غزل شمارهٔ ۱۸۵۲
چو آمد روی مه رویم کی باشم من که باشم من
چو زاید آفتاب جان کجا ماند شب آبستن
چه باشد خار گریان رو که چون سور بهار آید
نگیرد رنگ و بوی خوش نگیرد خوی خندیدن
چه باشد سنگ بیقیمت چو خورشید اندر او تابد
که از سنگی برون ناید نگردد گوهر روشن
چه باشد شیر نوزاده ز یک گربه زبون باشد
چو شیر شیر آشامد شود او شیر شیرافکن
یکی قطره منی بودی منی انداز کردت حق
چو سیمابی بدی وز حق شدستی شاه سیمین تن
منی دیگری داری که آن بحر است و این قطره
قراضه است این منی تو و آن من هست چون معدن
منی حق شود پیدا منی ما فنا گردد
بسوزد خرمن هستی چو ماه حق کند خرمن
گرفتم دامن جان را که پوشیدهست تشریفی
که آن را نی گریبان است و نی تیریز و نی دامن
قبای اطلس معنی که برقش کفرسوز آمد
گر این اطلس همیخواهی پلاس حرص را برکن
اگر پوشیدم این اطلس سخن پوشیده گویم بس
اگر خود صد زبان دارم نگویم حرف چون سوسن
چنین خلعت بدش در سر که نامش کرد مدثر
شعارش صورت نیر دثارش سیرت احسن
غزل شمارهٔ ۱۸۵۱: نشانیهاست در چشمش نشانش کن نشانش کنغزل شمارهٔ ۱۸۵۳: چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آمد روی مه رویم کی باشم من که باشم من
چو زاید آفتاب جان کجا ماند شب آبستن
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبای تو ظاهر میشود، من کیستم و چه هویتی دارم؟ وقتی که خورشید جان میتابد، شب حامله کجا میتواند بماند؟
چه باشد خار گریان رو که چون سور بهار آید
نگیرد رنگ و بوی خوش نگیرد خوی خندیدن
هوش مصنوعی: چه چیز میتواند خار گریان را بیان کند، وقتی که بهار فرا رسد و نتواند رنگ و بوی خوشی را بگیرد و همچنان در خود خوی خندیدن را حس کند؟
چه باشد سنگ بیقیمت چو خورشید اندر او تابد
که از سنگی برون ناید نگردد گوهر روشن
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر سنگی بتابد، دیگر آن سنگ بیقیمت نخواهد بود. پس از آن، نمیتوان به سادگی به این سنگ نگاه کرد و آن را بیارزش دانست، زیرا در درونش گوهری با ارزش نهفته است.
چه باشد شیر نوزاده ز یک گربه زبون باشد
چو شیر شیر آشامد شود او شیر شیرافکن
هوش مصنوعی: شیر نوزادی که از یک گربه به دنیا آمده، وقتی که به دنیا بیاید، چون زبانش نمیچرخد، مثل شیر واقعی نیست. اما وقتی که بزرگتر میشود، میتواند به یک شیر واقعی تبدیل شود که قوی و نیرومند است.
یکی قطره منی بودی منی انداز کردت حق
چو سیمابی بدی وز حق شدستی شاه سیمین تن
هوش مصنوعی: تو یک قطرهای از هستی هستی که خداوند تو را به شکل مایع مثل سیماب ساخته است و از آن قطره، تو اکنون به صورت یک پادشاه با بدن نقرهای در آمدهای.
منی دیگری داری که آن بحر است و این قطره
قراضه است این منی تو و آن من هست چون معدن
هوش مصنوعی: تو خود یک وجود داری، اما در عمق وجودت، وجودی بزرگتر و عمیقتر نهفته است. این وجود کوچک تو مانند یک قطره است و آن وجود بزرگتر مثل دریا میماند. این وجود کوچک تو و آن وجود بزرگ، هر دو از یک منبع واحد سرچشمه میگیرند، مانند معادنی که از یک خاک استخراج میشوند.
منی حق شود پیدا منی ما فنا گردد
بسوزد خرمن هستی چو ماه حق کند خرمن
هوش مصنوعی: آنچه که من هستم به حقیقت وجود میآید و آنچه که منِ دنیایی است، نابود میشود. مانند اینکه دود از آتش برآید و وجود انسانی با شناختی از حقیقت، به نور و روشنیِ وجود حق تبدیل میشود.
گرفتم دامن جان را که پوشیدهست تشریفی
که آن را نی گریبان است و نی تیریز و نی دامن
هوش مصنوعی: من دست به دامن جانم زدم چون اینجا تشریفاتی وجود دارد که نه به گریبان مربوط میشود و نه به دامن یا تیر.
قبای اطلس معنی که برقش کفرسوز آمد
گر این اطلس همیخواهی پلاس حرص را برکن
هوش مصنوعی: یقهی اطلس و زیباییاش آنقدر درخشان و جذاب است که اگر کسی آن را ببیند، ممکن است به کفر بیفتد. اگر واقعا این اطلس را میخواهی، پس باید حرص و طمع را کنار بگذاری.
اگر پوشیدم این اطلس سخن پوشیده گویم بس
اگر خود صد زبان دارم نگویم حرف چون سوسن
هوش مصنوعی: اگرچه لباس زیبا و ظریفی از سخن به تن کردهام، اما اگر بخواهم با صدای خود حرف بزنم، نمیتوانم مانند گل سوسن به زیبایی و ظرافت صحبت کنم.
چنین خلعت بدش در سر که نامش کرد مدثر
شعارش صورت نیر دثارش سیرت احسن
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف زیبایی و ویژگیهای یک شخصیت میپردازد. شخصیت مورد نظر دارای پوششی خاص و شایسته است که نمادی از شکوه و عظمت اوست. نام این شخصیت زینتی بر آن پوشش است و تفاوتی بزرگ میان ظاهر و باطن او وجود دارد. شکل و ظاهری زیبا و دلپذیر دارد و فضایل او سبب میشود که به بهترین نحو قابل ستایش باشد.