غزل شمارهٔ ۱۷۹۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
قسمت اعظم این شعر با صدای حسام الدین سراج بر روی تصنیفی به یاد ماندنی از محسن نفر اجرا شده.پیشنهاد می کنم حتما گوش کنید
شعر کامل نیست
"دادِ سلیمان می کند" درست است
این کیست این این کیست این این ذکر طوفانیست این نور ربانیست این این گوهر جانیست این
بسم الله ای خون خدا بسم الله ای شهد بلا شاه شهید کربلا یاین امیر المومنین
پیوند به وبگاه بیرونی
فوق العاده
با صدای محمود کریمی
مصرع پایانی "سجده کن و چیزی مگو کین سر ربانیست این" درست است.
در واقع به نظر میرسد جای "سر ربانی" و "بزم سلطانی" در مصرع پایانی و مصرع دوم از بیت یکی مانده به پایانی جابجا نوشته شده اند. البته سندی ندارم و از شنیدن تصنیف چنین برداشتی دارم ولی از نظر معنایی هم آنگونه درست تر به نظر میرسد.
آقا اون دو بیت آخر همینجوری صحیح تر است، آخه سجده کردن پیش سلطان معقول تر است و چه سلطانی بزرگ تر از خداوند، لله ملک السماوات و الارض
این آهنگ رو محسن چاووشی به زیبایی در آلبوم امیر بی گزند خونده
سلام
آیا گوشزد کردن اجرای موسیقایی غزل، به صورت تصنیف و غیره توسط خواننده های مختلف، کمکی به درک و فهم غزل میکنه؟
بله خیلی کمک میکنه ...و حتی برخی به وسیله خوانندگان و مخصوصا اجراشون اگر زیبا باشه ... .
در واقع موسیقی به آدمی آرامش میده من خودم موسیقی سنتی رو به بقیه سبکها ترجیح میدم ولی بقیه سبک ها هم خیلی خوی هشتن خوانندگانی خوش صدا و خوب که به خوبی اجرا میکنن ...چاووشی هم بسیار خوب اجرا میکنه .
و در ادامه حرفم ،گفتم که موسیقی به آدم آرامش میده ،در میان صداهای دلنشین که از یک ساز بلند میشه و صدای خم خواننده با متن شعر زیبای شاعران بزرگ کشورمون ؛اگر کسی که گوش میده زندگی ش پر از غم باشه ویا خوش تصور کنه که غمگین هست و در کل یک غمی داشته باشه این آهنگ به اون خیلی تاثیر میزاره ...این فرد میتونه بیاد و این شعر. رو ببینه تو دیوان شعری و ...و اون فرد درک خیلی زیبایی از این شعر میکنه چون اون رو. از دیدی نگاه کرده جدا از دید فیلسوفانه و اندیشمندانه ...
بله که خواهد کرد حتی به موجب حفظ شدن این غزل زیبا در ذهن افراد بسیاری میشود تصنیف دوستان که با حال و هوای تصنیف صفا میکنند و امثال بنده حقیر که علاقه شان موسیقی مدرن است هم از همنوازی گیتار الکتریک و خوانش این شعر توسط چاوشی هم لذت میبرند هم فکر میکنند که این کیست این جان من؟ باعث افتخار میشود که اشعار شاعر بزرگ ملت ایران مولانا در همه جای هنر موسیقی سینما نقاشی و... تاثیر میگذارد و الهام بخش میشود
گوش کردن به اشعار کلاسیک در قالب ترانه و یا تصنیف برای من معمولا بسیار دلنشین و آموزنده است و حافظهٔ پذیری بهتری هم به همراه دارد. اجرای آنان در قالب سنتی و با آواز هم گاهی برایم جالب و مفید بوده و گاهی هم کسل کننده زیرا ارائه مضمون در زمانی حدود ده تا دوازده دقیقه انجام میشود و ما متاسفانه وقت آزاد کمتری این روزها داریم .
به باور یهودیان و مسیحیان، فرزند قربانی حضرت ابراهیم، اسحاق بوده است.
از صدر اسلام در تعیین نام ذبیح، بین مفسّران اسلامی اختلافنظر وجود داشته است؛ اما این اختلافنظرها از قرن هفتم هجری به بعد، اندکاندک فروکاسته و نام اسماعیل بهعنوان نامزد قربانی در سنّت اسلامی به ثبت رسیده است.
در شعر کهن ما، معمولاً قربانی همان اسحاق است.
در دو بیت پایانی، جای بزم سلطانی و سرّ ربانی باید عوض شود.
آنهم سرّ ربانی است، نه سیر ربانی.
«قلماش» واژهای ترکی است و به معنی بیهوده، یاوه، هرزه و نامعقول است.
«تَنگ» بهمعنی بار است و تَنگ شکر درست است؛ اما استاد حسامالدین سراج در تصنیف بسیار زیبای خود، بهاشتباه خوانندهاند «تُنگ شکر».
سرمۀ سپاهان: بهترین سنگ سرمه، سنگ سرمۀ اصفهان بوده است.
در مصراع اسحاق قربان توام این عید قربانی است این احتمالا بجای اسحاق کلمه اضحی و قربان توام درست است که معنی همان قربانی در عید اضحی را برساند
تو مصرع اول بیت اول، آیا دو «این کیست این» سؤالی هستن؟ و خود شاعر تو جمله بعدی یعنی «این یوسف ثانی است این» جواب سؤال رو میده؟ ممنون میشم وقت بزارن و جواب بدن دوستان.
درود بر همزبانان جان. میشه یکی تفسیر هر بیت این ابیات زیبا را بیان کند؟؟؟
ایا نگرش خاصی را مولانا در ذهن خود داشته؟؟؟
نام انبیا چرا امده است؟ چرا تشبیه به انبیا شده است؟
سلام
این یکی از سنگین اشعار مولانا هست. کسی که این شعر را با تمام وجود درک کنه قطعا متوجه رتبه ی بالای عرفانی این شخصیت خواهد شد.
به تازگی متوجه شدم که محسن چاوشی آنرا در سبک پاپ خوانده که وقتی گوش کردم بسیار لذت بردم اما برای عاشقان مولانا و این شعر اکیدا پیشنهاد می کنم که آواز استاد سید حسام الدین سراج که چند سال پیش با این شعر خوانده شده را حتما گوش کنند. صدای عرفانی سراج قطعا بهتر و لذتبخش تر خواهد بود. به نظر می رسه که سراج در این اجرا حجم نفس و صدای خودش را داره به رخ همه ی خوانندگان می کشه و همه را به رقابت فرا می خوانه. البته سبک ها با هم خیلی متفاوت هستند و این نظر بنده هست.
لینک دانلود با صدای سید حسام الدین سراج:
پیوند به وبگاه بیرونی
این اجرا بسیار استادانه هست و بصورتی اجرا شده که برای مخاطب ، صحنه ای که در زیر می نویسم را تداعی می کنه:
اجرای آهنگ به دو دسته خواننده تقسیم شده که یکی را حسام الدین سراج (بعنوان شخصی جدید الورود) و صدای دیگر را گروهی که همخوانی می کنند (بعنوان اهالی یک شهر) روایت می کنند.
در ابتدا ، موزیک با اجرای همنوازی برای مدتی حدود 5 دقیقه شروع میشه و در ذهن انسان ، صحنه ای را تداعی می کنه که یک شخص برای دیدن یوسف ثانی داره سفر می کنه و تشنه ی دیدار کسی هست که به دنبالش اومده
به نظر می رسه شخصی به شهری وارد شده و قبلا تعریفاتی از جناب یوسف ثانی ( که احتمالا شمس منظورش هست ) شنیده . این شخص ناگهان یوسف ثانی را می بینه و از اهالی شهر سوال می کنه که این کیست؟
اهالی شهر هم در جواب اون فرد ، چیزهایی که از یوسف ثانی شنیده و دیدند را بیان می کنند.
در این بین چندین بار سوال کننده تغییر می کنه و مردم از این شخص جدیدالورود در مورد شخصیت یوسف ثانی سوال می کنند. در هر سوال ، شخص جدیدالورود از شخصیت یوسف ثانی چیزهایی میگه و مردم شهر یاد می گیرند و تکرار می کنند.
در نهایت مردم شهر و شخص جدیدالورود به نتیجه ی واحدی از یوسف ثانی می رسند و به ستایش مرام و مسلک یوسف ثانی می پردازند.
البته این دیدگاه شخص من از این اجرای استادانه حسام الدین سراج هست و خوشحال میشم که نظرات سایر دوستان را هم بدونم
پیشنهاد می کنم که در همینجا نظرات را مطرح کنید اما برای اعلام نظر خصوصی ، این ایمیل بنده هست:
h.amirifallah@gmail.com
در بیت ای عشق قلماشیت گو ..... درست آن است بجای کلمه بی معنی قلماشیت که در معنی آن نظر بسیار است جمله عربی "قل ما شئت" آورده شود به معنی اینکه هر چه می خواهی بگو در این صورت معنی مصراع این می شود که ای عشق هرچه می خواهی بگو که کسی زبان عشق را نمی فهمد.
به نظر می رسد که سرمه سلیمانی صحیح است. طبق لغتنامه دهخدا سرمه سلیمانی به معنی زیر است:
سرمه ٔ سلیمانی . سرمه ای که چون به چشم کشند مخفیات عالم عیناً و عیاناً معاینه کنند.
آقا منصور نوشتن آیا گوشزد کردن موسیقیایی کمکی به فهم غزل میکنه؟ لازم دیدم پاسخ بدم : بله میکنه
من همین الان این آهنگ رو شنیدم و تاثیری در من داشت که بالای 10 دفعه پشت سر هم گوشش دادم و داشت منو میکُشت. نمیدونستم برای جناب مولاناس و اومدم سرچ کردم و خوندم این شعر رو و درک و حسّ کیفی عمیقی به من داد. همین که این آهنگ یک نفر رو که من باشم انقدر تحت تاثیر قرار داده نشون میده که خواندن موسیقیاییش تاثیر گذاره.
ماشالله سلطان مجسن چاوشی ♥♥♥
سایت بسیار بسیار عالی دارید...
باید بگم محسن چاوشی واقعا انقلابی در موسیقی برپا کرده.
باید فهمید چه شعری رو با چه نوع ملودی خوند.
شعر به شدت به روحیه و شخصیت حضرت مولانا نزدیک است (روحیه بی پروا و تند و به قول خودمون می دوست مولانا رو میگم ) و این ملودی ب شدت با این روحیه شعر تناسبات دارد. انگار چاوشی فهمیده با نوع تلفظاتش و الفاظ مولانا محشر ب پا میکنه...!
بی دل و بی دست کند . . .
با احترام، مریم خانم، تنگ شکر در اینجا معنی بار شکر !!! نمیده و کنایه از دهان معشوق است.
ضمنا اونجا که میگه تنگ شکرا را ماند این بهتره بشه تنگ شکر را وانهیم الی آخر به همین صورت چون داره گویا یکیو خطاب میکنه چون تو بیت بعد میگه ای پدر ما میخواهیم توبه کنیم...
چون توی یه شعر در ادامه همینکه میخواد اینو که هی میپرسه این کیستو معرفی کنه بهش میگه یغماجی کسب و دکان...
یعنی من در راه اینکسب و دکانو هم ول کردم.
کلا منظورش اینه که اونایی هم که میفهمن این کیه اوناهم توبه میکنن و کال و جان و همه چیو ول میکنن.
اسحاق قربان توام،کاین عید قربانیست این.
بعد میگه اگرم تاحالا نشناختیش اشکال نداره،تو مقصر نیستی،غیبتش سر الهیه.ولی آب رفته به جوی برمیگرده،بشکن سبورو.
سید ریپورت عزیز
پیشانی در فرهنگ برهان به معنای وقاحت، بی حیایی، پرورویی آمده است که درست با این بیت:
هنگامی پیشانی است این متناسب و صحیح است.
آقای سید ریپورت عزیز ، در اینجا گوی چوگان بایستی ما انسانها باشیم و کاملاً تسلیم محض در برابر سلطان که بهر سوی که اراده کند ما رابه حرکت در آورند و در حقیقت دست و پای ما چوگان او خواهد بود که این لحظه تسلیم شدن به وی لحظه اقرار به وحدانیت اوست و سیر ربانی . به هر روی در این ابیات عرفانی تسلیم بودن در برابر اتفاق این لحظه که مشیت و قضا و قدر الهی است مورد نظر حضرت مولانا میباشد.
سلام و خسته نباشید
معذرت میخواهم منظور از اسحاق قربان تو ام ....چیست
در جواب MJ که پرسیدن ..مصرع اول بیت اول، آیا دو «این کیست این» سؤالی هستن؟ و خود شاعر تو جمله بعدی یعنی «این یوسف ثانی است این» جواب سؤال رو میده؟
به نظر من کل جمله میتونه سوال باشه به این صورت که " این کیست این؟ این کیست این؟ این یوسف ثانی ست این!؟ خضر است و الیاس این مگر؟! یا آب حیوانی ست این؟!" ولی این سوالی نیست که شاعر جوابش رو نمیدونه بلکه مطمئنا جواب سوالات از نظر شاعر بله ست . مثلا تصور کنین شما یک موسیقی فوق العاده رو میشنوین و از خودتون می پرسین : کی این رو ساخته؟ موسیقیدان بوده یا معجزه گر؟ حتما جواب شما به خودتون اینه که هردوش
البته ابیات ابتدایی به اینگونه است ولی از یک جا به بعد دیگر سوالی نیست
در جواب آقای سید حسین که درباره اسحاق و قربان پرسیدن : منظور مولانا اینه که مثل اسحاق که قربانی ابراهیم در راه خدا بود من هم تسلیم و قربانی تو ام .. نکته اینکه ابراهیم دو فرزند داشت اسماعیل و اسحاق. اسحاق در روایات دین مسیحیت و یهودیت اون فرزند ابراهیم بود که قرار بود قربانی بشه که در دین اسلام روایت شده اسماعیل بوده .مولانا هم منظورشون اون روایته که از اسحاق یاد کرده.
با سلام به همه عزیزان جان
این کیست
با شماست این اولین قدم در عرفان علمی است از خود بپرسید من کیستم
مولا ی جانها به خویش رسیده
نه در ذهن و فکرا بلکه با رها کردن نفس که همان فرمانهای فکر بی اختیار است
اکنون او چه میبیند
یک فضای بی نهایت یک سرور مدام یک حضور مستمر
و در توصیف آن توصیف ناشدنی همه تعاریف و مثالهای دیگر را برای تشبیه به او میآورد
و میگوید من همان اسحاق داود سلیمان موسی و همه هستم زیرا او دیگر فرد نیست شخص نیست او در وحدت با همه یکی است اگر سماع کرده باشید در میان سماع بودن بدون فکر و ذهن و آن فضای باز پر سرو ترا در بر میگیرد زیرا او همیشه انجاست و ترا میخواند آگاهی از خویش آگاه میشود ملاقات روح با روح خویش با خویش
با پوزش از عزیزان
عرفان عملی و در انتها فضای پر سرور درست است
شاید هم درباره حضرت علی باشه
با سلام
به نظر اینجانب منظور از اسحاق، قربانی شدن اسحاق جای اسماعیل نیست بلکه خطاب اسماعیل است و یک گفتگو با ذهن یا پدر و مخاطب دادن اسحاق بدین معنی که ای اسحاق من قربان تو هستم
بعد از تسلیم حضرت ابراهیم جهت قربانی حضرت اسماعیل و پذیرفتن این قرب توسط پروردگار ،خداوند مژده اسحاق را به ابراهیم داد.
سلام و خداقوت
آشوب وردآورد بین درست تره، ورد به معنی گل سرخ.
با سلام
اصلا از سایت معتبر گنجور انتظار نمی رفت که دو خوانش غلط و متوالی از یک غزل معتبر مولوی را به اشتراک بگذارد .
خوانش اول که مملو از خطاها و سهوهاست از آن عبور می کنم و خوانش دوم که نسبتا مطلوب اجرا شده است ،باز عاری از خطا نیست و مناسب نیست که در سایت پر اعتباری مانند گنجور حتی یک بیت از غزل نیز با خطاهای اعرابی از کسره و فتحه و ضمه و ...خوانده شود
باری در همان خوانش دوم نسبتا صحیح هم بیت زیر با تلفظ اشتباه از قلماشی و سریانی و به اشتباه ،هر دو با کسره خوانده شده است در حالیکه هر دو با ضمه است
ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو
کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این.
خوانش صحیح این بیت اینگونه است :
ای عشق قُلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو
کس می نداند حرف تو گویی که سُریانی ست این
با پوزش از هر دو عزیزی که این بیت را اشتباه خوانده اند .ضمن اینکه در خوانش اول ،سهو و خطا ،محدود به این بیت نیست .
با احترام
مالک رضایی ✍
چناب مالک رضایی ارجمند،گر تو بهتر میزنی بستان بزن؛ مشتاق شنیدن خوانش شماییم/
مفهوم کلمات ستاره دار و شرح مختصر بر غزل 1792
خصر و الیاس: به اعتقاد اکثر مسلمانان این دو تن به سبب نوشیدن آب حیات در قلمرو ظلمات، عمر ابدی یافته اند، خضر در بیابانها و الیاس در دریاها درماندگان و گمشدگان را یاری و راهنمایی می کنند.
سُرمۀ سپاهان: بهترین سنگ سرمه، سنگ سرمۀ اصفهان.
جَنّتهُ الماوست : اشاره به عِندَها جنَّهُ المَاوی ، به نزدیک آن درخت است بهشت که ماوای دوستان است و جان های شهیدان.
تَنگ: بهمعنی بار است
آتش در رخت زدن: نابود کردن
سرخوانی: گویندگی و خوانندگی، احتمالا به معنی سرود و آوازی که بر سر خوان می خوانده اند.
پیشانی: گستاخی، پر رویی
بردابرد طر قوا: کلمه ای که به هنگام عبور شاه یا امیر، نگهبانان وی در پیشاپیش او می رفتند و می گفتند، دور شوید.
موسی عمرانی: اشاره به عبور موسی از رود نیل
«قُلماش» واژهای ترکی است و به معنی بیهوده، یاوه، هرزه و نامعقول است.
وحدانی: اشاره به وحدانیت
****
مولانا میداند آن کیست، سوال از درک بزرگی و عظمت او ایجاد شده کسی که مولانا از عظمتش با تعجب از خود میپرسد این کیست ؟
مولوی به گوهر درون خود رسیده ، او در ذهن و فکر به این شهود نرسیده بلکه با رها کردن نفس به اصل خود رسیده است به یک فضای بی نهایت، یک سرور مدام، یک حضور مستمر
مولوی از وحدتی که رسیده میگوید: من همان اسحاق، داود ،سلیمان، موسی و .... هستم . او دیگر شخص نیست و در وحدت با همه است، گوهر درون او را میخواند آگاهی از خویش آگاه ،ملاقات روح خویش.
بار دیگر در کلام مولانا به تسلیم محض خداوند بر میخوریم او معتقد است انسان در براب خداوند مانند گوی در دست چوگان باز تسلیم باشد.( همانطور که چوگان باز به هر طرف که می خواهد گوی را با ضربه های خود هدایت میکند و گوی بدون هیچ مقاومت به آن سو
می رود انسان هم در برابر اراده الهی و حوادث که بر او می رود تسلیم محض باشد.)
مفهوم کلمات ستاره دار و شرح مختصر بر غزل 1792
خصر و الیاس: به اعتقاد اکثر مسلمانان این دو تن به سبب نوشیدن آب حیات در قلمرو ظلمات، عمر ابدی یافته اند، خضر در بیابانها و الیاس در دریاها درماندگان و گمشدگان را یاری و راهنمایی می کنند.
سُرمۀ سپاهان: بهترین سنگ سرمه، سنگ سرمۀ اصفهان.
جَنّتهُ الماوست : اشاره به عِندَها جنَّهُ المَاوی ، به نزدیک آن درخت است بهشت که ماوای دوستان است و جان های شهیدان.
تَنگ: بهمعنی بار است
آتش در رخت زدن: نابود کردن
سرخوانی: گویندگی و خوانندگی، احتمالا به معنی سرود و آوازی که بر سر خوان می خوانده اند.
پیشانی: گستاخی، پر رویی
بردابرد طر قوا: کلمه ای که به هنگام عبور شاه یا امیر، نگهبانان وی در پیشاپیش او می رفتند و می گفتند، دور شوید.
موسی عمرانی: اشاره به عبور موسی از رود نیل
«قُلماش» واژهای ترکی است و به معنی بیهوده، یاوه، هرزه و نامعقول است.
وحدانی: اشاره به وحدانیت
****
مولانا میداند آن کیست، سوال از درک بزرگی و عظمت او ایجاد شده کسی که مولانا از عظمتش با تعجب از خود میپرسد این کیست ؟
مولوی باه گوهر درون خود رسیده ، او در ذهن و فکر به این شهود نرسیده بلکه با رها کردن نفس به اصل خود رسیده است به یک فضای بی نهایت و وحدت با تمام هستی.
او میگوید: من همان اسحاق، داود ،سلیمان، موسی و .... هستم . او دیگر شخص نیست و در وحدت با همه است، گوهر درون او را میخواند آگاهی از خویش آگاه ،ملاقات روح خویش.
به باور یهودیان و مسیحیان، فرزند قربانی حضرت ابراهیم، اسحاق بوده است.
از صدر اسلام در تعیین نام ذبیح، بین مفسّران اسلامی اختلافنظر وجود داشته است؛ اما این اختلافنظرها از قرن هفتم هجری به بعد، اندکاندک فروکاسته و نام اسماعیل بهعنوان نامزد قربانی در سنّت اسلامی به ثبت رسیده است.
بار دیگر در کلام مولانا به تسلیم محض خداوند بر میخوریم او معتقد است انسان در براب خداوند مانند گوی در دست چوگان باز تسلیم باشد.( همانطور که چوگان باز به هر طرف که می خواهد گوی را با ضربه های خود هدایت میکند و گوی بدون هیچ مقاومت به آن سو
می رود انسان هم در برابر اراده الهی و حوادث که بر او می رود تسلیم محض باشد.)
سلام شعر خیلی قشنگی یه
واقعا مولانا آدم بسیار بزرگی ست من با حرف حجت malmir موافق هستم ...درود بیکران به مولانا بزرگ
خیلی واضح هست که او از عشق و جدایی شمس به نوری بسیار زیبا و بزرگ رسید ؛البته این یک توصیف است ولی او به خدای رسید... .و این شعر به زیبایی تمام حیرانی انسانی را در رسیدن به خدا نشان میدهد ...برای رسیدن به خدا باید از خود رها شد ...
شعر آسمانی مولانا با صدای ملکوتی جناب حسامالدین سراج بسیار شنیدنی و دلنشین است. درود بر جانهای بزرگ و رهیده.
من فکر کنم این ابیات اشاره دارد به ظهور آقا امام زمان (عج)
امام زمان در اون برهه از زمان شمس الحق تبریز بوده.....
امان از بازگردان با هوش مصنوعی. خیلی ضعیف است و اشتباهات فاحش زیادی دارد. به نظرم نیازی به این کار نبود. یا دست کم در این مقطع که هوش مصنوعی به بلوغ نرسیده است نیاز نبود.
لطفا بیشتر توضیح میدهید درمورد اشتباههای فاحش هوش مصنوعی
شرح غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ (این کیست این)
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
محمدامین مروتی
این غزل نیز مراتب شوریدگی مولانا را در مواجهه با شمس و بیان احوال خود او در این مواجهه ست.
این کیست این این کیست این، این یوسف ثانی است این
خضر است و الیاس این مگر؟ یا آب حیوانی است این؟
مولانا با تکنیک بیانی یا آرایه ی "تجاهل العارفین" می پرسد این شمس واقعاً کیست که به زیبایی یوسف است و چون خضر و الیاس به من آب حیات می نوشاند؟
این باغ روحانی است این، یا بزم یزدانی است این؟
سرمه ی سپاهانی است این، یا نور سبحانی است این؟
مرا به گلستان معنا و بزم الهی برده و چشمانم را با سرمه ی اصفهان یا نور خداوند، نور معرفت بخشیده.
آن جان جان افزاست این، یا جنت المأواست این؟
ساقیّ خوب ماست این، یا باده جانی است این؟
این ساقی عزیز، از می معرفت و جان، جانم را رشد داده ،گویی در بهشتم ورد کرده است.
تُنگ شکر را ماند این، سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این، شادی و آسانی است این
شیرین زبان است و انسان را دیوانه می کند. تنش سفید است و آرامش و شادی می بخشد.
امروز مستیم ای پدر، توبه شکستیم ای پدر
از قحط رستیم ای پدر، امسال ارزانی است این
از نخوردن می توبه کردم. مثل کسی هستم که از قحطی نجات یافته و دچار فراوانی شده باشد.
ای مطرب داوود˚ دم! آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم، کاین وقت سَرخوانی است این
ای مطرب خوش صدا تو نیز با شادی من همراهی کن و غم ها را از دلها بزدای که موقع شروع خواندن است.
مست و پریشان توام، موقوف فرمان توام
اسحاق قربان توام، این عید قربانی است این
از تو مستم و تابع امر توام. اگر می خواهی چون اسحاق در این عید و شادی، قربانی ام کن:
رستیم از خوف و رجا، عشق از کجا شرم از کجا؟
ای خاک بر شرم و حیا، هنگام پیشانی است این
عاشق از بیم و امید و شرم و حیا رها شده و به سوی معشوق پیش می رود. "پیشانی" ممکن است به معنی رفتن به سوی معشوق بدون خجالت کشیدن یا به معنی نوشته شدن سرنوشت بر پیشانی باشد. به نظرم وجه اول مقبول تر است.
گلهای سرخ و زرد بین، آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین، موسی عمرانی است این
این همه زیبایی را ببین. این همه آشوب و غوغای عاشقانه را بنگر. گویی موسی با عصایش، گَرد از ته دریای نیل بر آورده است.
هر جسم را جان می کند، جان را خدادان می کند
داور سلیمان می کند، یا حکم دیوانی است این؟
این عشق جسم را به جان و جان را آشنا با خدا می کند و داوری و قضاوت سلیمان یا خداوند را به عاشق می بخشد.
ای عشق! قلماشیت گو، از عیش و خوش باشیت گو
کس می نداند حرف تو، گویی که سریانی است این
ای عشق! هر چند کسی به زبان تو آشنا نیست ولی تو از ورای عقل و خوشباشی خودت برایمان بگو.
خورشید رخشان می رسد، مست و خرامان می رسد
با گوی و چوگان می رسد، سلطان میدانی است این
خورشید نمادی از معشوق است که آهسته و خرامان سیر می کند و چون یک چوگان باز، در میدان پهناور آسمان با سر عاشقان گوی بازی می کند.
هر جا یکی گویی بود، در حکم چوگان می دود
چون گوی شو بیدست و پا، هنگام وحدانی است این
گویی شوی بیدست و پا، چوگانِ او پایت شود
در پیش سلطان می دوی، کاین سیر ربانی است این
گوی زمانی به وحدت و سیر ربانی می رسد که دست و پا نداشته باشد و گرد و مدور باشد. یعنی زمانی که به دست و پایش اعتبار نبخشد و متکی نباشد، بلکه در گوی چوگان معشوق، به میل او حرکت نماید.
آن آب بازآمد به جو، بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو، کاین بزم سلطانی است این
دیگر نیازی به سبوی کوچک وجودت نداری، پس آن را بشکن. زیرا در این بزم شاهانه همه چیز فراوان است و آب فراوانی به جوی وجودت بازگشته.
6 بهمن 1403