اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بس که از آواز دش واماندهام زین راه من
وی بس که از آواز قش گم کردهام خرگاه من
هوش مصنوعی: من بارها به خاطر صدای دشت و بیابان از مسیر خود منحرف شدهام و همچنین به خاطر صدای قشلاق و آوازهای آن، محل زندگیم را گم کردهام.
کی وارهانی زین قشم کی وارهانی زین دشم
تا دررسم در دولتت در ماه و خرمنگاه من
هوش مصنوعی: چه زمانی از این قشم و دشمنیها رهایی مییابی؟ تا زمانی که در بزم و خرمنگاه من، در زندگی و خوشیهایت با من هستی.
هر چند شادم در سفر در دشت و در کوه و کمر
در عشقت ای خورشیدفر در گاه و در بیگاه من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در سفر و در دشت و کوه و در میان تپهها شادی دارم، عشق تو، ای خورشید عزیز، در هر زمان و مکان همراه من است.
لیکن گشاد راه کو دیدار و داد شاه کو
خاصه مرا که سوختم در آرزوی شاه من
هوش مصنوعی: اما راهی که به دیدار و محبت شاه میرسد برای من باز نیست، چرا که من در آرزوی او سوختهام.
تا کی خبرهای شما واجویم از باد صبا
تا کی خیال ماهتان جویم در آب چاه من
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید منتظر اخبار شما باشم؟ تا کی باید در انتظار زیبایی چهرهتان باشم که مانند تصویر ماه در آب چاه است؟
چون باغ صد ره سوختم باز از بهار آموختم
در هر دو حالت والهم در صنعت الله من
هوش مصنوعی: هر چند بار که در باغ به آتش درآمدم، اما دوباره از بهار یاد گرفتم که در هر دو وضعیت، الهامم از هنر خداوند است.
حاشیه ها
1395/02/17 00:05
امین افشار
علامت گذاری شعر برای راحت تر خواندنش:
ای بس! که از آواز دُش*، واماندهام زین راه، من
وی بس! که از آواز قُش*، گم کردهام خرگاه، من
کِی وارهانی زین قُشم؟! کی وارهانی زین دُشم؟!
تا دررسم در دولتت، در ماه و خرمنگاه، من
هر چند شادم در سفر، در دشت و در کوه و کمر
در عشقت ای خورشیدفر، در گاه و در بیگاه، من
لیکن گشاد راه کو؟؟ دیدار و دادِ شاه کو؟؟!
خاصه مرا که سوختم، در آرزوی شاه، من
تا کی خبرهای شما، واجویم از باد صبا؟؟؟
تا کی خیال ماهتان، جویم در آب چاه، من؟؟؟
چون باغ صد ره سوختم، باز از بهار آموختم
در هر دو حالت، والِهَم** در صنعت الله، من
*: قُش و دُش یا قَش و دَش: قیل و قال
**= واله ام: شیفته و مفتونم.
1395/02/17 00:05
امین افشار
تا کی خبرهای شما، واجویم از باد صبا؟؟؟
تا کی خیال ماهتان، جویم در آب چاه، من؟؟؟
به قول خواجه شیراز:
تا دَم از شام سرِ زلف سیاهت نزنم،
با صبا گفت و شنودم، سحری نیست...که نیست
بیچاره عاشق...