گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۶۹

ای دل صافی دم ثابت قدم
جئت لکی تنذر خیر الامم
سر ننهی جز به اشارات دل
بر ورق عشق ازل چون قلم
از طرب باد تو و داد تو
رقص کنانیم چو شقه علم
رقص کنان خواجه کجا می روی
سوی گشایشگه عرصه عدم
خواجه کدامین عدم است این بگو
گوش قدم داند حرف قدم
عشق غریب است و زبانش غریب
همچو غریب عربی در عجم
خیز که آورده امت قصه‌ای
بشنو از بنده نه بیش و نه کم
بشنو این حرف غریبانه را
قصه غریب آمد و گوینده هم
از رخ آن یوسف شد قعر چاه
روشن و فرخنده چو باغ ارم
قصر شد آن حبس و در او باغ و راغ
جنت و ایوان شد و صفه حرم
همچو کلوخی که در آب افکنی
باز شود آب در آن دم ز هم
همچو شب ابر که خورشید صبح
ناگه سر برزند از چاه غم
همچو شرابی که عرب خورد و گفت
صل علی دنتها و ارتسم
از طرب این حبس به خواری و نقص
می نگرد بر فلک محتشم
ای خرد از رشک دهانم مگیر
قد شهد الله و عد النعم
گرچه درخت آب نهان می خورد
بان علی شعبته ما کتم
هر چه بدزدید زمین ز آسمان
فصل بهاران بدهد دم به دم
گر شبه دزدیده‌ای وگر گهر
ور علم افراشتی وگر قلم
رفت شب و روز تو اینک رسید
سوف یری النائم ماذا احتلم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل صافی دم ثابت قدم
جئت لکی تنذر خیر الامم
هوش مصنوعی: ای دل پاک و ثابت قدم، تو به این دنیا آمده‌ای تا بشارتی برای بهترین امت‌ها بدهی.
سر ننهی جز به اشارات دل
بر ورق عشق ازل چون قلم
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مفهوم می‌پردازد که احساسات و عشق از ابتدا به صورت ناخودآگاه و به وسیله دل ایجاد می‌شود و نمی‌توان آن را به سادگی با کلمات بیان کرد. عشق واقعی و عمیق فراتر از گفتار و نوشته‌هاست و بیشتر به درک و احساسات درونی مرتبط است.
از طرب باد تو و داد تو
رقص کنانیم چو شقه علم
هوش مصنوعی: از خوشحالی و شادی تو با شور و شوق می‌رقصیم؛ مانند درختی که با بادی که می‌وزد، به تکان درمی‌آید.
رقص کنان خواجه کجا می روی
سوی گشایشگه عرصه عدم
هوش مصنوعی: آهای آقایی که در حال رقصی، کجا می‌روی؟ به سوی جایی که زندگی پایان می‌پذیرد؟
خواجه کدامین عدم است این بگو
گوش قدم داند حرف قدم
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر درباره نوعی وجود یا عدم صحبت می‌کند. او می‌پرسد که این عدم که از آن صحبت می‌شود، چه نوع عدمی است. در ادامه بیان می‌کند که تنها گوش قدم، یعنی آگاهی و درکِ کسی که در حال حرکت است، می‌تواند به درستی این مفهوم را درک کند. به طور کلی، شاعر به پیچیدگی‌های وجود و عدم اشاره دارد و به دنبال پاسخی برای سؤالات عمیق فلسفی است.
عشق غریب است و زبانش غریب
همچو غریب عربی در عجم
هوش مصنوعی: عشق حالتی نادر و ویژه دارد و برای بیان خود از زبانی متفاوت و غریبی استفاده می‌کند، همان‌طور که یک عربی در سرزمین عجم (غیرعربی) ممکن است به سختی زبان دیگران را بفهمد و به زبان خود صحبت کند.
خیز که آورده امت قصه‌ای
بشنو از بنده نه بیش و نه کم
هوش مصنوعی: بنگر که مردمان داستانی آورده‌اند، بشنو از من که چیزی را کم و زیاد نمی‌کنم.
بشنو این حرف غریبانه را
قصه غریب آمد و گوینده هم
هوش مصنوعی: این جمله به بیان نکته‌ای تامل‌برانگیز و عجیب اشاره دارد. گوینده از شنوندگان می‌خواهد که به یک داستان یا سخن خاص که حاوی پیام مهمی است توجه کنند. این داستان به نوعی غریب و نادر به نظر می‌رسد و گوینده نیز به ویژگی‌های عجیب آن اشاره می‌کند. به عبارتی، در اینجا دعوتی به تأمل و اندیشه درباره موضوعی خاص وجود دارد.
از رخ آن یوسف شد قعر چاه
روشن و فرخنده چو باغ ارم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نور چهره آن یوسف، قعر چاه روشن و شاداب است مانند باغ ارم.
قصر شد آن حبس و در او باغ و راغ
جنت و ایوان شد و صفه حرم
هوش مصنوعی: زندان به کاخی تبدیل شد که در آن باغ‌ها و درختان بهشتی وجود داشت و ایوان و صفه‌ای از حرم درست شده بود.
همچو کلوخی که در آب افکنی
باز شود آب در آن دم ز هم
هوش مصنوعی: مانند کلوخی که در آب بیفتد و پس از مدتی آب به درون آن نفوذ کند و آن را از هم باز کند.
همچو شب ابر که خورشید صبح
ناگه سر برزند از چاه غم
هوش مصنوعی: مانند اینکه ابرهای شب به ناگاه کنار بروند و خورشید صبح نمايان شود، از چاه غم نیز امید و روشنی به یکباره سر بر می‌زند.
همچو شرابی که عرب خورد و گفت
صل علی دنتها و ارتسم
هوش مصنوعی: مانند شرابی که عرب نوشید و گفت: به دستانت سلام می‌فرستم و خوشحالی می‌کنم.
از طرب این حبس به خواری و نقص
می نگرد بر فلک محتشم
هوش مصنوعی: به خاطر شادی‌ای که در این زندان وجود دارد، با اندوه و کمبود به آسمان با شکوه نگاه می‌کند.
ای خرد از رشک دهانم مگیر
قد شهد الله و عد النعم
هوش مصنوعی: ای عقل، از حسادت به گفتار من پرهیز کن، زیرا به اندازه‌ی شهد، شیرین و خوش‌طعم است.
گرچه درخت آب نهان می خورد
بان علی شعبته ما کتم
هوش مصنوعی: اگرچه درخت به طور پنهانی آب می‌نوشد، اما در حقیقت میوه‌های خود را به نمایش می‌گذارد.
هر چه بدزدید زمین ز آسمان
فصل بهاران بدهد دم به دم
هوش مصنوعی: زمین هر چه از آسمان می‌دزدید در فصل بهار، هر لحظه به ما می‌دهد.
گر شبه دزدیده‌ای وگر گهر
ور علم افراشتی وگر قلم
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات را پنهان کرده‌ای یا جواهراتی را دزدیده‌ای، یا اگر علم و دانش را به نمایش گذاشته‌ای، یا اگر قلمی به دست گرفته‌ای، در هر حال...
رفت شب و روز تو اینک رسید
سوف یری النائم ماذا احتلم
هوش مصنوعی: شب گذشت و روز هم آمد، حالا خواب‌آلودگان خواهند دید که چه چیزی در خواب دیده‌اند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۶۹ به خوانش عندلیب