گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۴۵

فضول گشته‌ام امروز جنگ می‌جویم
منوش نکته مستان که یاوه می‌گویم
تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم
دلا برو تو ز پیشم تو را نمی‌جویم
لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم
بهانه کرد کز این آب جامه می‌شویم
بگفتمش که به خونابه جامه چون شویی
بگفت خون همه زان سوست و من از این سویم
به سوی تو همه خون است و سوی من همه آب
نه قبطیم که در این نیل موسوی خویم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فضول گشته‌ام امروز جنگ می‌جویم
منوش نکته مستان که یاوه می‌گویم
هوش مصنوعی: امروز حوصله‌ام سر رفته و به دنبال درگیری هستم. این را بدان که من به خاطر خوشی‌ها و شوق‌هایم چیزی بی‌خود می‌گویم.
تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم
دلا برو تو ز پیشم تو را نمی‌جویم
هوش مصنوعی: بسوز مثل هیزم که دیگر از تو سیر شده‌ام، ای دل. برو از پیش من، دیگر به دنبالت نمی‌گردم.
لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم
بهانه کرد کز این آب جامه می‌شویم
هوش مصنوعی: خیالش به چشمه چشمانم آمده و بهانه می‌آورد که از این آب، لباس خود را شسته و پاک کنم.
بگفتمش که به خونابه جامه چون شویی
بگفت خون همه زان سوست و من از این سویم
هوش مصنوعی: به او گفتم که چگونه با لباس خونی‌ات تطهیر خواهی شد، او پاسخ داد که خون همه از آن سمت است و من از این سمت.
به سوی تو همه خون است و سوی من همه آب
نه قبطیم که در این نیل موسوی خویم
هوش مصنوعی: به سمت تو همه چیز خونی و پر از درد و احساس است، در حالی که به سمت من همه چیز آرام و بی‌حالت مانند آب است. من قبطی نیستم که در این جریان به سوی تو مانند موسای پیامبر بروم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۴۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/07/10 00:10
شهر عشق

۵ بیت برای رهایی از نفس