غزل شمارهٔ ۱۷۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۷۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
امروزه شهوت سخن گفتن و آکندن صفحات مجازی از اظهار نظرهای بی مبنا خیلی ها را فراگرفته. مولوی این ها را از بی حکمتی جان و یاوه گویی طوطی وار می داند
به نام او
روح زیتونیست عاشق نار را
نار میجوید چو عاشق یار را
شیطان(آتش) عاشق روح حیوانی است و همچون عاشقی که به دنبال معشوق خویش است طالب این روح حیوانی است زیرا که آنرا همچون روغنی مستعد سوختن و شعله ور شدن می یابد.
روح زیتونی بیفزا ای چراغ
ای معطل کرده دست افزار را
بر این روح حیوانی خویش بیفزا و روح باقی را در از طریق تعالی بخشیدن بوجود خویش بدست آور
ای آنکه این ابزار روح را که برای پرواز به سوی بالا به تو ارزانی گشته به بطالت و بیهودگی در آتش تمایلات و هوس های بی مقدار دنیوی کشانده ای .
جان شهوانی که از شهوت زهد
دل ندارد دیدن دلدار را
جانی که آلودگی شهوانی در او ازدیاد یابد دلی ندارد که عاشق و طالب دیدار یار باشد.
پس به علت دوست دارد دوست را
بر امید خلد و خوف نار را
بنابراین از روی حسابگری و امید جاودانگی و ترس از عذاب جهنم است که به دوستی خداوند متمایل گشته است و این نوع عشق و دوست داشتن ارزشی در نزد حضرتش نخواهد داشت.
چون شکستی جان ناری را ببین
در پی او جان پرانوار را
هنگامیکه این جان ملتهب و سوزان در آتش امیال و هوس ها را درهم شکستی و بر آن فایق آمدی در پس آن روح نورانی و تابان همچو خورشید را میبینی
گر نبودی جان اخوان پس جهود
کی جدا کردی دو نیکوکار را
اگر جامعهء اخوت یهود وجود نداشت که خود را وارثان واقعی موسی و دین یهود می دانند و خود را نیکو کار و برحق می دانند در آنصورت چگونه می توانستیم تمایزی میان حقانیت موسی و برحق بودن جمعیت اخوت قایل شویم
(چنانکه می نماید جامعه اخوت یهود تاریخچه ای به قدمت آیین یهودیت دارد و مولانا نیز از احوال ایشان بی خبر نبوده است. بنده اطلاعات کافی در این زمینه ندارم بنابراین تنها به تفسیر شعر بسنده می کنم.)
جان شهوت جان اخوان دان از آنک
نار بیند نور موسی وار را
ای سالک یا ای آنکه بدنبال حقیقتی !
روح و جان جوامع اخوت از این قبیل را روح وجان شهوانی و نفسانی بدان (شک نکن که اینگونه است همچنانکه در میهن ما نیز از این جوامع زیاد است!و هریک نامی و آوازه ای دارند! )زیرا که نور الهی را همچون آتشی که خود می بینند می پندارند. و در واقع اینان خود راهبر به سمت دوزخند.
جان شهوانیست از بیحکمتی
یاوه کرده نطق طوطی وار را
این روح شهوت پرستی و خودپرستی است که بدون آنکه از حکمت حقیقی بویی برده باشد از روی تقلید و تفاخر کورکورانه توصیفات و تشریفات بیهوده را تحت عنوان محافل انس و مودت و ... باب کرده است و هر بیگانه ای را گستاخی نقل از کرامات بخشیده است.
گشت بیمار و زبان تو گرفت
روی سوی قبله کن بیمار را
از این روست که آیین مهر و دوستی ظاهری دستاویز شیطان گشته و خود عامل بیماری و شعله ور شدن آتش کینه ها و حسادت ها و امراض گوناگون شده است و آنچه که بر زبان ما نیز جاریست آلوده به نفسانیات است بنابراین چاره آنست که رو به قبلهء حقیقت آوریم
قبله شمس الدین تبریزی بود
نور دیده مر دل و دیدار را
مولانا قبلهء خویش را شمس می داند و او را نور دل و چشم می خواند . باشد که روزی دیده و دل عاشقان نیز به دیدار شمس تبریز بینا و روشن گردد.
غزل از آیه مبارکه 35 سوره نور الهام گرفته شده. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَیٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (35) چراغ انسان است که قلب او محل حضور روح ملکوتی یا روح زیتونی است. مولانا اشاره میکند که جان شهوانی یا حیوانی جرائت ندارد که خداوند را روئیت کند اما اگر این جان را شکستی قادر به دیدن جان پر نور زیتونی خواهی بود. جان شهوانی همان جان برادران جهود یوسف است که خوراک آن حقد و حسد و کینه است که دو نیکوکار یعقوب و یوسف را از هم جدا ساخته و این حاصل بی بهره بودن از نور و حکمت خداوندی است. حاصل یک جان شهوانی بلغور نمودن طوطی وار خزعبلات فلسفی است و این یک جان مریض است که باید به سمت قبله دراز شود. قبله شمس الدین تبریزی که به دیده و دل نور میبخشد. والله اعلم بالصواب
در قرآن هدایت فقط مختص خداوند است. برای مثال در سوره فاتحه از خداوند میخواهیم ما را هدایت نماید: اهدنا صراط المستقیم و در جای جای آن به پیامبر خطاب میشود که تو تنها بشارت دهنده و بیم دهنده هستی و هدایت از آن خداوند است. پس عقل جزیی یا فلسفه کوچکتر از آن است که ادعای هدایت داشته باشد. مقولاتی همچون فرقان، حکمت، نور، هدایت، سکینه، عزت، کوثر، رحمت، فضل، صبر ...از سوی خداوند به بندگان اعطا میگردد که تطابق فراونی با مفهوم فرهمندی در اشعار فردوسی و حکمت اشراقی ایران باستان دارد. در این غزل (غزل شمارهٔ 176) مولانا به صراحت فسلفی را بیماری غلبه روح حیوانی میداند که یاوه گوست و افکار دیگران را طوطی وار تکرار میکند و باید رو به قبله دراز شود تا شاید از انوار شمس الدین بهره مند گردد. تنها راه بهرمندی از این نوع حکمت نیاز بردن به درگاه بی نیاز است. نور در قرآن بصورت مفرد آمده و ظلمات یا تاریکی همواره جمع است چراکه مصادیق گمراهی و طاغوت بسیارند. اما نور تنها یکی است و از آن خداوند است.
شاید این دو بیت غزل شماره 9 مولانا راهنمای دوستان عزبز «مهدی قرن» و «یکی» باشد:
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
و با تشکر از اطلاعات بسیار با ارزش و بی خدشه از پند زاهدانه آفای بهروز و تأیید نظرشان:
مولانا، 76:
فرمود که نور من ماننده مصباح است
مشکات و زجاجه گفت سینه و بصر ما را
خامش کن تا هر کس در گوش نیارد این
خود او کیست که دریابد او خیر و شر ما را
به باور من ،شمس یا عارفی یهودی بوده یا دسترسی به منابع بیشمار تعالیم دینی و عرفانی یهود داشته که آنها را به
مولانا درس داده است
نوشتن و خواندن این نوشتار ،جرات میخواهد.
شجاعتی میخواهد که خواننده همه معیارها ،شنیده ها،باورها و عادات فراگرفته هزار ساله را کنار بگذرد و با ذهنی
بیطرف،جانی کاوشگر،با چشم های کاملا شسته ،همه گوش شود.
باور دارم که
آنکه میخواهد ،میشنود
***
دلایل نشان میدهند که مولانا از فرهنگ،آموزه،اسطوره،عرفان و فولکلور دنیا منجمله هند،چین،روم و یونان (بدون ذکر
ماخذ) بهره جسته. او همچنین از شاعران و عارفان ایرانی ( با ذکر ماخذ) چون سنایی و عطار و دیگران متاثر شده است
امروز غزل دیگری از شمس و نکاتی که اینبار متاثر از کتابهای ربانی یهود ، به مولانا یاد داده را مرور میکنیم
امشب ای دلدار مهمان توییم
شب چه باشد روز و شب آن توییم
هر کجا باشیم و هر جا که رویم
حاضران کاسه و خوان توییم
نقشهای صنعت دست توییم
پروریده نعمت و نان توییم
چون کبوترزاده برج توییم
در سفر طواف ایوان توییم
حیث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجه دل پری خوان توییم
هر زمان نقشی کنی در مغز ما
ما صحیفه خط و عنوان توییم
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر
زانک مست شیر و پستان توییم
ایمنیم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توییم
زان چنین مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توییم
گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توییم
خواه چوگان ساز ما را خواه گوی
دولت این بس که به میدان توییم
خواه ما را مار کن خواهی عصا
معجز موسی و برهان توییم
گر عصا سازیم بیفشانیم برگ
وقت خشم و جنگ ثعبان توییم
عشق ما را پشت داری می کند
زانک خندان روی بستان توییم
سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم
هم تو بگشا این دهان را هم تو بند
بند آن توست و انبان توییم
امشب ای دلدار مهمان توییم
شب چه باشد روز و شب آن توییم
امشب
طبق سنت یهود، هر بار یهودیان از واژه امشب یا امروز استفاده میکنند پس از ادای آن کمی مکث میکنند، چون یادآور
رویدادی تاریخی است که خداوند در آن نقش چشمگیر و شگفت انگیزی انجام داده است. بعنوان نمونه ، شب عید فصح לֵיל
שִׁמֻּרִים "شب بیداری" نامیده میشود(خروج ۱۲:۴۲) . منظور دیگر اینکه این لحظه مکث , ما را وادار به و تعمق و تعهد
میکند.
امشب نیز رویدادی عظیم است که ای دلدار مهمان توییم
روز و شب
در سنت یهود روز با عصر شروع می شود. و خداوند فرمود: نور شود. و نور بود. و خدا نور را دید که خوب است. و خدا
نور را از تاریکی جدا کرد. و خداوند نور را روز و تاریکی را شب نامید. و عصر بود و صبح بود، یک روز. عارف
یهودی در وهله اول سپاسگزار خداوند است که به او قوه تشخیص شب و روز را داده است. و در مرحله بعد، به آگاهی
لازمه میرسد که در مزمور ۱۲-۱۳۹:۱۱ میگوید: در حضور تو "شبی" نیست / زیرا هر چیزی در حضور تو "روز"
است . و مزمور ۴-۱۹:۲ : و روز به روز سخن می گوید و شب با شب بینش آشکار میکند .
آن تو
آنسان که مزمور ۷۴:۱۶ میگوید: "روز از آن توست، شب نیز از آن توست" ما نیز از "آن" توییم.
هر کجا باشیم و هر جا که رویم
دربدری و آوارگی یهودیان زبانزد تاریخ انسانی است و شاید بی دلیل هم نباشد که در سطح فردی نیز ، شمس را "شمس
پرنده " میگفتند چون دائما در سفر بود. این بیانیه ها دارای معانی عمیقتر عرفانی نیز میباشند.
اسحاق بن شِموئل از عکا (قرن ۱۳-۱۴) و ابوالفیا قبالیستهای نامدار ، «زمین» راه به معنای بدن انسان دانسته و آن را از
سطح جغرافیایی - ملی به سطح فردی منتقل می کنند. به گفته اسحاق بن شِموئل، سرزمین اسرائیل هر جا که یک یهودی
برود وجود دارد. از نظر ابوالفیا نیز بدن هر شخصی که شایسته دریافت الهام نبوی باشد، ممکن است به عنوان «سرزمین
اسرائیل» در نظر گرفته شود. «ورود به زمین» نشاندهنده بیداری فرد و یک میل جدید برای آگاه شدن از سطح عمیقتری از
اشتیاق است به خیر و رسیدن به هدف یعنی آگاهی .
حاضران کاسه و خوان توییم
در سراسر کتابهای ربانی، به ویژه در تورات، زبور، و کتاب های نبوی ، موضوع غذا به عنوان یک هدیه الهی عمیقاً در
شریعت، عمل و دعای یهود ادغام شده است. دعوت خداوند از آدم و حوا در پیدایش ۱:۲۹ بر سر سفره طبیعت ، نزول
مائده آسمانی برای قوم یهود در بیابان (خروج۱۶) ، دعای برکت بعد از غذا که از سِفِر تثنیه ۸:۱۰ برداشته شده ، مزمور
۱۴۵:۱۵ و ۱۰۴ از این نمونه اند.
چشم همه با امید به تو می نگرد و تو به وقتش غذایشان را می دهی مزمور ۱۴۵:۱۵
در این متون، خداوند نه تنها بهعنوان خالق، بلکه بهعنوان نگهدارنده مستمر زندگی، به تصویر کشیده شده است.
نقشهای صنعت دست توییم
بنابه سِفِر پیدایش تورات (۷-۲:۵، ۲:۱۵-۴:۱، و ۴:۲۵) خداوند ، آدم را از خاک می آفریند و در او حیات می دمد.
پروریده نعمت و نان توییم
به بیت بالا ، "حاضران کاسه " رجوع شود.
چون کبوترزاده برج توییم
در سِفِر طواف ایوان توییم
کبوتر
تلمود (شَبات ۱۳۰ الف) قوم یهود را به کبوتر تشبیه میکند. همانطور که کبوتر موجودی است که همیشه به جفت خود
وفادار می ماند ، قوم یهود نیز به خدا وفادار میماند.
برج پادشاه
به طور معمول نشان دهنده پادشاهی الهی یا ملخوت در آموزه های کابالیستی است. ملخوت دهمین سفیرا بر روی درخت
زندگی و تجسم حاکمیت خدا و مرحله نهایی خلقت است که در آن انرژی الهی در جهان فیزیکی تجلی می یابد و مکانی است
که در آن تغذیه معنوی و اتحاد با الهی یافت می شود.
سفر کبوتر به سمت قلعه پادشاه نمایانگر تلاش روحی روح برای بازگشت به منبع الهی خود، گذر از آزمایش ها و تطهیرها
برای اتحاد در نهایت با پادشاه الهی، که نماد روشنگری یا اتحاد عرفانی با خدا است.
حیث ما کنتم فولوا شطره
طرفش را بگیر و هوایش را داشته باش چون
با زجاجه دل پری خوان توییم
میگوید که با دلی به پاکی شیشه ما را قادر به درکی نو میکنی .
عارف با اقدام به پری خوانی "، قوه پتانسیل روحانی خود ( آدم کادمون) را فرا میخواند. همانطور که در غزل شماره ۲۱
، " این شکل که من دارم" توضیح داده شد، "آدم کادمون" در قبالای لوریانیک، به طور متناقضی هم "آدم" و هم الهی
است . انسان نماست و در روان انسان، با یخیدا، جوهر بالایی روح مطابقت دارد. این «انسان اصیل» یا «انسان آسمانی»
که به تصویر خدا زاده شده ، بیانگر و تجسمی از سفیراها (صفات الهی) و پتانسیل ایجاد هستی آینده و الگوی روح برای
رسیدن به پتانسیل نهایی خود و پیوند با الهیات است.
هر زمان نقشی کنی در مغز ما
ما صحیفه خط و عنوان توییم
یکی از اصول غیر قبل انکار در یهودیت اعتقاد به این امر است که خلقت عملی یکباره نیست. در قبالا و زوهر، افکار به
عنوان یک نیروی معنوی پویا درک می شود که دائماً از جهان های بالا به ذهن انسان جریان دارد. بر اساس این آموزه ها،
افکار از منابع الهی سرچشمه می گیرند. زوهر تأکید میکند که ذهن انسان مانند ظرفی است که این تأثیرات معنوی را
دریافت میکند. "شَهَ رِی قِدوشا" (دروازه های قدوس) توسط خاخام خَئیم ویتال - یک اثر مهم قبالیستی، توضیح می دهد
که چگونه افکار مقدس نور الهی را جذب می کنند، در حالی که افکار منفی یا ناپاک منجر به تاریکی معنوی می شوند
صحیفه خط = نامه و صفحه یادداشت
عنوان = دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه
این بیانیه منعکس کننده احساس نفوذ یا هدایت الهی در زندگی انسان است . عارف دست از اراده آزاد و قوه اختیاری که
خداوند در اختیارش گذاشته میشوید و تسلیم اراده یار میگردد و اجازه می دهد که اراده خدا در قلب، ذهن و اعمال او "حک
شود" و آنها را به بازتابی زنده از هدف الهی میشناسد . در اصطلاح قبالیستی، این فرآیند نوشتن همچنین نمایانگر مکاشفه
تدریجی سفیروت است و چگونگی تجلی صفات الهی در خلقت و در روح شخص .
«نوشته» الهی بر روح نشان دهنده سِفِر معنوی فرد است، جایی که تأثیر و تعالیم خداوند به زندگی اخلاقی، فکری و
عاطفی فرد شکل می دهد. از این نظر، هم خلوص روح را در بدو تولد و هم پتانسیل آن را برای تجدید و دگرگونی مداوم
میبینیم . روح، مانند یک تکه کاغذ، آماده بازنویسی یا اصلاح از طریق انتخاب ها و اعمال هر فرد در زندگی، با هدایت
الهام الهی است.
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر
یکی از خواص شیر از سینه مادر گرفتن ، انتقال آموزه های معنوی است. میدراش مینوسد که موسی را پس آنکه توسط
دختر فرعون از آب بیرون کشیده شد نزد این همه مادران شیرده بردند اما او هیچکدام را نپذیرفت. بنابه گفتمان تلمود بابلی
،بخش سوتا ۱۲ ب ، مُشه، که دهانش در آینده با شخینا (نماد زنانه خداوند و سفیرای ملخوت در درخت زندگی - به عربی
سکینه) صحبت خواهد کرد، نمی بایست با شیری که منبع ناخالصی دارد آلوده شود
زانک مست شیر و پستان توییم
کلمه عبری «شَد» به معنای «سینه» است. "شَدای" (نام خدا در بسیاری از متون یهودی) تصویر خدا را با سینه یا شیر
دادن خدا تداعی می کند
ایمنیم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توییم
عرفان یهود، به ویژه در قبالا، اغلب بر این نکته تأکید می کند که روح به عنوان بخشی از خداوند، هنگامی که به حکمت
الهی و اجرای احکام خداوند متصل شود، محافظت شده و تعالی پیدا می کند. از این دیدگاه ، شیطان بر کسی که با اراده خدا
همسو است، قدرت ندارد.
حرمدان = کیسهای چرمی که در آن زر و سیم ریخته و بهکمر میبستند.
طلا، که همچنین نشانه وفاداری واقعی و ایمان نشان دهنده چیزی با ارزش ذاتی، خلوص و ارزش ابدی است با کاربرد های
مختلف و به مقدار زیاد در میشکان ( معبد متحرک در بیابان سینا - نماد قلب انسان یهودی) و "بیت همیقداش" ( معبد
مقدس در اورشلیم = نماد ذهن انسان یهودی) بکار برده شده بود.
در سنت یهودی، ایده که یک یهودی شبیه به طلای در اختیار خدا ست که او را محافظت میکند، عمیقاً در مضامین موجود
در کتاب مقدس و اندیشه یهودیان طنین انداز است . مثلاً در مزمور ۱۲۱ "خداوند تو را از هر بدی حفظ خواهد کرد، او
جان تو را حفظ خواهد کرد. خداوند از بیرون رفتن و ورود تو از اکنون و برای همیشه محافظت خواهد کرد." و مزمور ۸-
۱۲۱:۷ . امثال ۳:۲۶ نیز میگوید: «زیرا خداوند در کنار تو خواهد بود و پای تو را از به دام افتادن نگاه خواهد داشت.»
در کتاب مَلاخی ۳:۱۷ (آخرین کتاب نوییم در تَنَخ و آخرین کتاب از دوازده پیامبر صغیر) نیز از این استعاره استفاده می
کند که یک یهودی به اندازه جواهرات گرانبها ارزش دارد: «خداوند صبایوت میگوید: «آنها مال من خواهند بود، در آن
روزی که گنجینه های گرانبهای خود را جمعآوری خواهم کرد. وبا آنها به نرمی رفتار خواهم کرد. آنگونه که مردی با
پسرش که او را خدمت میکندرفتار میکند.
زان چنین مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توییم
از آنکه جان ما در حرمدان(کیسه) توست همزمان باعث گرانمایه بودن و سبکی کیسه میشویم.
گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توییم
در سنت یهود ، رقص دایره ای ( شبیه چرخش توپ چوگان) یهودیان ، دلالت بر ارتباط کامل با خدا دارد. روایت وجد
مذهبی رقص داوود پادشاه هنگام آوردن جایگاه الواح مقدس تورات به اورشلیم نمونه ای از این ارتباط روحانیست . بیهوده
نیست که خود در مزمور ۱۴۹:۳ میسراید که «بگذار نام خدا را در رقص ستایش کنند»
عارفان بر ای باورند، که رقصیدن، بازسازی و رستگاری انسان را از طریق شراکت با خداوند در کار ترمیم جهان (תיקון
تیکون) میسرمیکند.
بازی چوگان همچون سِفِر روح است به سوی درک بالاتر و هر بازیکن در سِفِر خود در میدان مشترک است.
بنابراین، بازی چوگان تبدیل به رقص روح می شود که با هماهنگ کردن ریتم های درونی، ذهن و روح با اراده خدا با
پویایی هستی میتوان گوی روح را به هدف رسانید.
خواه چوگان ساز ما را خواه گوی
دولت این بس که به میدان توییم
میدان مشترک و از آن خداوند است. در این میدان بر اساس اراده خداوند و طرح نهایی او در هستی، هر موجودی ، چه
چوگان و چه گوی چوگان ، در اختیار اویند. عارف سپاسگزار این حقیقت و عنایت است که نقشی را برای او بازی کند. در
این میدان روح فرصتی میابد تا آزموده شده و پالایش داده شود.
خواه ما را مار کن خواهی عصا
در عرفان یهود ،معجزه عصا و مار موسی حقایق معنوی عمیق تر در مورد ماهیت قدرت الهی، تعادل بین هرج و مرج و
نظم، و پتانسیل دگرگونی و رستگاری دارد
مار
در قبالا، به ویژه در زوهر ، مار اغلب با امیال خودخواهانه و ایگو همراه است که قبالا آن را یِتزِر هارا (تمایل شیطانی -
سمت دیگر ) می نامد که مظهر شر یا کِلیپوت (پوسته ) است و نور الهی را پنهان می کند. این نیروها مانعی بین بشریت و
واقعیت ناب الهی ایجاد و انسان ها را از اهداف معنوی خود دور می نمایند . وسوسه حوا توسط مار به منزله ورود این
نیروهای ناپاک به جهان تلقی می شود. توانایی مار در متقاعد کردن نشان میدهد که چگونه یِتزِر هارا میتواند گناه را منطقی
کند، و آن را مفید یا بیاهمیت جلوه دهد و انسان ها را با توسل به خواسته های پایین ترشان متقاعد کند.
هنگامی که مار نفرین می شود تا روی شکم خود بخزد، نشان دهنده کاهش قدرت شر و وسوسه است. مار به جایگاه پایین
تری در سلسله مراتب کیهانی تنزل داده شده است، شر هنوز وجود دارد و اکنون موجودی است که به زمین متصل (نماد
مادی گرایی و تمایلات پست) و در درون خواسته های انسان پنهان شده است.
در اندیشه قبالیستی، مار نماد دوگانگی اساسی خلقت نیز است. زوهر مفهوم انتخاب بین خیر و شر، بین تقدس و ناپاکی را
تعادل لازم برای اراده آزاد می داند. مار با معرفی وسوسه ، به بشریت فرصت انتخاب داد و راه را برای آزمایش نهایی
روح در این جهان هموار کرد که موضوع اصلی سِفِر عرفانی ، حرکت به سوی هدف نهایی جبران معنوی و اتحاد با
خداوند، است . در تفکر قبالیستی حتی نیروهای منفی مانند مار در برنامه الهی برای خلقت، دارای جرقه های تقدس و در
خدمت هدفی نهایی و بالاتری هستند.
عصا
عصای موسی نماینده فرود انرژی روحی از بالا در این جهان و نشان دهنده اقتدار، رهبری و قدرت الهی است که به موسی
اعطا شده است. عصای موسی نقش مهمی در بخش های مختلف تورات ایفا می کند. بوته سوزان (خروج ۴-۴:۲)اولین
علامت معجزه آسایی است که خداوند به موسی می دهد . تبدیل شدن عصا به مار و برگشت به عصا به عنوان نمایشی از
تسلط خداوند بر طبیعت است. (سِفِر خروج ۱۳-۸:۷) نشان دهنده برتری قدرت خداوند بر جادو و اقتدار مصر است.
بلاهای نازل بر مصر ( نمونه اولیه شر که وجود و رل خداوند در آفرینش را رد میکند) و مصریان در آیات مختلف سِفِر
خروج موج میزنند. جدا شدن دریای سرخ (سِفِر خروج ۱۴:۱۶)، فوران آب از صخره در رفیدیم (خروج ۱۷-۵:۷) و
مِربیا (سِفِر اعداد ۲۰-۸:۱۲) ، نبرد با عمالیقیان (سِفِر خروج ۱۷-۸:۱۳) نشان می دهند که چگونه استفاده مسئولانه از
قدرت الهی به موسی به عنوان رهبر برگزیده خدا، سپرده شده است.
تبدیل شدن مار به عصا
در اندیشه قبالیستی، مار غالباً نمایانگر کِلپوت (پوسته)، نیروهای ناخالصی و پنهانکاری است که جلوی نور الهی را
میگیرد. موسی با تبدیل عصا به مار و سپس بازگشت دوباره، به طور نمادین روند بازخرید جرقه های تقدس که در
نیروهای تاریکی به دام افتاده است را نشان می دهد که منجر به رهایی معنوی و رستگاری می شود.
قبالیست ها می گویند، مصر انبوهی از این جرقه ها را دریافت کرد. خروج یهودیان با ثروت هایی که یهودیان در زمان
خروج از مصر با خود آوردند، قید شده در تورات ، همین جرقه های الهی است .
در بینش زوهر تبدیل عصا، یک شئی ساده، ناگهان به موجودی زنده بر ماهیت سیال جهان فیزیکی تأکید میکند، جایی که
اشیا همیشه آنطور که ظاهر میشوند نیستند. چالش این است که حقیقت الهی نهفته در زیر این دگرگونی ها را در طول سِفِر
عرفانی بشناسیم .
نگرش عمیقتر نشان میدهد که در نهایت، بلعیدن تمام مارهای منفی با جرقه های مقدس (انرژی الهی) درونشان در طول
راه ، حتی مصر نیز شکسته خواهد شد و انرژی های روحانی به منبع خود باز خواهند گشت. ان زمان ، فرعون روح
عارف به موسی تبدیل خواهد شد.
حالا مار یا عصا بودنمان به میل توست .
معجز موسی و برهان توییم
هم معجزه و هم دلیل آن به تو تعلق دارد
گر عصا سازیم بیفشانیم برگ
در سِفِر اعداد ۹ -۱۷:۸تورات میخوانیم : "موسی روز بعد وارد خیمه شهادت شد و دید که عصای هارون، عصای قبیله
لاوی، در واقع جوانه زده است - غنچه ها، شکوفه ها و حتی بادام های رسیده! داده است. موسی تمام عصاها را از
حضور خدا بیرون آورد و به بنی اسرائیل عرضه کرد"
شکوفه بادام با شکوفایی اولیه خود بیانگر بیداری و وحی الهی در حالت عادی است. گل بادام - به عنوان نماد زندگی تجدید
و پایدار شناخته می شود
وقت خشم و جنگ ثعبان توییم
ثعبان = مار بزرگ، اژدها
در جنگ با فرعون ، اژدهای بزرگ تو خواهیم بود که مارهای فرعون را بلعید.
عشق ما را پشت داری می کند
در بسیاری از کتابهای دینی منجمله مزامیر ۳۵ و ۱۲۱ و دعای روزانه ، یهودیان این نکته را متذکر میشوند که خداوند را
پشتبان مینامد.
زانک خندان روی بستان توییم
عشق و مهر تو با ماست زیرا خندان رویان باغ ملکوتی تو هستیم
توصیف اسطورهای زوهر «خدا باغی در عدن غرس کرد» (پیدایش ۲:۸) این است که "عَین سوف" (بینهایت) باغ پر از
نوری کاشت که بیانگر عشق الهی است. این باغ پر از حکیمان گذشته و حال و در انتظار صالحان زمین است .
در سرودهای غزل غزلها ، باغ محل ارتباط نادر بین خدا و انسان و قلمرو رابطه احساسی و نزدیک آنها را به تصویر می
کشد. این مکان پر از مناظر و بوهای خاطره انگیز که معشوق دعوت عاشقش را در آن می پذیرد ، سرشار از لحظه های
شکوفایی وحی الهی است . تصویر شخینا به عنوان باغ ، نشان دهنده آن جهان حاصلخیز "خود-شدن الهی" است .
برای عارفی که پیوسته در آرزوی بازگشت به خانه در باغ عدن است ، بستان به عنوان فضایی درونی به طور پیوسته
توسط چشمه های نوساز ذهن و قلب پر میشود .گفته می شود فردی که نیمه شب از خواب بیدار می شود تا در تورات غرق
شود، وارد باغ عدن می شود. خاخام حَزیکیا : «پس ما آموختیم: هر نیمه شب، هنگامی که حضرت مقدس در باغ عدن
برمی خیزد، همه گیاهان باغ به فراوانی از نهری به نام نهر دوران باستان،(نهر شادمانی ها ) سیراب می شوند. اگر کسی
برخیزد و به تورات بپردازد، آن جویبار بر سرش فوران می کند و او را در میان آن گیاهان باغ عدن اشباع می کند.
سایه ساز ماست نور سایه سوز
نور، در آموزه های قبالیستی، که به آن (אור اُر در عبری) گفته می شود، که نماد انرژی خالص و بی نهایت الهی، نور
"عین سوف" است.
از سوی دیگر، سایه یا تاریکی معمولاً نمادی از جهل، جدایی از الهی یا پنهانکاری روحانی نشان دهنده "سیترا اخرا"
(سمت دیگر) است که با ماتریالیسم، منفی گرایی و توهم جدایی از الهی همراه است. سایهها همچنین میتوانند نمادی از
کلیپوت (پوسته) باشند، که موانع یا پوششهایی هستند که از تجربه مستقیم نور الهی جلوگیری میکنند.
جایی , زن فرزانه ای در اورشلیم , در مورد مزمور ۲۳:۴ ، که میسراید : «آری، اگر در وادی سایه مرگ قدم بردارم،
از هیچ بدی نخواهم ترسید، زیرا تو با من هستی» گفته بود که فقدان ترس داوود پادشاه از این درک ناشی میشود که سایه
بدون وجود نور وجود ندارد. سایه خدا نشان می دهد که حضور الهی در آنجا می تواند از طریق ابهام، رمز و راز یا
راهنمایی آرام نیز آشکار شود. نوری است سایه سوز که تاریکی توهمات، دروغ ها و موانع رشد معنوی را فراری میدهد ,
امید میدهد و انسان روشن میکند.
مزمور ۹۱:۱ سایه قادر مطلق (تِزل شَدای) «کسی که در پناه حق تعالی ساکن است در سایه حق تعالی خواهد ماند.»
مزمور ۳۶:۷ میسراید :«خدایا مهربانی تو چقدر با ارزش است! فرزندان انسان به سایه بالهای تو پناه می برند.» این
تصاویر شاعرانه بر حضور محافظ خداوند تأکید دارد. سایه همچنین مظهر عنایت الهی است و فضایی برای حفاظت و
آرامش زیر بال خدا ایجاد می کند.
بِتزالِل (به عبری: בְּצַלְאֵל)، صنعتگر ارشد "خیمه" (میشکان) و مسئول ساختن "صندوق عهد" بود، که هر دو استعاره ای
از قلب و ذهن انسان بشمار میآیند . نام بِتزالِل به معنای "در سایه خدا" است.
زانک همچون مه به میزان توییم
در عرفان یهودی، به ویژه در قبالا، ماه ، خود نمادی از شِخینا ، حضور الهی زنانه است که نور قلمروهای بالاتر (نور
معنوی که توسط خورشید یا تیفئرت نشان داده می شود) را منعکس می کند.
در یک مفهوم عرفانی تر، مراحل ماهیت چرخه ای ماه مثل جزر و مد آن در طول ماه میتواند منعکس کننده جزر و مد
معنویت درونی عارف باشد. زمان مناسبی برای تعمیق روابط معنوی، یا یافتن هماهنگی در کشمکش های درونی و
بیرونی، به ویژه از طریق هدایت الهی.
ترازو نشان دهنده تعادل و انصاف است. زمانی که ماه در ترازو قرار دارد، زمانی را نشان میدهد که شِخینا با کیفیتهای
تعادل، هماهنگی و عدالت همسو میشود. این می تواند نشان دهنده یک دوره تعادل معنوی یا دعوت الهی برای جستجوی
تعادل درونی باشد.
هم تو بگشا این دهان را هم تو بند
بند آن توست و انبان توییم
راز آشکار نمودن و گفتن با اجازه توست.
بدن ما توشه دان توست. بند این انبان به تو تعلق دارد تا آنرا ببندی و یا باز کنی ( یعنی دهان ما به سخن در آید و یا خاموش
بماند) . اینجا شمس گوشه ای زده به جمله ای که یهودیان پیش از ادای عبادت (آمیدا ، دعای اصلی که در سکوت توسط
جماعت یهودی خوانده می شود) باید بگویند: "خداوند لبهای مرا بگشا و دهانم ستایش تو را اعلام خواهد کرد" که از
مزمور ۵۱:۱۷ داوود پادشاه اقتباس شده.
نویسنده: داریوش فاهری
برگرفته از : هفته نامه ایرانشهر شماره 444 - صفحه 27