اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا
هر ذره خاک ما را آورد در علالا
لالا: خدمتکار
سینه شکاف گشته دل عشق باف گشته
چون شیشه صاف گشته از جام حق تعالی
هوش مصنوعی: دل معشوق در اثر عشق، مانند شیشه صاف و شفاف شده است. به طوری که زخمها و غمهای گذشته آن را در خود نمینگهدارد و شفافیت و زیبایی ناشی از عشق خداوند را به خود گرفته است.
اشکوفهها شکفته وز چشم بد نهفته
غیرت مرا بگفته می خور دهان میالا
هوش مصنوعی: شکوفهها باز شدهاند و از چشمان بدیها پنهان ماندهاند. غیرت مرا به من میگوید که شراب بنوش و دهان خود را نادیده بگیر.
ای جان چو رو نمودی جان و دلم ربودی
چون مشتری تو بودی قیمت گرفت کالا
هوش مصنوعی: ای جان، وقتی که ظاهر شدی، جان و دل مرا به خود اختصاص دادی. تو مانند مشتری هستی که به کالا ارزش میدهد.
ابرت نبات بارد جورت حیات آرد
درد تو خوش گوارد تو درد را مپالا
هوش مصنوعی: ابر گیاهی باران میبارد که زندگی را میآورد و درد تو را بهخوبی نگه میدارد. تو نباید درد را سرکوب کنی.
ای عشق با توستم وز باده تو مستم
وز تو بلند و پستم وقت دنا تدلی
هوش مصنوعی: ای عشق، من به تو وابستهام و از شراب وجودت سرمست. در این لحظه که در آسمانها عشق جاری است، من هم در اوج و هم در پستی احساس میکنم.
ماهت چگونه خوانم مه رنج دق دارد
سروت اگر بخوانم آن راستست الا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از زیبایی تو صحبت کنم، وقتی که بخاطر غم و اندوه در دل خود تو، سر به درد میآورم؟ اگر بخواهم این را بگویم، حقیقت را بیان کردهام.
سرو احتراق دارد مه هم محاق دارد
جز اصل اصل جانها اصلی ندارد اصلا
هوش مصنوعی: سرو درختی است که در عین زیبایی و سرسبزی، دچار سوختگی و آسیب نیز هست. ماه، در زمان تاریکی و محاق خود، نمیتواند نور را به خوبی نشان دهد. بنابراین زندگی و وجود انسانها نیز همچون این دو، در وجودشان تنها یک اصل و حقیقت اصلی وجود دارد و غیر از آن چیزی واقعی ندارد.
خورشید را کسوفی مه را بود خسوفی
گر تو خلیل وقتی این هر دو را بگو لا
هوش مصنوعی: اگر خورشید در حال کسوف باشد و ماه در حال خسوف، تو که خلیل هستی، این دو را نگو.
گویند جمله یاران باطل شدند و مردند
باطل نگردد آن کاو بر حق کند تولا
هوش مصنوعی: میگویند همه دوستان نابود شدند و از بین رفتند، اما کسی که با ایمان و راستی ارتباط دارد، هرگز نابود نخواهد شد.
این خندههای خلقان برقیست دُم بریده
جز خندهای که باشد در جان ز رب اعلا
خندهها و شادی مردم مثل جرقهای است گذرا، جز شادی و خندهای که در جان باشد و از سوی خداوند میرسد که پایدار و همیشگی است.
آب حیات، حق است وان کاو گریخت در حق
هم روح شد غلامش، هم روحِ قدس، لالا
آنچه آب زندگانی و حیات است، خداست؛ هر کس به خدا پناه ببرد، هم روح در خدمت او میآید و هم روحالقدس.
حاشیه ها
با سلام خدمت دوستان
لطفا می فرمایید منظور مولانا از روح تو بیت آخر چیه؟
به نظر نامطئنم روح نخست عزرائیل یا شاید روح که گفته اند ملک یا فرشته نیست ولی با پیامبرانی سر و سر داشته(تو مایه جن و نه جنس آن)
روح دوم جبرائیل
کسی که آسوده به حق پیوست و زندگی جاودانه یافت عزرائیل(یا روح) غلام او بوده(در رساندن جان به صاحب اصلی آن) و جبرائیل نیز لله او
به استاد چاوشی زنگ.بزنید با آواز تفسیر خواهند نمود.
ﻣﺎ ﺯ ﺑﺎﻻﯾﯿﻢ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ
ﻣﺎ ﺯ ﺩﺭﯾﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ
ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
ﻣﺎ ﺯ ﺑﯽﺟﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﺑﯽﺟﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ
ﻻﺍﻟﻪ ﺍﻧﺪﺭ ﭘﯽ ﺍﻻﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﭽﻮ ﻻ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ
ﻗﻞ ﺗﻌﺎﻟﻮﺍ ﺁﯾﺘﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺟﺬﺏ ﺣﻖ
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺬﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻣﯽ رویم
درود. این شعر را محمد اصفهانی خوانده است
از غزل های پیش از ملاقات شمس است
حال و هوای متفاوت و عشق کلاسیک و بدون معنایی تازه
1402/04/05 13:07
علی میراحمدی
از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا
هر ذره خاک ما را آورد در علالا(مولانا)
اگر شراب خوری جرعه ای فشان برخاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک( حافظ)
یک مضمون و دو نوع بیان شعری
با خوانش بیت مولانا می توان به منظور حافظ هم پی برد و نیازی به آن همه مقدمه چینی و معناکردن کلمات و شرحهای طولانی هم نیست