده دریای دانش و معرفت است نجات دهد. او با این آگاهی است که پرچم انسان را بنام شمس در هستی به اهتزاز در می آورد و فرهنگ و هنجار آدمی را بنیاد می نهد
خرابی دین و دنیا را نباشد هیچ اصلاحی
مگر از لطف بی‌پایان وز هنجار شمس الدین

1400/08/20 20:11
Bitrex

چقد شمسو دوست داشت🙂