غزل شمارهٔ ۱۷۸۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
گاهی اوقات که احساس خستگی و خمودی می کنم خوندن غزلی از مولانا همیشه من رو به وجد میاره...
.
.
.
این غزل رو هم بسیار دوست دارم و این بیتش بارها یادآوری خوبی برام بوده...
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
های من عاشق مولاناهستم
هفت آسمان را بر درم از هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگرید بر جان سرگردان من
👍
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
من عاشق مولانا هستم.عاشق دیوانگی هایش.
راستی چگونه میشود انسانی اینهمه لبریز یاشد از عشق وعلم و .........صد البته دیوانگی .....
با سلام
شاید جای دیوانگی بهتر باشه بگیم عاشقی
اونم عشق سر منشا عشق
به قول خود حضرت مولانا:
عشق آن زنده گزین کاو باقی است
وز شراب جان فزایت ساقی است
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
معنی بیت اول چیه؟
مصرع دوم بیت دوم پیش چراغم می کِشی یا می کُشی؟
عاشق و شیفته مولانای بزرگ هستم .
تا آمدی اندر برم ، شدکفروایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من ، وی روی تو ایمان من
ای بوی تو در آه من ، وی آه تو همراه من
.....
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
...
این شعر حقیقت ایمان را برایم بیان میکند, نه تنها بیان میکند بلکه باعث حس کردن آن میشود.
عالی فزمودید
واقعا زیباست این غزل.وجقدر زیبا خونده این غزل رو کورش تیمورزاده در آلبوم (چون عاشقانه بنگیری).
این شعر بسیار زیبای مولانا رو خیلی ها خونده اند اما بنظر من اجرای همایون شجریان با گروه شمس در کنسرت ایینه ها عالیترین اجراست خصوصا جایی که میخونه یک لحظه داغم میکشی یکدم به باغم مبکشی .......
اجرای این غزل را با صدای هژیر مهر افروز گوش کنید که بینظیره
بعد از شمس مولانا جلوه معشوق و خالق رو در جمال صلاح الدین میدید و بعد از او هم تماما مست حسام الدین بود...ای برتر از امکان من
یک سوال دارم.
بیت اول را باید چگونه خواند؟
دزدیده چون جان می روی،
اندر میان جان من سرو منی ای رونق بوستان من.
یعنی اینکه چون جان مرا دزدیده ای و می روی و تو در میان جان من سرو بستان من هستی؟
و یا
مثل کسانی که جان مرا دزدیده اند می روی اندر میان جان من؟
دزدیده یعنی یواشکی
من یه شاعرم و عاشق شعر های مولانا.
یه نظر داشتم لطفاً شمام کمک کنید و نظر بدید.
البته من به اشعار مولانا خورده نمیگیرم.
به نظر شما بهتر نیست تو مصرع
من یه شاعرم و عاشق شعر های مولانا.
یه نظر داشتم لطفاً شمام کمک کنید و نظر بدید.
البته من به اشعار مولانا خورده نمیگیرم.
به نظر شما بهتر نیست تو مصرع
ادامه
در مصرع پیش چراغم میکشی ،منظور کشتن یا همان خاموش کردن است.زیراتا آدمی ترک تعلقات مانند پندارهای غلط خود را نکند به درک روشنایی نمیرسد
بهروز گرامی،
اگر اشتباه نکنم پیش چراغم می کَشی و یا می کِشی باشد و نه می کُشی.
آسرکار خانم موسوی
مدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
ظاهرا جان اول به معنای عقل و جان دوم وجود انسان است. کنایه از اینکه انسان آرام آرام و بدون اینکه متوجه شود به عقل و پختگی میرسد.
یعنی یک جان دیگری وارد وجودش میشود.
دزدیده یعنی آهسته و بدون اینکه کسی متوجه شود
ببخشید یه سوال دارم اسونه ولی من بلد نیستم،
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من یعنی چی؟
دوست گرامی
بر اساس نگرش فلاسفه، وجود ما و وجود آفریدگار نازنین ما، در معنا مشترک است. اما برخی فیلسوفان و نیز بسیاری از عارفان می گویند ما هستی و وجود نداریم و وجود و هستی محض و خالص و بسیط و واحد، متعلق به خداست. یعنی ما هستی نما هستیم و تجلی و اشراق و به تعبیری دیگر سایه و ظل.
شاید مقصود جناب مولوی معنوی، از هستی پنهان من، اشاره به همان قضیه و نگرش عارفان باشد. اما ربط هستی محض و حقیقی خدا به هستی صوری و لفظی ما، چیست خب مولوی می گوید اختلاط روی داده....هستی حقیقی خدا در عدم هایی هستی نما چون ما.
مثلا نفخ روح الهی در روح ما. چنانکه در کتاب زیبایش می فرماید:
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ...
یا
نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ...
یا
فَنَفَخْنَا فِیهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ...
می تواند هم اشاره به مقام خلافت انسان در بشر از یوی خدا باشد. و البته احتمالات دیگر...
اصلاح غلط:
می تواند هم اشاره به مقام خلافت انسان در زمین از سوی خدا باشد...
مرسی از راهنماییتون جناب محدث
باسلام و احترام
به طور اتفاقی نوشته ها دوستان را دیدیم و شعر را هم خوندم تفاسیری که دوستان از شعر کرده بودن موجب شد بیشتر از خوندن وکسب مفاهیم آن لذت ببرم که فرصت را مغتنم شمرده از زحمات همه دوستان مهربانم سپاسگزارم ....
ای در میان جانی و جان از تو بی خبر
جهان از تو پر است وجان از تو بی خبر
"ای اصل چهار ارکان من "
اشاره به چیست ؟
احتمال زیاد منظورش از چار ارکان عناصر اربعه یعنی خاک، باد، آب و آتش باشد
دوست عزیز مذهب مولانای جان سنی حنفی بوده است(البته در ظاهر، وگرنه بر همگان آشکار است مذهب ایشان چیزی جز عشق نیست) و در مذهب تسنن چهار اصل اساسی ایمان عبارتند از توحید، نبوت، مبدا، معاد.
به به .. به این شعر زیبا.. دوستان حیف نیست دریای از عشق و انسانیت و زیبایی که میتونیم با مولانا تجربه کنیم رو با مذهب و ملیت و زبان آلوده کنیم؟ به قول خود مولانا: ملت عشق از همه دینها جداست. عاشقان را ملت و مذهب خداست
سلام
این غزل مولانا بسیار دل انگیز و فرح بخش است و بسیار زیبا تر میشود اگر شرح دکتر سروش را درمورد این غزل بشنویم ....
خانم ثریا موسوی منظور مولانا از بیتی که فرمودین این هست که یعنی آرام آرام و به گونه ای که من متوجه نمیشم در جان من حرکت میکنی
پیشنهاد میکنم که این غزل رو با صدای همایون شجریان گوش کنید
بسمه تعالی با سلام خدمت تمامی عزیزان همانطور که می دانید مرحوم شریف زاده نیز که از اساتید به نام موسیقی مقامی بودند نیز این غزل را با اواز خود در ذهن ها ماندگارتر کرده اند که شنیدن آن خالی از لطف نیست خدایش رحمت کند
خانم فریده انوری برخی از غزلیات مولانا از جمله این غزل دلکش را با صدا و لهجه ای دلنشین و بسیار پر احساس دکلمه کرده اند که شنیدن آن را به دوستان ارجمند پیشنهاد می کنم ..
سلام کسی میتونه بگه چه کتابی میتونم بخونم که به شناخت بیشتر شمس و مولانا کمکم کنه؟
درود دلارام جان
پیش آن خورشید کو بس روشن است
در حقیقت هر دلیلی رهزن است
هر واسطه ای ما را از هدف دور می کند.
البته می توانیم از بزرگان مدد بجوییم، لیک نیاز حقیقی ما این نیست که از دریچه نگاه دیگری مولانا و شمس را بشناسیم، بلکه نیکوست از دریچه نگاه خود به کلام و جهان بینی این بزرگان در آثار " خودشان " بنگریم و در آنها بیندیشیم.
ما نیاز داریم روش درست اندیشیدن را از بزرگان بیاموزیم.
هنگامی که شما زبان انگلیسی می آموزید از دیکشنری و دایره المعارف و گوگل و... مدد می گیرید، ولی تا ابد همان جملات کتاب زبان و دایره المعارف را به کار نمی برید، بلکه روزی می رسد که شما حرف تازه ای برای گفتن خواهید داشت. به شرطی که اندیشیدن را تمرین کرده باشید!
من نمی دانم آیا شما به این موضوع از جایگاه حرفه ای نظر دارید یا این یک مطالعه و بررسی آزاد liberal study است، باید بگویم شخصا برای دومی اعتبار بیشتری قایلم چون یک مطالعه خالص و غیر وابسته یا independent است و کمتر در معرض اغراض و امراض شخصی!
خودم چون حرفه دیگری برگزیده ام فرصت چندانی برای مطالعه صرف در این باب نداشته ام ولی هر گاه گوش و مغزم آزاد بود از هزاران ساعت سخنرانی صوتی بزرگانی چون الهی قمشه ای، کریم زمانی، سروش، مصطفی ملکیان، ایرج شهبازی، احمد سام و مهدوی بهره جسته ام. باید بگویم از این بابت بسیار خرسندم، چرا که هرگز بدون این امکان، قادر نبودم این ساعت های طولانی را صرف ادبیات و معرفت کنم.
برایتان آرزوی بهروزی در این مسیر خجسته را دارم.
سلام خانم روفیا
نوع نوشتن شما حکایت از دریافت درست موضوعات دارد.چنانچه وبلاگ یا منبعی از نوشته های خود دارید اعلام بفرمایید. سپاسگذارم
آقا مهرداد
دیدم نوشته اید " آسرکار خانم موسوی " ... همش داشتم با خودم فکر می کردم شما از پشت کدام کوه آمده اید که نمی دانید " آ " مخفف آقاست ! آسرکار خانم یعنی آقا سرکار خانم !
که بعد کشف کردم آ از سطر پایین شیطنت کرده و خود به خود پریده سطر بالا
فکر کنم گوشی موبایل یا کامپیوتر شما جن دارد
نشانه اش هم اینست که به محض اینکه این جمله را نوشتید : " یک جان دیگری وارد وجودش می شود " ، جنه آمد !
چقدر این و،ف،ا،ی،ی
بی ملاحظه می نویسد
حالم بد شد
منظورتان از بی ملاحظه چیست؟
ادب مورد نظر است؟
سلام کریم گرامی
ببخشید که دیری گذشت تا پیامتان را ببینم.
نه، وبلاگ ندارم.سرای دلپذیر گنجور میزبان من است.
من هیچ چیز تازه ای ندارم که بگویم. شما همه این نکته ها را خود می دانید از بس که ساده هستند . بنده تنها یادآوری می کنم.
دلارام عزیز درود
پیشنهاد میکنم جهت شروع آشنایی با مولانا کتاب " پله پله تا ملاقات خدا" به قلم دکتر " عبالحسبن زرینکوب" رو مطالعه بفرمایید و بعد به منابعی که در همین کتاب به اونها اشاره شده مراجعه بفرمایید.
دوره صلاح دین در زندگی جلال دین دوره بسیار مهمی است
شمس که دنیای او را دگرگون کرده و وظیفه ای سنگین همراه با شور و فراق و مبارزه بر دوش او گذاشته اکنون په راه پر خون رفته است و تا آمدن حسام دین مدتی باید سر شود
چه چیزی و چه کسی بهتر از آرامش صلاح دین یار دیگر شمس دین و او
دوره ای که به او فرصت می دهد تا شمس را دوره کند و خود را آماده و شور خود را مهار و فراق را پذیرفتنی سازد
روی سخن با شمس است که دیگر رفته است ولی به تمامی حضور دارد و حس می شود
در کنار صلاح دین است که دوری جسمانی شمس نیز برای او امکان پذیر می گردد
غزلی سرشار از احساس و صداقت و عشق و بزرگی انسان
بنظر من بیت اول میگه : چطوری جان من رو دزدیدی و میری در جان من ای کسی که سروی هستی در باغی که منم
و بنظرم چون معنی چگونه میده توی این بیت
سلام میشه یکی فرق اشعار شمس و مولانارو بگه من یه دیوان دارم از شمس و یکی از مولانا اما غزل های تکراری دارن نمیشه فهمید این غزل برای کدومشون بوده .ممنون میشم توصیح بدید؟
خانم مریم سوال کرده بودند چهار رکن کدام است که ظاهراً دوستان کم لطفی نموده توجهی به سوال این میهمان حضرت مولانا نداشته اند . به نظر این حقیر مراد مولوی عقل ، دل و جان سه رکن هستند که با رکن اصلی که ذات حق تعالی در نهاد انسان میباشد ، چهار رکن انسان را تشکیل میدهند و در جای جای غزلیات مولانا به آن اشاره شده است .
موفق باشید
شاید بتوان چار ارکان را نظر به اعتقاد شیخیه دانست که : توحید ، نبوت ، امامت و رکن اربع که {تبری و تولی } ست .
مانا در نهان سراینده
با سلام به سروش عزیز
شمس تبریزی هیچ گونه آثاری اعم از نثر و یا نظم از خود بجای نگذاشته و تمامی این غزلیات در دیوان مختلف آثار حضرت مولانا میباشد و تنها آثاری که به شمس نسب داده شده است برگرفته از سخنرانی های وی میباشد که توسط تند نویسان آن زمان صورت گرفته و بصورت نثر و در نهایت فصاحت میباشد .و این حکمتی است عجیب و جالب که استاد تمامی مبحث انتقال مفاهیم و معانی را به عهده شاگرد گذاشتند .
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
... جان،
به گمانم پیشتر دوست عزیزمان "ناصح کوردی" از نگاه خود پاسخی به این پرسش ارائه نموده اند؛
گویا مولوی ضمن اشاره به عناصر چهارگانه "آب، باد، خاک و آتش" و این عقیده که جسم از این چهار گوهر شکل گرفته است، به این نکته تاکید می نماید که اساس این شکل وجودی ما از اوست و پس از گذشتن از مراتبی به نوعی به او باز خواهد گشت و هم او خواهد شد..
جانم چو ذره در هوا ، چون شد ز هر ثقلی جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
وقتی جان انسان از همه تعلقات و هم هویت شدگی ها ی ثقیل و من ها و توهمات ذهنی آزاد و رها شد پس از آن به من اصلی خود که از جنس خدا و زندگی میباشد وصل خواهد شد و مولانا میگوید در اینصورت دلیلی ندارد که به اصل خدایی خویشتن وصل نشویم. البته که مولانا در جای جای آثار خود به این چهار رکن انسان اشاره داشته است و لایه های این چهار رکن در بدو تولد اول اصل خدایی انسان میباشد در اوایل کودکی رکن بعدی که من های ذهنی و هم هویت شدگی ها که به تدریج ثقیل میشوند و توسط والدین و محیط پیرامون ، درون انسان شکل میگیرد .رکن دیگر جان و رکن تدیگر تن انسان چهار رکن انسان را تشکیل میدهند. البته مولانا رکن اصلی را همان خدا و یا زندگی میداند چرا که انسان و خدا را جدا از یکدیگر نمی بیند و
معتقد است برای وصل به اصل خدایی خود باید از هم هویت شدگی ها و بندهای این جهان رها شد ..بهتر است برای دریافتن درست مفاهیم این غزل به آثار اساتیدی همچون کریم زمانی و پرویز شهبازی مراجعه کنیم. موفق و پایدار باشید
دوستان عزیز میشه راهنمایم کنید که چطور میتونم اشعار مولانارو درک کنم... مفاهیم خیلی سنگینن و من متوجه خیلیاشون نمیشم. نه در این شعر کلی گفتم.
شادروان هایده این شعر رو خوندن ولی در توضیحات عنوان نشده
دقیقا همینطوره. و باتوجه به اینکه این یکی از ترانه های مشهور بانو هایده است. دور ازذهن است که گمان کنیم این خطا سهوا رخ داده. امیدوارم که عمدی درکار نبوده و نام این خواننده ی محبوب رو به توضیحات اضافه کنند
با تشکر از جناب قنبریان عزیز،بسیار زیبا تفسیر کردید
این غزل بسیار زیبا رو همایون جان شجریان هم خونده خیلی قشنگه حتما گوش کنید اسمش دلبرانه هست
اشعار مولانا همیشه عالی بوده
ای هستی تو پنهان شده در هستی پنهان من
این بیت بسیار عمیق و پیچیده است. شاید گزاف نباشد که بگویم کل و یا اغلب اشعار مولانا و دیگر عارفان و حکیمان در توضیح همین مفهوم هست و البته که در درک این مفهوم هیچ کس به هیچ جایی نرسیده است. همین بس که در جهان فیزیک کوانتوم هر چه اتم ها و ذرات بنیادی تر شکافته می شوند باز جهانی بسیار پیچیده و پنهان درون آنها رخ می نماید؛ انگار که هر چه بیشتر دقیق و عمیق تر می شویم طبیعت عظیم تر، عمیق تر و پنهان تر می شود. این مفهوم نمونه ای از همان مفاهیم سهل ممتنع، بسیار آسان و بسیار عمیق و پیچیده، است.
برداشتی که من از این بیت دارم این است که دو هستی در اینجا ذکر می شود، یکی هستی او و دیگری هستی من، که هر دو پنهان هستند. هستی پنهان من یعنی چی؟ یعنی من هیچ درکی از هستی حقیقی خود ندارم و از دید ظاهری من پنهان هست. یعنی این چیزهایی که من به عنوان وجود و هستی خود می پندارم و می بینم در واقع هستی من نیستند در واقع هستی من با توجه به دیگر ابیات مولانا، پنهانی و در عدم و نیستی است. کلید و رمز گنجینه ای که این بیت به آن اشاره می کند این است که من باید اول هستی پنهان خود را رمز گشایی، مشاهده و ادراک کنم بعد به هستی پنهان شده او دست یابم. هستی من به همان اندازه پنهان و ناشناخته است که هستی او و هستی او هم به همان اندازه در هستی من پنهان شده است.
یک مفهوم دیگر این است که با توجه به سایر ابیات و مفاهیم دیگر هستی واقعی ما از دید شیطان و از گزند دیگران پنهان و در امان است و این هستی پنهان من استوار و پایدار به هستی اوست.
اشاره و رمز دیگری که من از این بیت برداشت کردم این است که هستی او پنهان است و نمی توان در مظاهر ظاهری و مادی و عینیت های دیگر به دنبال او گشت و باز هم در کل عالم وجود بهترین جایی که می توان رد پایی از او یافت در درون خود من است و نه در هیچ جای دیگر.
هستی پنهان من یعنی اینکه من نمی توانم با این چشم ذهنی خودم را ببینم. چشم دیگری می خواهد که ان چشم هم پنهان است. یعنی ذات هستی پنهان ماندن و نیستی است. هر چیزی که از پنهان و عدم به آشکار برسد دیگر او نیست و هستی حقیقی نیست. اصل ذات هستی پنهانی و عدم است. وقتی ما سعی کنیم هستی را از پنهان آشکار کنیم ان چیز آشکار شده توهم ذهنی است. آشکار شدن و شناسایی شدن یعنی خروج از عالم وحدت و آمدن به عالم کثرت و دوئی. به عبارت دیگر مفاهیم بی نهایت و یا صفر را به عدد و مقدار تعبیر، شناسایی و آشکار کردیم که ذهنیت مقایسه ای است و اصیل نیست.
سلام به هم قطاران عزیز.من مدت هاست از گنجور و شعرهاش لذت میبرم ولی تا ب حال مطلبی ننوشتم .دوست پیمانه شکنی داشتم که با هم ازمولانا و شعر و موسیقی لذت میبردیم و پرواز میکردیم.الان خوشحال میشم که در جمعی باشم که از شعر و ادب سخن رانده میشه.امروز صبح باز هم این شعر رو با نام دلبرانه از همایون عزیز گوش دادم و لذت بردم واقعا شراب ناب هست.شما هم گوش بدین گوارای وجودتان.روزو روزگار به کام
بدون آشنایی با کیش مهر ( میتراییسم ؛ آیین ایرانیان قبل از زردشت ) نمیتوان معانی واقعی بسیار از بزرگانمان را حس و درک کنیم . این آیین نشانه های سمبولیک فراوان دارد که ضادق هدایت نیز در بوف کور بارها از آنها استفاده کرده است . هفت دریا و هفت آسمان و نیمه پنهان نیز از آیین مهر هستند . کیش مهر هفت مرحله دارد که پس از گذرراندن آین هفت مرحله ( هفت خان ؛ هفت شهر عشق و.....) نور حقیقت به شخص تابیده میشود و چشم معرفت باز میشود . چله نشینی که چهل روز است گاهی به چند سال میانجامد تا شخص نیمه گمشده و ناشناس خود را پیدا کند که همان آنیما و آنیموس امروزی و شناسایی و پیدا کردن خود است . در این مرحله شخص بی نیاز و بی کینه و بخل و حسد است و یک عاشق تمام عیار . شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما ( عشق را طبیب کلیه دردها میداند )
سلام، ای کاش ترجمه و تفسیر کامل شعر ها رو هم قرار می دادید، ممنون.
خیلی قشنگ
با سلام به همه اهالی معرفت
فکر می کنم در بیت دوم بجای واژه "شعله" باید "مشعله" باشد.
با تشکر
استاد امجدیان هم در کتاب شریف هفت شهر نی به این موضوع اشاره کرده است / هفت سفر عرفانی برای انسان به تمثیل نی نوازان که شامل سفر است :
1.سفر از شهر خود شنیداری به شهر حقیقت شنیداری
2. سفر از شهر نی نوازان به شهر تکنواز عالم
3. سفر از شهر تقلید به شهر تحقیق
4. سفر از شهر حاسدان به شهر دریادلان
5. سفر از سماع به استماع
6. سفر از شهر لگام گسیختگی به شهر پهلوانان
7. ورود نی نواز به شهر عشق ( ضیافت امجد )
چرا این شعر با تغییراتی جزئی در این صفحه مجدد اومده؟
خدایا ! بی تابی مستانه این غزل را از نوع بشر بپذیر. فرشته و ملک هرگز اینگونه بی تاب تو نمی شوند. چه عاشقانه زیست و چه مشتاقانه در جوار تو آرام گرفت. وه چه شگرف مردی ! چه لطیف روحی ! چه سوزناک قلبی ! فرخنده ات باد همنشینی ات در کنار حضرت معشوق .
درود بر اهل دلان
گله ای دارم از سرای داران گنجور
بانو "هایده"خواننده ی محبوب ایرانی هم این غزل رو به زیبایی و درنهایت هنرمندی بازخوانی کرده اند . لطفا ادای دین بفرمایید و به توضیحات درکنار دیگر خوانندگان ، نامشان را اضافه کنید.
عرفان اسراری دارد که این شعر برخی از این اسرار را به رمز آورده است.
جان جانان،جان جهان،هستی پنهان و مواردی از این دست اشاره به وجود حقیقی انسان که تصویر روی خدا در آینه دل اوست می کند.
ای شاخه ها آبست تو هم غلط است. صحیح آن این است : ای شاخه ها آوست تو. یعنی آویخته به تو. که اشاره به ساختار وجود است.
بخوان دیوان شمس و مثنوی را
مپرس اما هوش مصنوعی را
معلوم است که جمعبندی، سنجش و بکارگیری اطلاعاتی بدون احساس ،عاطفه و خودبرانگیزنده خیال و شعور هوش مصنوعی از ساحت ظریف شریف و بالخصوص شعر شهودی و پیچیده ای عرفانی بسیار بدور است. ولی شباهتی که هوش مصنوعی در این زمینه با افراد ازخودراضی، دیده درآ و شارلاتان دارد در این است که هرگز در معناکردن اشعار به ناتوانی خود اقرار نمی کند و هرچه سرهم بافته به خورد خواننده می دهد، یعنی "نمیدانم" در قاموس اش وجود ندارد و من تا به حال مشاهده نتوانستم.. به هرحال من خواندن نظریات هوش مصنوعی را در مورد معنای اشعار ضیاع وقت میدانم مگر اینکه گاهگاهی به قصد تفریح و تفنن باشد. حتا میتواند خطر گمراهی هم داشته باشد برای آنانکه سالکان تازه وارد این وادی اند.
شرح غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ (دزدیده چون جان میروی)
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
محمدامین مروتی
مخاطب غزل شمس است. شمس رفته است و بی مولانا رفته. مولانا در فراق او و در جستجوی اوست که سخن می گوید.
دزدیده چون جان میروی، اندر میانِ جانِ من
سروِ خرامانِ منی، ای رونقِ بستانِ من
تویی که از راه پنهانی در جانم نفوذ کرده ای و چون سروی خرامان و زیبا، باغ وجودم را رونق داده ای.
چون میروی، بیمن مرو، ای جانِ جان، بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو، ای شعلهیِ تابانِ من
تو جانی و من تن تو. مرا ترک مکن. بدون من جایی مرو و از پیش چشمم غایب مشو که نور چشمان منی.
هفت آسمان را بردرم، وز هفت دریا بگذرم،
چون دلبرانه بنگری، در جانِ سرگردانِ من
اگر عاشقانه در من یک نظر کنی، چنان نیر و می یابم که هفت آسمان و هفت دریا را طی می کنم.
تا آمدی اندر برم، شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدنِ تو دینِ من، وَی رویِ تو ایمانِ من
دیدار تو، مرا از کفر و ایمان برتر نشاند. دیدار تو دین و ایمان من شد.
بیپا و سر کردی مرا، بیخوابوخور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ، ای یوسفِ کنعانِ من
مرا چون یعقوب سرگردان و بی خواب و خور کردی. همچون یوسف خودت را نشانم بده تا سامان یابم.
از لطفِ تو چو جان شدم، وز خویشتن پنهان شدم
ای هستِ تو پنهانشده، در هستیِ پنهانِ من
تو بودی که مرا از نفسانیت خویش نجات دادی و سراسر وجودم را به جان و معنا تبدیل کردی. در واقع هستی توست که در هستی من جاری است.
گل جامه دَر از دست تو، ای چشمِ نرگس مستِ تو
ای شاخها آبستِ تو، ای باغِ بیپایانِ من
گل به زیبایی تو حسادت می کند و جامه می دراند. یعنی چون غنچه باز می شود، چون مست و محو زیبایی توست. درختان و همه باغ ها از تو بار و بر دارند.
یک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشی
پیشِ چراغم میکشی، تا وا شود چشمانِ من
لحظه ای داغ بر دلم می نهی و لحظه ای شادم می کنی. هم این و هم آن برای باز شدن چشمان من به نور حقیقت لازم است.
ای جانِ پیش از جانها، وی کانِ پیش از کانها
ای آنِ پیش از آنها، ای آنِ من، ای آنِ من
تو حقیقت همه جان ها و معادن هستی و پیش از همه آن ها، وجود داشته ای. آن لطیفه پنهانی هستی که پیش از همه لطایف بوده ای و به من هم سهمی از لطف خودت داده ای.
منزلگهِ ما خاک نی، گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی، ای وصلِ تو کیوانِ من
مقصد انسان دنیا نیست. لذا اگر تن بمیرد مهم نیست. حتی هدف من افلاک هم نیست. هدف وصل توست و تویی که مقصد و مقصود و تمام عالم منی.
مر اهل کشتی را لحد، در بحر باشد تا ابد
در آبِ حیوان مرگ کو، ای بحرِ من عَمّانِ من
گور سرنشینانِ کشتی غرق شده در دریاست. اما تو آب حیاتی و من در بحر تو غرق شده ام. لذا مرگی ندارم.
ای بویِ تو در آهِ من، وی آهِ تو همراهِ من
بر بویِ شاهنشاهِ من، شد رنگ و بوِ حیرانِ من
در آه فراقت، بویم را می شنوی. آه فراقت همراه من است. به امید وصالت، همه را حیران خود کرده ام. یا بوی تو همه رنگ و بو ها را از نظرم انداخته است.
جانم چو ذره در هوا، چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا؟ ای اصلِ چار ارکانِ من
چون ذره ای در هوا، سبکبارم کردی و ارکان وجودم همه از توست و نمی توانم بی تو باشم.
ای شه صلاحالدینِ من، رهدانِ من، رهبینِ من
ای فارغ از تمکینِ من، ای برتر از امکانِ من
ای صلاح الدین زرکوب! تویی که پیر و مراد منی، ولی اهمیتی به قرار و آرام من نمی دهی و مرا به تو دسترس نیست.
10 بهمن 1403
بسیار لذت بردم از تفسیر زیبای شما.
در مصرع
ای بویِ تو در آهِ من، وی آهِ تو همراهِ من
به نظر من کلمه بوی به معنی آرزو باشه که در معنا میشه ای کسی که در آرزوی تو آه میکشم
در این رابطه بیتی به خاطرم اومد
روزی نگر که طوطی جانم سوی لبت ... بر بوی پسته آمد و بر شکر اوفتاد