غزل شمارهٔ ۱۸۴۰
مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین
نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین
مطرب روح من توی کشتی نوح من توی
فتح و فتوح من توی یار قدیم و اولین
ای ز تو شاد جان من بیتو مباد جان من
دل به تو داد جان من با غم توست همنشین
تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر
این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین
چون غم عشق ز اندرون یک نفسی رود برون
خانه چو گور می شود خانگیان همه حزین
سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو
کیست حریف و مرد تو ای شه مردآفرین
تا که تو را شناختم همچو نمک گداختم
شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین
من شبم از سیه دلی تو مه خوب و مفضلی
ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بین
عشق ز توست همچو جان عقل ز توست لوح خوان
کان و مکان قراضه جو بحر ز توست دانه چین
مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد
عشق تو را رسول شد او است نکال هر زمین
در تبریز شمس دین دارد مطلعی دگر
نیست ز مشرق او مبین نیست به مغرب او دفین
غزل شمارهٔ ۱۸۳۹: واقعهای بدیدهام لایق لطف و آفرینغزل شمارهٔ ۱۸۴۱: تا چه خیال بستهای ای بت بدگمان من
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین
نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین
هوش مصنوعی: ای مطرب خوش صدا، همچنان که عشق را به نوا درمیآوری، آهنگ جدیدی نیز بساز و پردهای تازه انتخاب کن.
مطرب روح من توی کشتی نوح من توی
فتح و فتوح من توی یار قدیم و اولین
هوش مصنوعی: ای مطرب، تو روح زندگی منی، تو در کشتی نجات من حضور داری و در پیروزیها و موفقیتهایم نقش داری. تو به یادگاری از دوستان قدیمی و نخستین من تبدیل شدهای.
ای ز تو شاد جان من بیتو مباد جان من
دل به تو داد جان من با غم توست همنشین
هوش مصنوعی: ای شادی من، بدون تو زندگی نمیکنم. جانم را به تو سپردم و اکنون دل من با غم تو در کنار هم است.
تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر
این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین
هوش مصنوعی: غمهای بشری تلخ است، اما غم عشق مانند شکری شیرین است. این غم عشق را دیگر به عنوان غم نبین.
چون غم عشق ز اندرون یک نفسی رود برون
خانه چو گور می شود خانگیان همه حزین
هوش مصنوعی: وقتی غم عشق از دل بیرون میآید، خانه مانند گور میشود و همه اهل خانه در اندوه فرو میروند.
سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو
کیست حریف و مرد تو ای شه مردآفرین
هوش مصنوعی: سرمه ما محافل عشق توست و آرامش ما در نزدیکی تو قرار دارد. درد تو را چه کسی میتواند تحمل کند و در برابر تو ای پادشاه شجاع، چه کسی قادر است بایستد؟
تا که تو را شناختم همچو نمک گداختم
شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را شناختم، حالتی شبیه به نمک ذوب شده پیدا کردم. وقتی به یقین برسم، تمام مشکلات و دردهایم از بین میرود.
من شبم از سیه دلی تو مه خوب و مفضلی
ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بین
هوش مصنوعی: من شب هستم و از غم و اندوه تو میسوزم. تو چون ماهی زیبا و درخشان هستی، که نور و روشنی به زندگی من میبخشی. در تاریکی شب که نماد عدم و نبود است، چهرهای مانند تو میتواند راه را روشن کند.
عشق ز توست همچو جان عقل ز توست لوح خوان
کان و مکان قراضه جو بحر ز توست دانه چین
هوش مصنوعی: عشق از تو نشأت میگیرد، مانند جان که به تو وابسته است. عقل نیز از تو سرچشمه میگیرد. لوحی که تمام عالم را مینویسد، به خاطر توست. دریا و منابع آن نیز برای تو هستند و در حقیقت، تو دانهچینی هستی که به جمعآوری زیباییها و ارزشها میپردازد.
مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد
عشق تو را رسول شد او است نکال هر زمین
هوش مصنوعی: شخصی که عاشق تو است، از حالتی شاداب و سرزنده خارج شده و به خاطر عشق تو از دو جهان خسته و ملول شده است. او به عنوان پیامبر عشق تو ظاهر شده و حالا تمام زمین را به خاطر تو ترک کرده است.
در تبریز شمس دین دارد مطلعی دگر
نیست ز مشرق او مبین نیست به مغرب او دفین
هوش مصنوعی: در تبریز، شمس دین (شمس تبریزی) نور و آگاهی خاصی دارد که هیچچیز دیگری مانند آن پیدا نمیشود. هیچ چیزی از سوی مشرق او نمایان نیست و در جانب مغرب او نیز چیزی پنهان نشده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۴۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/05/25 22:07
نادر..
مست تو بوالفضول شد..
عشق تو را رسول شد..
1399/06/06 09:09
هیوا
این شعر در کنسرت کپنهاگ حسین علیزاده به آواز افسانه رثایی چه زیبا و دلنشین خوانده شده است.
ای ز تو شاد جان من بیتو مباد جان من
1403/03/09 00:06
Reyhoneh ..
شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین...