گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۵۲

کون خر را نظام دین گفتم
پِشک را عنبر ثمین گفتم
اندر این آخُر جهان ز گزاف
بس چمن نام هر چمین گفتم
طوق بر گردن کَپی بستم
نام اعلا بر اسفلین گفتم
عجز خواهید روح را که ز عجز
صفت روح بهر طین گفتم
حِلیهٔ آدم و خلیفهٔ حق
بهر ابلیس و هر لعین گفتم
زاغ را بلبل چمن خواندم
خار را سرو و یاسمین گفتم
دیو را جبرئیل کردم نام
ژاژ را حجّت مبین گفتم
ای دریغا که کان نفرین را
از طمع چند آفرین گفتم
از خری بوَد آن نبُد ز خِرد
که خر ماده را تکین گفتم
توبه کردم از این خطا گفتن
همه عمرم بس ار همین گفتم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کون خر را نظام دین گفتم
پِشک را عنبر ثمین گفتم
هوش مصنوعی: به آنکه در دنیای مادی هیچ ارزشی ندارد، به خاطر نظام دینش ارزشی بزرگ و گرانبها می‌بخشم.
اندر این آخُر جهان ز گزاف
بس چمن نام هر چمین گفتم
هوش مصنوعی: در این آخر زمان، به طور بی‌مورد و بدون فکر، نام هر چمنی را بیان کردم.
طوق بر گردن کَپی بستم
نام اعلا بر اسفلین گفتم
هوش مصنوعی: من گردن کَپی را با یک طوق زینت بخشیدم و نامی والا را بر چیزی پست قرار دادم.
عجز خواهید روح را که ز عجز
صفت روح بهر طین گفتم
هوش مصنوعی: روح را به خاطر ناتوانی‌اش زیر سوال می‌برید، در حالی که من از ناتوانی روح، به خاطر جسم گفتم.
حِلیهٔ آدم و خلیفهٔ حق
بهر ابلیس و هر لعین گفتم
هوش مصنوعی: آدم به عنوان نشانه‌ای از زیبایی و مقام خلیفه‌گری خداوند برای ابلیس و هر حقیقت ناپسند بر زبان آوردم.
زاغ را بلبل چمن خواندم
خار را سرو و یاسمین گفتم
هوش مصنوعی: من زاغ را به جای بلبل زیبای چمن و خار را به جای سرو و یاسمین توصیف کردم.
دیو را جبرئیل کردم نام
ژاژ را حجّت مبین گفتم
هوش مصنوعی: من دیو را به نام جبرئیل خواندم و در واقع می‌خواستم نشان دهم که سخنان بی‌پایه را به عنوان نشانه‌ای روشن مطرح کرده‌ام.
ای دریغا که کان نفرین را
از طمع چند آفرین گفتم
هوش مصنوعی: متأسفانه باید بگویم که با وجود میل و آرزو، به دلیل نوع شرایط و موقعیت‌ها، نمی‌توانم از نعمت‌ها و چیزهای خوب زندگی بهره‌مند شوم.
از خری بوَد آن نبُد ز خِرد
که خر ماده را تکین گفتم
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تشبیه و تفاوت در ظرفیت‌های فکری افراد اشاره دارد. به بیان دیگر، به این نکته پرداخته می‌شود که برخی افراد، مانند خر که نماد جهل یا ناتوانی در درک است، ممکن است به چیزهایی که از درکشان خارج است، بی‌توجه باشند یا عقل و خرد لازم را نداشته باشند. این موضوع به نوعی به محدودیت‌های فهم و درک انسان‌ها نیز اشاره دارد.
توبه کردم از این خطا گفتن
همه عمرم بس ار همین گفتم
هوش مصنوعی: من از این اشتباه کردن در گفتن، توبه کردم و دیگر نمی‌خواهم این کار را طوال عمرم انجام دهم. اگر همین را هم گفتم، کافی است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۵۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/11/24 12:01
ناشناس

بااحترام.تکین درترکی باستان بمعنی شاهزاده میباشد.

1396/05/16 01:08

قضاوت با شما
شعر دیگری از مولانا بعد از دیدن شمس
و ابراز پشیمانی از گذشته

1396/05/16 03:08
مهناز ، س

گرامی روفیا
قضاوت نمی کنم که غزل خود گویاست
شما قیاس کنید :
آشنا وار ، اینچنین گفتم
با صدای بسی حزین گفتم
گرچه با ترس بود از ته دل
زیر لب لیک دلنشین گفتم
دوستت دارم ای نگار ینم
بیش ، از هر که در زمین ، گفتم
با صدای اذان به جای نماز
بر رخ خوبت آفرین گفتم
سجده ها می کنم به درگاهت
داغ پیداست بر جبین ، گفتم
آرزوهاست در دلم ای گل
تو گلی ، باغ و یاسمین ، گفتم
شوق دیدارت ای نسیم سحر
گشته با جان من عجین ، گفتم
بوی گیسوی تو به دست صبا
خوشتر ازعطر عنبرین ، گفتم
دست در دست من بِنِه که شوم
شاد و خرّم چو فرودین ، گفتم
تا ” نیا “ عاشق است ، بنشیند
در هوای تو نازنین ، گفتم
،
خوب و خوش باشید

1396/05/16 06:08
نادر..

درود مهناز عزیز
غزل لطیفی است ..
ردیف "گفتم" در ابیات نیمه دوم غزل، به لحاظ مفهوم، نابجا می نماید. البته شاید به شکلی، تاکید مد نظر سراینده بوده است..

1396/05/16 11:08
روفیا

مهناز جان
حاشیه پیشین از من نبود.
غزل بس عاشقانه است، خوش به حال مخاطب نیا و خوش به حال نیا و خوش به حال هر که بویی از عشق به مشامش رسیده است...

1396/05/16 13:08
حسین ۱

نادر.. خان گرامی
با پوزش ، من نابجایی نمی بینم
” گفتم “ را اگر در اول بیت یا گاهی ابتدای مصرع در نظر بگیریم کاملاً بجا به نظر می آید
شاید من از شعر زیاد نمی دانم .
مثل :
گفتم : شوق دیدارت ای نسیم سحر
گشته با جان من عجین
برای من تازگی دارد
البته نظر شما محترم است
زنده باشید

1396/05/16 20:08
نادر..

حسین جان، دوست عزیزم
نظر نیکوی شما نیز کاملا محترم است..

1399/06/03 03:09
همایون

اگر غزل از جلال دین باشد در وصف حالات و باور های خود پیش از تحول اساسی با همنشینی شمس تبریز است
مقایسه ای است از دیروز و امروز خود شاعر که بسیار از باور های مذهبی گذشته خود پشیمان است و توبه می کند

1403/01/03 06:04
عارف سماعی

کاملا؛ فی المثل هنگامی که مولانا در حلب فقه می‌خوند، به اتفاق شهاب الدین سهروردی عازم کوی شمس تبریزی و استادش محی الدین ابن عربی شد جهت دیداری با شیخ اکبر و اونموقع شناختی از شمس نداشت؛ و اونجا شیخ اکبر ازش پرسید که بنظرت شراب حلال است یا حرام گفت طبق نص صریح قرآن حرامست؛ شیخ اکبر همینو از شمس پرسید و شمس گفت ((تا که خورَد)) و گفت اگر خمره‌ای شراب را به دریا بریزیم تفاوتی نکند و لکن اگر قطره‌ای در حوضی بریزیم چه بسا که ممکن است دگرگون شود!! و مولانا اونموقع قبول نکرد چون متعصب و خام بود نسبت به باورهای حنفیش. لذا سال ها بعد که شمس به قونیه آمد و داستان گفتگوی جلوی مسجد اتفاق افتاد مولانا متحول شد و از مذهب حنفی به مذهب عشاق گرایید. و از فقه جدا و به عرفان و تصوف وصل شد.