غزل شمارهٔ ۱۸۴۲
چهره شرمگین تو بستد شرمگان من
شور تو کرد عاقبت فتنه و شر مکان من
مه که نشانده تو است لابه کنان به پیش تو
پیش خودم نشان دمی ای شه خوش نشان من
در ره تو کمین خسم از ره دور می رسم
ای دل من به دست تو بشنو داستان من
گرد فلک همیدوم پر و تهی همیشوم
زانک قرار بردهای ای دل و جان ز جان من
گرد تو گشتمی ولی گرد کجاست مر تو را
گرد در تو می دوم ای در تو امان من
عشق برید ناف من بر تو بود طواف من
لاف من و گزاف من پیش تو ترجمان من
گه همه لعل می شوم گاه چو نعل می شوم
تا کرمت بگویدم باز درآ به کان من
گفت مرا که چند چند سیر نگشتی از سخن
زانک سوی تو می رود این سخن روان من
غزل شمارهٔ ۱۸۴۱: تا چه خیال بستهای ای بت بدگمان منغزل شمارهٔ ۱۸۴۳: دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چهره شرمگین تو بستد شرمگان من
شور تو کرد عاقبت فتنه و شر مکان من
هوش مصنوعی: چهره شرمگین تو باعث شد که شرم من زیاد شود و در نهایت شور و هیجان تو باعث به وجود آمدن فتنه و آشفتگی در دلم شد.
مه که نشانده تو است لابه کنان به پیش تو
پیش خودم نشان دمی ای شه خوش نشان من
هوش مصنوعی: ای لقبدار جذاب من، که ماهی به زیبایی تو را نشانده است، در حالی که به تو نزدیک هستم، میخواهم جلوهات را برای خودم و به طور خاص برای تو به نمایش بگذارم.
در ره تو کمین خسم از ره دور می رسم
ای دل من به دست تو بشنو داستان من
هوش مصنوعی: در مسیر تو، دشمنان من از دور در کمین نشستهاند. ای دل، به دستتو گوش کن و داستان من را بشنو.
گرد فلک همیدوم پر و تهی همیشوم
زانک قرار بردهای ای دل و جان ز جان من
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به دور میچرخد و من سیر میکنم، خالی و بیمحتوا میشوم از آنجا که تو آرامش من، ای دل و جان، از جان من گرفتهای.
گرد تو گشتمی ولی گرد کجاست مر تو را
گرد در تو می دوم ای در تو امان من
هوش مصنوعی: من دور تو گشتم و به دنبالت آمدم، اما گرد تو کجاست؟ من در درون تو میدوم و تو تنها پناه و امان من هستی.
عشق برید ناف من بر تو بود طواف من
لاف من و گزاف من پیش تو ترجمان من
هوش مصنوعی: عشق، وجود من را به تو وامدار کرده است. من در اطراف تو میچرخم و سخنانی بیاساس میزنم، اما تو بهترین فهم و درک مرا نمایان میکنی.
گه همه لعل می شوم گاه چو نعل می شوم
تا کرمت بگویدم باز درآ به کان من
هوش مصنوعی: گاهی همچون لعل (سنگ قیمتی) درخشان و باارزش میشوم و گاهی مانند نعل (سم) حیوانات، محقر و بیارزش. تنها دلیل این تغییرات، این است که میخواهم کرامت و بزرگواری تو را به من بازگو کنی و به محیطی که در آن هستم، وارد شوی.
گفت مرا که چند چند سیر نگشتی از سخن
زانک سوی تو می رود این سخن روان من
هوش مصنوعی: یک نفر از من پرسید که چرا اینقدر از کلمات و سخنان دوری کردهام، در حالی که این سخن در حقیقت به سمت تو جاری و روان است.