گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۹۰

دلدار من در باغ دی می‌گشت و می‌گفت ای چمن
صد حور خوش داری ولی بنگر یکی داری چو من
گفتم صلای ماجرا ما را نمی‌پرسی چرا
گفتا که پرسش‌های ما بیرون ز گوش است و دهن
گفتم ز پرسش تو بحل باری اشارت را مهل
گفت از اشارت‌های دل هم جان بسوزد هم بدن
گفتم که چونی در سفر گفتا که چون باشد قمر
سیمین بر و زرین کمر چشم و چراغ مرد و زن
گشتن به گرد خود خطا الا جمال قطب را
او را روا باشد روا کو ره رو است اندر وطن
هم ساربان هم اشتران مستند از آن صاحب قران
ای ساربان منزل مکن جز بر در آن یار من
ای عشرت و ای ناز ما ای اصل و ای آغاز ما
آخر چه داند راز ما جان حسن یا بوالحسن
ای عشق تو در جان من چون آفتاب اندر حمل
وی صورتت در چشم من همچون عقیق اندر یمن
چون اولین و آخرین در حشر جمع آید یقین
از تو نباشد خوبتر در جمله آن انجمن
مجنون چو بیند مر تو را لیلی بر او کاسد شود
لیلی چو بیند مر تو را گردد چو مجنون ممتحن
در جست و جوی روی تو در پای گل بس خارها
ای یاس من گوید همی‌اندر فراقت یاسمن
گر آفتاب روی تو روزی‌دهِ ما نیستی
ذرات کونین از طمع کی باز کردندی دهن
حیوان چو قربانی بود جسمش ز جان فانی بود
پس شرحه‌های گوشتش زنده شود زین بابزن
آتش بگوید شرحه را سر حیاتات بقا
کای رسته از جان فنا بر جان بی‌آزار زن
نعره زنند آن شرحه‌ها یا لیت قومی یعلمون
گر نعره‌شان این سو رسد نی گبر ماند نی وثن
نی ترس ماند در دلی نی پای ماند در گلی
لبیک لبیک و بلی می‌گوی و می‌رو تا وطن
هست این سخن را باقیی در پرده مشتاقیی
پیدا شود گر ساقیی ما را کند بی‌خویشتن

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلدار من در باغ دی می‌گشت و می‌گفت ای چمن
صد حور خوش داری ولی بنگر یکی داری چو من
هوش مصنوعی: عشق من در باغی سرسبز گام می‌زده و می‌گفته است که ای چمن، تو صدها حور زیبا داری، اما نگاه کن که آیا یکی از آن‌ها مانند من هست؟
گفتم صلای ماجرا ما را نمی‌پرسی چرا
گفتا که پرسش‌های ما بیرون ز گوش است و دهن
هوش مصنوعی: گفتم که چرا از ماجرای ما خبری نمی‌گیری، او پاسخ داد که سؤال‌های ما از حوصله فراتر است و به گوش و زبان نمی‌آید.
گفتم ز پرسش تو بحل باری اشارت را مهل
گفت از اشارت‌های دل هم جان بسوزد هم بدن
هوش مصنوعی: گفتم که با پرسش تو مشکل حل می‌شود، ولی او گفت که از اشاره‌های دل می‌توان هم روح را سوزاند و هم جسم را.
گفتم که چونی در سفر گفتا که چون باشد قمر
سیمین بر و زرین کمر چشم و چراغ مرد و زن
هوش مصنوعی: از او پرسیدم حالش را در سفر، او گفت که چطور می‌تواند حالش خوب باشد؛ مانند قمر با چهره‌ای نقره‌ای و کمرش زرین، او نوری است برای چشم‌های مردان و زنان.
گشتن به گرد خود خطا الا جمال قطب را
او را روا باشد روا کو ره رو است اندر وطن
هوش مصنوعی: گشتن به دور خود خطاست، مگر اینکه زیبایی قطب را ببیند. او که در مسیر خود به سمت وطنش حرکت می‌کند، این کار برایش مجاز و قابل قبول است.
هم ساربان هم اشتران مستند از آن صاحب قران
ای ساربان منزل مکن جز بر در آن یار من
هوش مصنوعی: شاید بهتر باشد به این صورت توضیح دهیم که سفر در کنار دوست و محبوب همیشه با نشاط و شادابی است. ساربان و شترها نیز تحت تأثیر محبت صاحب قرآن قرار دارند و نباید در این سفر توقفی داشته باشند مگر در کنار محبوب واقعی. این دعوت به حرکت و ادامه راه تا رسیدن به مقصد اصلی است که همان یار و دوست است.
ای عشرت و ای ناز ما ای اصل و ای آغاز ما
آخر چه داند راز ما جان حسن یا بوالحسن
هوش مصنوعی: ای شادی و لذت ما، ای زیبایی و ناز ما، ای منشاء و سرآغاز ما، چه کسی از راز ما باخبر است؟ جان زیبایی یا حسن واقعی؟
ای عشق تو در جان من چون آفتاب اندر حمل
وی صورتت در چشم من همچون عقیق اندر یمن
هوش مصنوعی: ای عشق، تو در وجود من مانند آفتابی هستی که در دل می‌تابد و چهره‌ات در چشمان من مانند عقیق زیبا و درخشان است.
چون اولین و آخرین در حشر جمع آید یقین
از تو نباشد خوبتر در جمله آن انجمن
هوش مصنوعی: وقتی که اولین و آخرین در روز قیامت جمع شوند، مطمئناً هیچ‌کس بهتر از تو در آن جمع نخواهد بود.
مجنون چو بیند مر تو را لیلی بر او کاسد شود
لیلی چو بیند مر تو را گردد چو مجنون ممتحن
هوش مصنوعی: وقتی مجنون تو را ببیند، حالتی خراب و دلخوشی نخواهد داشت و از عشق تو غمگین می‌شود. اما وقتی لیلی تو را ببیند، به حال مجنون می‌افتد و دچار آزمایش و سختی می‌شود.
در جست و جوی روی تو در پای گل بس خارها
ای یاس من گوید همی‌اندر فراقت یاسمن
هوش مصنوعی: یاس من می‌گوید که در حین جست‌وجو برای یافتن چهره تو، به قدری خارها و مشکلات وجود دارد که نمی‌توان به راحتی گذشت. در این جدایی، درد و رنج زیادی حس می‌شود.
گر آفتاب روی تو روزی‌دهِ ما نیستی
ذرات کونین از طمع کی باز کردندی دهن
هوش مصنوعی: اگر تو خورشید وجود ما نباشی، ذرات جهان چگونه می‌توانستند از طمع زندگی و وجود خود دست بکشند؟
حیوان چو قربانی بود جسمش ز جان فانی بود
پس شرحه‌های گوشتش زنده شود زین بابزن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی حیوانی قربانی می‌شود، بدن او از روحی که ناپایدار است، جدا می‌شود. بعد از آن، گوشت او به نوعی زندگی جدیدی پیدا می‌کند و مجدداً زنده خواهد شد.
آتش بگوید شرحه را سر حیاتات بقا
کای رسته از جان فنا بر جان بی‌آزار زن
هوش مصنوعی: آتش به زندگی شما می‌گوید که همیشه به یاد داشته باشید که اگر از مرگ و زوال رسته‌اید، باید به روحی که آرام و بی‌آزار است، توجه کنید.
نعره زنند آن شرحه‌ها یا لیت قومی یعلمون
گر نعره‌شان این سو رسد نی گبر ماند نی وثن
هوش مصنوعی: آن‌ها فریاد می‌زنند و آرزو می‌کنند که کاش قوم من می‌دانستند. اگر فریاد آن‌ها به این طرف برسد، نه کیش زرتشتی می‌ماند و نه بت‌پرستی.
نی ترس ماند در دلی نی پای ماند در گلی
لبیک لبیک و بلی می‌گوی و می‌رو تا وطن
هوش مصنوعی: نگران نباش، دل را از ترس خالی کن و پاهایت را در گل نگذار. با صدای بلند بگو "بله" و به راهت ادامه بده تا به سرزمین خود برسی.
هست این سخن را باقیی در پرده مشتاقیی
پیدا شود گر ساقیی ما را کند بی‌خویشتن
هوش مصنوعی: اگر ساقی ما خود را از دست بدهد و به حال عشق درآید، در این صورت، رازهایی پنهان و دل‌انگیز در این سخن آشکار خواهد شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۹۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۷۹۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/12/13 02:03
رامین کبیری

این میزان ریتم که نشان از وجد و حالی کثیره و از درون شاعر غلیان کرده بی سابقه ست در بین شعرا. موسیقی اشعار دیوان شمس که ظاهرا در اثر مجالست با شمس ژنده پوش جوشش کرده در این افغانی ساکن اقصای روم، حد اعلاست و بیشترین تعداد ابیات غزل (نظیر همین شعر 17بیت) هم در غزلیات ایشونه که این هم نشان از شور وافریه که اندرونش بود با سرایش چند بیت خاموش نمیشد

1399/08/13 12:11
سمیرا

در بیت دوم صلای ماجرا آمده است. ماجرا اصطلاحی خانقاهی است که وقتی کدورتی بین مرید و مراد یا مریدان ایجاد می شده طی مراسمی به نام "ماجرا" این کدورت برطرف می شده است. به این ترتیب که ابتدا صلای ماجرا می‌گفتند و فقرا جمع می شدند و ... (شرح مثنوی شریف/657)