غزل شمارهٔ ۱۸۲۰
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین
ما دو سه کس نو مرده منتظر آن پرده
زنده شویم از تلقین بازرهیم از تکفین
هی به سلف نفخی کن پیشتر از یوم الدین
تا شنود چرخ فلک از حشر تو تحسین
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو
چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش
چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش
ای لب تو همچو شکر ای شب تو خلد برین
هیچ عسل زهر دهد یا ز شکر سرکه جهد
مغلطه تا چند دهی ای غلط انداز مهین
هر چه کنی آن لب تو باشد غماز شکر
هر حرکت که تو کنی هست در آن لطف دفین
سرو چه ماند به خسی زر به چه ماند به مسی
تو به چه مانی به کسی ای ملک یوم الدین
غزل شمارهٔ ۱۸۱۹: کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از اینغزل شمارهٔ ۱۸۲۱: آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین
هوش مصنوعی: هی، چرا این همه در فرار هستی؟ یک لحظه در اینجا درنگ کن. صبر تو کجاست، ای صابر؟ تو که خود embodiment صبر و استقامت هستی.
ما دو سه کس نو مرده منتظر آن پرده
زنده شویم از تلقین بازرهیم از تکفین
هوش مصنوعی: ما چند نفر جوان تازه فوت کرده منتظر هستیم که آن پرده اسرارآمیز را بردارند و از تلقین و مراسم خاکسپاری آزاد شویم.
هی به سلف نفخی کن پیشتر از یوم الدین
تا شنود چرخ فلک از حشر تو تحسین
هوش مصنوعی: پیش از روز حساب، تلاش کن تا به دیگران نشان دهی که چقدر میتوانی در خودسازی و بهتر بودن پیشرفت کنی، به طوری که جهان از ویژگیهای خوب تو تحسین کند.
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو
چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین
هوش مصنوعی: به زبان ما چیزی نگو که آشکار نباشد، بگو چند بار بهدلیل ستم دیگران خون خود را خوردهای، ای کسی که وجودت پر از درد و رنج است.
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش
چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین
هوش مصنوعی: چند بار او را به زخم و درد دچار میکنی، چند بار به فکرش میافتی و شاید او را ناراحت کنی. کار دنیا همیشه به همین نحو است و همچنان ادامه دارد.
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش
ای لب تو همچو شکر ای شب تو خلد برین
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی لبش را تلخ کنی و شبش را تیره کنی؟ لب تو مثل شکر است و شب تو بهشتی است.
هیچ عسل زهر دهد یا ز شکر سرکه جهد
مغلطه تا چند دهی ای غلط انداز مهین
هوش مصنوعی: هیچ عسلی زهر نمیسازد و شکر هم به سرکه تبدیل نمیشود. بیخود خود را فریب نده، ای کسی که دیگران را گمراه میکنی، این بازی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
هر چه کنی آن لب تو باشد غماز شکر
هر حرکت که تو کنی هست در آن لطف دفین
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، آن لبهای تو خبر میدهند و مانند شکر شیرین هستند. هر حرکتی که تو داشته باشی، در آن لطف و محبت نهفته است.
سرو چه ماند به خسی زر به چه ماند به مسی
تو به چه مانی به کسی ای ملک یوم الدین
هوش مصنوعی: سرو درختی است با زیبایی و بلندی، اما وقتی در مقایسه با چیزهای گرانبها مانند طلا باشد، ارزش خود را از دست میدهد. چگونه میتوانیم به تو و ارزش وجودیت بنگریم و تو را با کسی مقایسه کنیم ای پادشاه روز جزا؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/03/14 18:06
نادر..
هی! به زبان ما گو...
1403/08/05 15:11
نیما رحمتی نژاد
سلام تفعل زدم . این غزل اومد. مخاطب این ابیات کیه؟
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو
چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش
چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش
1403/08/05 15:11
نیما رحمتی نژاد
سلام تفعل زدم . این غزل اومد. مخاطب این ابیات کیه؟
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو
چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش
چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش