گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۳۴

عید نمای عید را ای تو هلال عید من
گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من
بود من و فنای من خشم من و رضای من
صدق من و ریای من قفل من و کلید من
اصل من و سرشت من مسجد من کنشت من
دوزخ من بهشت من تازه من قدید من
جور کنی وفا بود درد دهی دوا بود
لایق تو کجا بود دیده جان و دید من
پیشتر از نهاد جان لطف تو داد داد جان
ای همگی مراد جان پس تو بدی مرید من
ای مه عید روی تو ای شب قدر موی تو
چون برسم بجوی تو پاک شود پلید من
جسم چو خانقاه جان فکرت‌ها چو صوفیان
حلقه زدند و در میان دل چو ابایزید من
دم نزم خمش کنم با همه رو ترش کنم
تا که بگوییم توی حاضر و مستفید من

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید نمای عید را ای تو هلال عید من
گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من
هوش مصنوعی: ای هلال عید من، عید را به من نشان بده. ای ماه پنهان من، به زیبایی ماه گوش فرادهم.
بود من و فنای من خشم من و رضای من
صدق من و ریای من قفل من و کلید من
هوش مصنوعی: من و وجودم به فنا رفته است؛ خشم و رضایم در هم گره خورده، صداقت و نیرنگم یکی شده، قفلم و کلیدم هم به هم وابسته‌اند.
اصل من و سرشت من مسجد من کنشت من
دوزخ من بهشت من تازه من قدید من
هوش مصنوعی: منشأ و ذات من، مربوط به مکانی است که عبادت می‌کنم و الهام می‌گیرم؛ در عین حال، می‌تواند به مکانی اشاره کند که در آن رنج می‌برم یا آرامش می‌یابم. تمام این تجربیات جزئی از وجود من هستند.
جور کنی وفا بود درد دهی دوا بود
لایق تو کجا بود دیده جان و دید من
هوش مصنوعی: اگر به من ظلم کنی، وفا به تو نشان می‌دهم. اگر به من درد بدهی، می‌توانم درمانی برای آن بیابم. اما جایت کجا است در نظر من، در حالی که چشمان من تنها تو را می‌بینند.
پیشتر از نهاد جان لطف تو داد داد جان
ای همگی مراد جان پس تو بدی مرید من
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جانم به وجود آمد، لطف تو به من عطا شد. ای همه آرزوی جانم، پس تو بهترین مرید من هستی.
ای مه عید روی تو ای شب قدر موی تو
چون برسم بجوی تو پاک شود پلید من
هوش مصنوعی: ای ماه، عید زیبایی تو هستی و همچون شب قدر، موی تو مجلس را روشن می‌کند. وقتی به جستجوی تو بروم، ناپاکی‌های من پاک می‌شود.
جسم چو خانقاه جان فکرت‌ها چو صوفیان
حلقه زدند و در میان دل چو ابایزید من
هوش مصنوعی: جسم مانند یک خانقاه است و اندیشه‌ها مانند صوفیان دور هم جمع شده‌اند و در دل من مانند ابایزید (یکی از صوفیان بزرگ) در حال پرواز و توجه هستند.
دم نزم خمش کنم با همه رو ترش کنم
تا که بگوییم توی حاضر و مستفید من
هوش مصنوعی: من به آرامی حرف می‌زنم و با چهره‌ای غمگین رفتار می‌کنم تا بتوانیم به یکدیگر نشان دهیم که تو در کنار من هستی و از حضور من بهره‌مند می‌شوی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۳۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/04/07 13:07
selfalee

بیت آخر:
دم نزنم خمش کنم
حرف «ن» جا افتاده است.

1397/01/01 17:04
بیگانه

وای عالی... از شعرهای بسیار ناب و آهنگین مولاناست این شعر...