گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۰۶

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
زین سو بگردان یک نظر بر کوی ما کن رهگذر
برجوش اندر نیشکر ای چشمه حیوان من
خواهم که شب تاری شود پنهان بیایم پیش تو
از روی تو روشن شود شب پیش رهبانان من
عشق تو را من کیستم از اشک خون ساقیستم
سغراق می چشمان من عصار می مژگان من
ز اشکم شرابت آورم وز دل کبابت آورم
این است تر و خشک من پیدا بود امکان من
دریای چشمم یک نفس خالی مباد از گوهرت
خالی مبادا یک زمان لعل خوشت از کان من
با این همه کو قند تو کو عهد و کو سوگند تو
چون بوریا بر می شکن ای یار خوش پیمان من
نک چشم من تر می زند نک روی من زر می زند
تا بر عقیقت برزند یک زر ز زرافشان من
بنوشته خطی بر رخت حق جددوا ایمانکم
زان چهره و خط خوشت هر دم فزون ایمان من
در سر به چشمم چشم تو گوید به وقت خشم تو
پنهان حدیثی کو شود از آتش پنهان من
گوید قوی کن دل مرم از خشم و ناز آن صنم
اول قدح دردی بخور وانگه ببین پایان من
بر هر گلی خاری بود بر گنج هم ماری بود
شیرین مراد تو بود تلخی و صبرت آن من
گفتم چو خواهی رنج من آن رنج باشد گنج من
من بوهریره آمدم رنج و غمت انبان من
پس دست در انبان کنم خواهنده را سلطان کنم
مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من
هر چه دلم خواهد ز خور ز انبان برآرم بی‌خطر
تا سرخ گردد روی من سرسبز گردد خوان من
گفتا نکو رفت این سخن هشدار و انبان گم مکن
نیکو کلیدی یافتی ای معتمد دربان من
الصبر مفتاح الفرج الصبر معراج الدرج
الصیر تریاق الحرج ای ترک تازی خوان من
بس کن ز لاحول ای پسر چون دیو می غرد بتر
بس کردم از لاحول و شد لاحول گو شیطان من

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
هوش مصنوعی: به آن سمت نرو، به این سمت بیا، ای گل خندان من، ای عقل من، ای جان من.
زین سو بگردان یک نظر بر کوی ما کن رهگذر
برجوش اندر نیشکر ای چشمه حیوان من
هوش مصنوعی: از این طرف به کوی ما یک نگاهی بینداز، ای رهگذر، چرا که در اینجا مانند نیشکر، احساساتی پرجنب و جوش وجود دارد. ای چشمه حیات من!
خواهم که شب تاری شود پنهان بیایم پیش تو
از روی تو روشن شود شب پیش رهبانان من
هوش مصنوعی: می‌خواهم شب تاریک به شکلی پنهان شود تا من به سوی تو بیایم و با حضور تو، شب برای رهبران معنوی من روشن گردد.
عشق تو را من کیستم از اشک خون ساقیستم
سغراق می چشمان من عصار می مژگان من
هوش مصنوعی: من در عشق تو کیستم که از چشم‌هایم همچون خون، شراب ریخته می‌شود و غمگینم؟ در واقع، چشمان من به مانند عصارتی هستند که از مژگانم می‌چکد.
ز اشکم شرابت آورم وز دل کبابت آورم
این است تر و خشک من پیدا بود امکان من
هوش مصنوعی: از اشک‌هایم برایت شرابی می‌سازم و از دل داغم لباسی برایت می‌آورم. این نشان می‌دهد که تمام وجود من پر از احساسات و عواطف است و محدوده‌ی امکان من مشخص است.
دریای چشمم یک نفس خالی مباد از گوهرت
خالی مبادا یک زمان لعل خوشت از کان من
هوش مصنوعی: دریای چشمانم هرگز نباید یک لحظه خالی از ارزش تو باشد. هیچ وقت نباید لعل زیبای تو از بستر وجودم دور شود.
با این همه کو قند تو کو عهد و کو سوگند تو
چون بوریا بر می شکن ای یار خوش پیمان من
هوش مصنوعی: با وجود همه اینها، کجا است قند و شیرینی تو؟ کجا است وعده و سوگند تو؟ ای دوست وفادار من، همچون بوریا (پمادی نرم و ضعیف) به راحتی در هم می‌شکنی.
نک چشم من تر می زند نک روی من زر می زند
تا بر عقیقت برزند یک زر ز زرافشان من
هوش مصنوعی: چشمان من نه تنها اشک می‌ریزند، بلکه چهره‌ام هم درخشندگی خاصی دارد. هدف این است که با این زیبایی‌ها به حقیقتی عمیق‌تر دست پیدا کنم، همان‌طور که که یک زر از سرخوشی‌ام به نمایش گذاشته می‌شود.
بنوشته خطی بر رخت حق جددوا ایمانکم
زان چهره و خط خوشت هر دم فزون ایمان من
هوش مصنوعی: با نگاهی به چهره و خط زیبایت، پیوسته ایمان من بیشتر می‌شود. پس ای خوبرو، به نوشته‌ای که بر چهره‌ات حک شده، توجه کن و ایمان خود را تازه کن.
در سر به چشمم چشم تو گوید به وقت خشم تو
پنهان حدیثی کو شود از آتش پنهان من
هوش مصنوعی: در ذهنم، چشمان تو در زمانی که عصبانی هستی، داستانی را به آرامی بیان می‌کند که از آتش درونی من پنهان است.
گوید قوی کن دل مرم از خشم و ناز آن صنم
اول قدح دردی بخور وانگه ببین پایان من
هوش مصنوعی: باید خودت را از خشم و ناز آن معشوق تقویت کنی. اول کمی از شراب بنوش و سپس به سرنوشت من نگاه کن.
بر هر گلی خاری بود بر گنج هم ماری بود
شیرین مراد تو بود تلخی و صبرت آن من
هوش مصنوعی: در هر چیزی که زیبایی و خوبی وجود دارد، در کنار آن مشکلات و چالش‌ها نیز وجود دارد. حتی در گنج‌های ارزشمند هم ممکن است خطرات و موانع وجود داشته باشد. به این ترتیب، آنچه که تو به دنبالش هستی، شیرینی و مطلوبی است که در کنارش تلخی‌ها و صبر هم به همراه دارد.
گفتم چو خواهی رنج من آن رنج باشد گنج من
من بوهریره آمدم رنج و غمت انبان من
هوش مصنوعی: گفتم اگر می‌خواهی که درد و رنج من چیزی باشد، پس آن درد، گنجی برای من خواهد بود. من برای ارتباط با تو و تحمل رنج و غمت آمده‌ام و این غم، وسیله‌ای برای من محسوب می‌شود.
پس دست در انبان کنم خواهنده را سلطان کنم
مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من
هوش مصنوعی: پس از اینکه دستم را در کیسه می‌برم و برای خواهان، مقام سلطنت می‌آورم، وقتی که بدر به درخشش درآید، او را مهمان خود می‌کنم.
هر چه دلم خواهد ز خور ز انبان برآرم بی‌خطر
تا سرخ گردد روی من سرسبز گردد خوان من
هوش مصنوعی: هر چیزی که دلم بخواهد، از انبار خورشید برمی‌دارم و بدون خطر می‌چینم، تا چهره‌ام سرخ و سفره‌ام سبز شود.
گفتا نکو رفت این سخن هشدار و انبان گم مکن
نیکو کلیدی یافتی ای معتمد دربان من
هوش مصنوعی: گفت: این گفته خوب است و باید مراقب باشی؛ گنجینه‌ی خود را گم نکن. تو کلید خوبی را پیدا کردی، ای کسی که به من اعتماد داری.
الصبر مفتاح الفرج الصبر معراج الدرج
الصیر تریاق الحرج ای ترک تازی خوان من
هوش مصنوعی: صبوری کلید گشایش مشکلات است و صبر موجب بالا رفتن درجات انسان می‌شود. شکیبایی همچون دارویی است که درد و رنج را درمان می‌کند. ای ترک تازی، به من گوش فرا ده.
بس کن ز لاحول ای پسر چون دیو می غرد بتر
بس کردم از لاحول و شد لاحول گو شیطان من
هوش مصنوعی: دیگر از بی‌حالی نگو پسر، چون دیو در حال خشم و غیظ است. من از بی‌حالی خسته شدم و به این وضعیت پایان دادم، خب پس شیطان من هم همینطور!

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۰۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۰۶ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1391/06/27 11:08
زهرا

این هم یکی دیگه از اشعار فوق العاده زیبای مولانای عزیز. شعر بسیار لطیف و پرمغز ی ست. این شعرو من توی کار گروه شمس به نام "بر سماع تنبور" (البته اگه اسمشو اشتباه ننوشته باشم) شنیدم، با صدای زیبای علیرضا قربانی. وقتی این شعرو با موسیقی بسیار زیبای پورناظری میشنوی زیباییش هزار برابر میشه. حتما گوش بدین این کارو. در ضمن کار جدید هم هست . عاشق باشید ... یا حق ...

1392/02/09 01:05
سهیل

همینطوره زهرای گرامی، این کار از ساخته های استاد پور ناظری ،حقیقتن حق مطلب رو در قبال این غزل ادا کردست.

1393/03/14 14:06
zed

من بوهریره آمدم رنج و غمت انبان من یعنی چی؟

1393/03/16 11:06
رسته

بوهریره یکی از صحابه پیامبر بود، روزی در راه به پیامبر بر‌می‌خورد پیامبر از او می‌پرسد در توبره ات چیست؟ پاسخ می‌دهد گربه (‌به عربی هُرَیره) . قبل از اسلام آوردن اسم او بوده است عبد شمس ( بنده خورشید)‌ و عبد غنم (‌بنده گوسفند، چوپان بوده)، وقتی اسلام آورد پیامبر اسمش را عوض کرد و گذاشت عبدالرحمن. ولی بعد ازداستان گربه در توبره اسم عبدالرحمن فراموش می‌گردد و اسم ابوهریره روی او می‌ماند. در علم حدیث روایت های زیادی از ابوهریره آمده است که از اعتبار چندانی برخوردار نیست .
ولی در گفته‌های شمس تبریزی به شوخی از ابوهریره یاد شده است که محمل داستان‌ها و خاطرات دیگری است که مولوی در جاهای دیگر هم تداعی کرده است : نگاه کنید به غزل‌های
486
1246
1615
1845
2136
3005 ه می گوید : انبان بوهریره وجود توست و پس // هر جه مراد توست در انبان خویش جوی
و غزل : 3092

1393/03/16 13:06
سلام

با درود به رسته البته برخی کاملا ابوهریره را راستگو می پندارند و از او حدیث می آورندو اینکه حدیث های او اعتبار ندارد بسته به فرقه اظهار نظر کننده است . .نامهای روزگار پیامبر هم بسیاری از آنها معانی بلندی ندارد .مثل ابوذر یعنی پدر مورچه و نیز میثم یعنی کسی که گل لگد می کند و عباس یعنی عبوس .

1393/03/18 08:06
رسته

موضوع ابوهریره در دیوان شمس را باید با همان مفاهیمی که در غزل‌هایی که در همین دیوان آمده است و در پست قبلی شمردم به اضافهٔ گفته‌های شمس تبریزی( که به شکل کتابی چاپ شده به اسم مقالات شمس تبریزی) بررسی کرد. اگر شما مرحمت می‌کردید و آن غرل‌ها را که فهرست کردم می‌خواندید و بعد کامنت می‌گذاشتید و به اختلاف فرق‌های اصحاب حدیث و القاب صدر اسلام ابوذر و ابوگربه و ابو مورچه، که چندان ربطی به غزل نداشت، نمی‌پرداختید بهتر می‌بود. . حال که آن غزل‌ها را کامل نخوانده‌ ولی کامنت گذاشه‌اید من به ناچار خلاصه‌ای از آن‌ها را در اینجا می‌آورم تا لُب مطلب را به دست دهم:
غزل 485
تو را که در دو جهان می‌نگنجی از عظمت // ابوهریره گمان چون برد در انبانت
غزل 1246
بولهب را دیدم آن جا دست می‌خایید سخت // بوهریره دست کرده در دل انبان خویش
بولهب چون پشت بود و رو نبیند هیچ پشت // بوهریره روی کرده در مه و کیوان خویش
بولهب در فکر رفته حجت و برهان طلب // بوهریره حجت خویش است و هم برهان خویش
1651
هفت دریا بر ما غرقهٔ یک قطره بود // که به کف شعشعهٔ جوهر انسان داریم
بوهریره صفتیم و به گه داد و ستد // دل بدان سابقه و دست در انبان داریم
اهرمن، دیو و پری جمله به جان عاشق ماست // چونک در عشق خدا ملک سلیمان داریم
1845
بدو گفتم که ای موسی به دستت چیست آن؟ گفت: این // یکی ساعت عصا باشد، یکی ساعت بود ثعبان
ز هر ذره جدا صد نقش گوناگون بدید آید // که هر چه بوهریره را بباید هست در انبان
به دست من بود حکمش به هر صورت بگردانم // کنم زهراب را دارو، کنم دشوار را آسان
2136
بوبکر سر کرده گرو، عمر پسر کرده گرو // عثمان جگر کرده گرو و آن بوهریره انبان گرو
3005
از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین // از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی
برقی که بر دلت زد و دل بی‌قرار شد // آن برق را در اشک چو باران خویش جوی
انبان بوهریره وجود توست و بس // هر چه مراد توست در انبان خویش جوی
3029
خنک کس که دود پیش و پیشکش ببرد // چو بوهریره در انبان عقیق و مرجانی
تمام موارد فوق را باید در میدان شعر و آن هم در حوزهٔ خاص غزل فارسی که حوزهٔ مفاهیم خاص خود را دارد دید نه در حوزه‌ های حدیث و فقه و فرقه‌های اسلامی.
می‌بنید که در آن غزل‌ها مولوی، مانند همیشه، می‌خواهد مخاطب را به جوهر شعشعهٔ انسانی خودش رَجعت دهد نه به کس دیگر، نه به مرشد، نه به پیامبر، نه به ابوهریره، نه به حدیث، نه به فقه، نه حتی به خدا. که همه چیز را در خودت بجو، همه چیز در توست. جهان اکبر تویی. هر کسی باشی باز هم جهان در توست، برزگتر از هر چه تصور کنی. این حرف مولوی است.
ولی آن مطالبی را که در حاشیه آورده‌اید و روی سخن با بنده است، جوابی کوتاه را در اینجا می گنجانم:
بنده نه گفته بود که ابوهریره دروغ‌گو بود و نه گفته بودم راستگو، بلکه اشارهٔ کوچکی کرده بودم که او چه کسی بوده است و این که در علم حدیث روایت‌های فراوانی از او می‌آورند که از اعتبار چندانی برخوردار نیست.
شما با احتیاطی آکادمیک فرموده‌اید که «برخی کاملاً ابوهریره را راست‌گو می‌پندارند...» . این حرف‌های «برخی» نه سیخ و نه کباب سوز برای کیست و برای چیست؟ تقریباً تمام کتاب‌های حدیث وقتی پای ابوهریره به میان می‌آید اعتبار کمتری به آن حدیث می‌دهند. شما نمی‌توانید هیچ فرقه‌ای را در اسلام پیدا کنید که اگر احادیث ابوهریره را در پیش روی آن‌ها بگذارید دربست قبول کند، حتی سلفی های دو آتسه. خلیفهٔ دوم او را شلاق زد که دروغ پراکن است و تا وقتی عمر زنده بود دیگر حدیث پراکنی نمی‌کرد. عایشه او را قبول نداشت و ....
آری به او احترام می‌گذارند که صحابی پیامبر بوده است، که همنشین پیامبر بوده است، ولی در عین حال نمی‌توانند بیشتر احادیث او را قبول بکنند و به آن‌هایی هم که استناد می‌کنند وزن کمتری می‌دهند .
تاریخ دو قرن اول اسلام تاریخ شفاهی است. تاریخ شفاهی مسائل خاص خود را دارد. دروغ‌گو یا راست‌گو پنداشتن کسی ( آن هم با قید کاملا) در حدیث کار عوام فرق‌ها است. از بیش از پنج هزار حدیثی که از ابوهریره نقل شده بود، در قرن سوم هجری، در صحیح بخاری فیلتر شد و کمتر از پانصد حدیث منتقل شد( یعنی بیش از 90٪ فیلتر شد) و در صحیح مسلم کما بیش در همین حدود ( در حدود سیصد عدد مشترک هستند) سه نمونه‌ از آن‌ها را در اینجا می آورم :
1) ‫انبان ابوهریره
« پیامبر فرمود : بهترین صدقه آن است که مرد غنی ثروتی بر جای بگذارد و دست دهنده بهتر از دست گیرنده است . و باید از افراد زیر نظر خود اغاز کنی، زن می گوید : یا به من نان بده یا مرا طلاق گوی ، و برده می گوید : مرا نان بده و بکار گیر و فرزند می گوید  : به من غذا بده، مرا به که وا می گذاری ؟ گفتنند : ای ابو هریره این را از پیامبر شنیده ای ؟ گفت : نه این از انبان ابو هریره است! ( یَا أَبَا هُرَیرَةَ، سَمِعتَ هَذَا مِن رَسُولِ اللهِ ص؟ قَالَ: لاَ، هَذَا مِن کیسِ أَبِی هُرَیرَة ) . صحیح بخاری حدیث شماره 5355 »
2) کور کردن چشم عزراییل در حین ماموریت دولتی.
«ملک الموت به نزد موسی آمد و گفت : اجابت کن پروردگارت را پس موسی زد و چشم او را در آورد . ملک الموت برگشت نزد خدا و گفت : مرا فرستادی به سوی بنده ات که نمی خواهد بمیرد و چشم مرا در آورد . خداوند چشمان ملک الموت را به او برگرداند و فرمود : برگرد نزد بندهٔ مومن من و بگو : می خواهی زنده بمانی ؟ اگر می خواهی زنده بمانی دستت را بگذار بر پشت گاو هر مقدار موی پشت گاو زیر دستت پنهان شد به عدد هر مویی یک سال زنده می مانی . موسی گفت : بعدش چه ؟گفت: پس از آن خواهی مرد . موسی گفت : حال که سرانجام باید مرد پس الان جان مرا بگیر . بعد گفت : خدایا مرا در سرزمین مقدس بمیران ، به فاصله پرتاب سنگ. حضرت رسول خدا گفت : به خدا قسم اگر من نزد او بودم قبرش را کنار جاده به من نشان می داد “.
صحیح مسلم کتاب فضائل حدیث 2372 ، صحیح بخاری شماره 1339 .
3) تنبان موسی
« بنی اسرائیل در حالی که برهنه و عریان بودند غسل می کردند و به عورت هم نگاه می کردند . حضرت موسی تنها و دور از آنها غسل می کرد . بنی اسرائیل گفتند : به خدا قسم علت اینکه موسی با ما غسل نمی کند این است که در او عیب وجود دارد پس موسی رفت غسل کند، لباس خود را گذارد روی سنگی، آن سنگ فرار کرد و لباسهای موسی را برد ، موسی با شتاب در پی سنگ دوید و می گفت : لباسم را بده ای سنگ ، لباسم را بده ای سنگ . تا اینکه بنی اسرائیل عورت موسی را دیدند و گفتند : به خدا قسم در موسی عیبی وجود ندارد، پس سنگ توقف کرد و موسی لباسش را گرفت .»
صحیح مسلم 2371
این سه نمونه ترجمهٔ فارسی از حدیث‌هایی است که از فیلتر صحیحین گذشته است، شما اگر برای تفریح خاطر حدیث های تاب‌تری را دوست داشته باشید باید بدون فیلتر شکن به کتاب‌هایی که پنج هزار و اندی حدیث ناب را نقل کرده‌اند مراجعه بکنید، به حرف من و برخی‌ها اکتفا نکیند.
خوب است که بدانید از چهار خلیفه که جانشینان پیامبر بوده‌اند و عمری را با او سر کرده بودند، و هر کدام به نحوی پیوند های خویشاوندی سببی و یا نسبی با او داشته‌اند، و یکی بعد از دیگری حکومت رانده‌اند، از هر کدام کمتر از صد حدیث نبوی در صحیحین نقل شده است در حالی که ابوهریره حدود سه سال پیش از رحلت پیامبر اسلام آورده است و بیش از پنج هزار حدیث به او برمی‌گردد و حدود پانصدتای آن‌ها در صحیحین درج است. این است که بنده گفته بودم در علم حدیث روایت های او از اعتبار چندانی برخوردار نیست. نه گفته بودم دروغ گوست و نه گفته بودم راست‌گو.

1394/01/04 15:04
زهرا

عذر میخوام. "خالی مبادا یک زمان لعل خوشت از کان من" یعنی چی؟

1402/06/30 17:08
بهاره اسماعیلی

لعل یعنی پیام معشوق و ذوق و محبت. کان من هم میشه وجود من‌ معنی این مصرع یعنی یک لحظه هم صدا و محبتت از وجود من خالی نشه

1394/02/22 18:04
پیام گمان رهنمون

اجرای این آهنگ توسط گروه شمس بسیار شنیدی است.

1394/06/09 19:09
محمدعلی

عالی بود همه چی عالی

1394/08/02 20:11
مسعود

با عرض سلام ابتدا مقضود کلی این پیرامون چه چیزیه و همچنین معنای بیت آخر این شعر حضرت مولانا چیست؟؟
ممنون
روزگارتون پر معنا

1402/06/30 17:08
بهاره اسماعیلی

لاحول همون «لا حول و لا قوة الله بالله العلی العظیم» دعایی هست که موقع ترس و کمک و ضعف میخونن. تو این بیت میگه از شیطان نترس و هی فقط دعا نکن من دست از این کار کشیدم الان شیطان از من میترسه.

کل این شعر نوعی دعا و صحبت عاشقانه بین شاعر و خداست به زبان مخصوص خودش 

1394/09/06 14:12
رضا تنها

به قول دکتر سروش مولانا در دیوان کبیر یک دیوانه کبیر است !اشک گوهر چشم است چشم او خالی ازای کوهر نبوده است. مولانا کان را معدنی از کرامت انسانی داسته است که این کرامت و بزرگ منشی از ذات احدیت در این معدن نهاده شده است . یکی از غزل های بسیار زیبا ی مولانای عزیز است
وچقدر استادانه لعل '،این سنگ قیمتی را که همان کرامت انسانی باشددر وجود انسان نهاده و هیچ گاه این معدن را خالی از ان نیافته است .

1398/12/19 18:03
Avesta

درود
جناب "رسته" باتوجه به آگاهی و اطلاعات وسیعی که دارید پیرامون این قطعه حلشیه نویسی میکردید، نمیدانم چه ضرورتی داشت که این همه به بوهریره پرداختید؟
مثلا " گوید قوی کن دل مرم... " معنای مرم را در اینجا مرقوم میفرمودید یا خور و با خطر ا تلفظ صحیحش را شرح میدادید.
به گمانم زیادی توجه به کدو کردید

1399/02/18 06:05
میلاد کمالی

با سلام. عجیب نیست که هیچ استادی در مورد مصرع «مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من» توضیحی داده باشه، اما عجیبه که هیچ عزیزی براش سوال نشده معنیِ این مصرع. من که چیزی ازش متوجه نمی‌شم.
ضمنا علی‌رضاخانِ قربانی این شعر از حضرت مولانا رو با صدای جادوییشون و پنجه‌های طلاییِ جناب پورناظری عزیز منفجر کردن.

1400/01/24 13:03
میلاد کمالی

سلام. هیچ کدوم از اساتید در مورد بیت
پس دست در انبان کنم خواهنده را سلطان کنم
مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من
صحبتی نداشتن؟ من چیزی ازش متوجه نشدم حقیقتا.

1400/01/24 18:03
nabavar

گرامی میلاد
استاد نیستم ولی،،
پس دست در انبان کنم خواهنده را سلطان کنم
مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من
میگوید: چون ماهِ من { نگار من } مهمان من است کیسه ی زر برگیرم و به هر که احتیاج دارد انفاق می کنم تا همچو پادشاه ثروتمند شود
به پای ماه خود [ بدر ] نیز زر می فشانم

1401/04/30 22:06
محمدعلی حسینی
با عرض سلام ، ادب و احترام حضور همه دوستان و مسافران کاروان عشق روان بسوی آستان جانان ، اگر دوستی یا دوستان مفهوم و منظور این چند بیت بیان فرمایند ممنون میشم . الصبر مفتاح الفرج الصبر معراج الدرج الصیر تریاق الحرج ای ترک تازی خوان من بس کن ز لاحول ای پسر چون دیو می غرد بتر بس کردم از لاحول و شد لاحول گو شیطان من
1402/01/04 12:04
بزرگمهر

برای دیدن شرح کامل این غزل،  به متن نوشتاری، و یا فایل صوتی برنامه گنج حضور شماره

۴۰۵ که وسط آقای پرویز شهبازی اجرا شده  به سایت parvizshahbazi.com    

رجوع شود .