اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار من
گفتم درآ پرنور کن از شمع رخ اسرار من
هوش مصنوعی: دور گل، تصویری از محبوبم میچرخید. به او گفتم که بیا و با نور چهرهات، اسرار وجودم را روشن کن.
ای از بهار روی تو سرسبز گشته عمر من
جان من و جان همه حیران شده در کار من
هوش مصنوعی: ای که از زیباییهای بهاریات، زندگی من پررنگ و سرسبز شده است، جانم و جان همه انسانها درگیر و حیران ماجراهای من است.
ای خسرو و سلطان من سلطان سلطانان من
ای آتشی انداخته در جان زیرکسار من
هوش مصنوعی: ای پادشاه و فرمانروای من، فرمانروای بزرگتر از همه فرمانروایان، تو آتشی افروختهای در وجود من که زیر لباس و ظاهرم پنهان است.
ای در فلک جان ملک در بحر تسبیح سمک
در هر جمال از تو نمک ای دیده و دیدار من
هوش مصنوعی: ای کسی که در آسمان، روح پادشاهی، و در دریا، تسبیح ستارهها هستی، در هر زیبایی تو یک نمک وجود دارد، ای دیده من و ملاقات من.
سردفتر هر سروری برهان هر پیغامبری
هم حاکمی هم داوری هم چاره ناچار من
هوش مصنوعی: سردفتر هر کسی که مقام و رهبری دارد، دلیل و پیامآور هر پیامبری نیز هست. او هم در مقام حاکمیت قرار دارد و هم در جایگاه قضاوت، و برای هر چالشی که وجود دارد، راه حلی را میتواند فراهم کند.
خاکم شده گنجور زر از تابش خورشید تو
وز فر تو پرها دمد از فکرت طیار من
هوش مصنوعی: من به خاطر تابش نور وجود تو، به گنجی ارزشمند تبدیل شدهام و از لطافت و مهرت روح تازهای میگیرم که پرندهی ذهن من را به پرواز درمیآورد.
ای در کنار لطف تو من همچو چنگی بانوا
آهستهتر زن زخمهها تا نگسلانی تار من
هوش مصنوعی: ای دلنوازی تو، من همچون ساز چنگی هستم که میخواهم با نوازش ملایم، نغمهها را بسازم و تار وجودم را نبازم.
تا نوبهار رحمتت درتافت اندر باغ جان
یا خار در گل یاوه شد یا جمله گل شد خار من
هوش مصنوعی: تا وقتی که بهار رحمت تو بر باغ جانم تابید، یا اینکه خار در گل بیثمر شد، یا اینکه تمام گلها تبدیل به خار شدند.
از دولت دیدار تو وز نعمت بسیار تو
صد خوان زرین می نهد هر شب دل خون خوار من
هوش مصنوعی: از خوشبختی ملاقات تو و از نعمتهای فراوانت، هر شب صد سفره زرین بر دل آزردهام میگسترد.
هر شب خیال دلبرم دست آورد خارد سرم
تا برد آخر عاقبت دستار من دستار من
هوش مصنوعی: هر شب در تصور معشوقم دچار درد و رنج میشوم، تا اینکه در نهایت، بیخبر از همه چیز، سرنوشتم به دست میآید.
آن کم برآورد از عدم هر لحظه در گفت آردم
تا همچو در کرد از کرم گفتار من گفتار من
هوش مصنوعی: هر لحظه آنچه را که وجود ندارد، به زبانم میآورم، تا مثل در که از لطف و بزرگواری میگوید، من هم از سخنانم بگویم.
حاشیه ها
فوق العاده!
باز هم غزلی از مولوی که خیال یار رو مخاطب قرار میده و جالب اینکه چقدر فضای بانشاطی خلق میکنه. بودن خیال معشوق (و نه خود معشوق) حکایت از فراق داره و جالب نشاطی هست که در این فراق هم موج میزنه.
شاید بشه این غزلیات رو تاییدی دونست بر روایاتی از تذکره ها مبنی اینکه مولوی پس از رفتن شمس (به ویژه دفعه دوم سفر کردن شمس) به شکل افراطی رو به سماع و موسیقی میاره و عمده غزلیاتش بر همین مبنا شور و نشاط خاصی رو در خودش داره.
با احترام.
مست ار شده ام، نی ز می انگور است
این سر به خیالی ز رخش مخمور است..
پندار نیک که با خیال آمیخته است راه گفتار نیک را میگشاید که مانند گوهر و الماس میماند در زندگی انسان زیرا راه را برای کردار نیک میگشاید و این سه میدان و پهنه و چرخه وجود و حضور انسان در هستی است
گل نشانه نویی در باغ وجود است و بهار نشانه چهره یار نا پیدای ما در هستی است که همه گونه همراهی و هماهنگی با خیال خرم و نو آور ما را پدید میآورد زیرا به نا محدودی و بی پایانی راه دارد
خیال یار ما را مانند یار خسرو و سرور هستی بی پایان و آفریدگار میکند و زیباترین و ارزشمندترین آفریدگاری ما همانا سخن است
زیرا سخن لطافت انسان است وقتی لطافت بیاید بقیه کارها خود بخود پیش میرود مانند چنگی که در دست لطیفی قرار بگیرد با آرامی به نوا در میآید و هیچ کوشش زیادی نیاز نیست چون ممکن است سیمهای آن پاره شود
خیال یار بهار جان است و بهار جان خرمی زندگی است و گنج وجود و بالندگی انسان و سخن