گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۴

ز آتش شهوت برآوردم تو را
و اندر آتش بازگستردم تو را
از دل من زاده‌ای همچون سخن
چون سخن من هم فروخوردم تو را
با منی وز من نمی‌دانی خبر
چشم بستم جادوی کردم تو را
تا نیازارد تو را هر چشم بد
از برای آن بیازردم تو را
رو جوامردی کن و رحمت فشان
من به رحمت بس جوامردم تو را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز آتش شهوت برآوردم تو را
و اندر آتش بازگستردم تو را
هوش مصنوعی: از آتش اشتیاق و تمایل، تو را به وجود آوردم و دوباره در همان آتش به تو بازگرداندم.
از دل من زاده‌ای همچون سخن
چون سخن من هم فروخوردم تو را
هوش مصنوعی: از دل من چیزی برآمده که مانند کلام من است، به همین خاطر تو را هم در خودم جای داده‌ام.
با منی وز من نمی‌دانی خبر
چشم بستم جادوی کردم تو را
هوش مصنوعی: با من هستی، اما خودت نمی‌دانی که چقدر به من نزدیک هستی. من چشمانم را بستم و با جادوگری دل تو را به خود جذب کردم.
تا نیازارد تو را هر چشم بد
از برای آن بیازردم تو را
هوش مصنوعی: من به خاطر تو هر چشم بدی را که ممکن است به تو آسیب برساند، آزرده‌ام.
رو جوامردی کن و رحمت فشان
من به رحمت بس جوامردم تو را
هوش مصنوعی: درست مانند یک انسان بزرگ و با فضیلت عمل کن و همواره رحمت و مهربانی خود را بر من نثار کن، چون من نیز با محبت و بزرگواری به تو پاسخ خواهم داد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/04/13 12:07

برخی اوقات عاشق به خاطر عشقی که به معشوق داره نمی خواد کسی به اون آزاری برسون...بعضی وقتها هم متوجه میشه یا حس میکنه که خطری معشوقش رو تهدید می کنه...به خاطر اینکه اون معشوق چشمش رو باز کنه و تصور نکنه که همه مثل عاشقش پاک و بی آلایش و خالص هستن...و امر بهش مشتبه نشه...اون رو آزار می ده تا حواسش رو بیشتر جمع کنه...به خاطر همین هم عاشق رو با این آزار و اذیتش مشغول میکنه تا هر چشم بدی اون رو الان یا بعدا آزار نده...البته معشوق مسلما ناراحت میشه و فکر میکنه که عاشق چرا این کار رو کرده...بعضی وقتها عاشق نمی تونه همه چیزهایی رو که حس کرده براش بگه...چون هر چی بگه ممکنه استدلالش برای اون معشوق قابل قبول نباشه...چون اون فقط اون آزار و اذیته رو دیده و لمس کرده...اون چیز که عاشق حس کرده خیلی وقتها عقلی هم نیست...از طرفی عاشق به خاطر زحمتی که برای معشوقش کشیده نمی خواد هر کس و ناکسی اونو اذیت کنه...به خاطر همین هم کمی آزارش می ده تا حواسش بیشتر جمع شه... در ضمن عاشق به خاطر احساس شدیدی که به معشوق داره طبیعیه که حس جنسی قوی هم نسبت به اون داشته باشه...حسی که نسبت به دیگران به اون شکل نداره...اون عاشق به خاطر اینکه معشوق فکر نکنه که نکنه این حس هوس باشه...این مساله رو تو خودش ممکنه موقتا سرکوب کنه و در نتیجه آتش دیگه ای براش گسترده میشه...آتشی که می تونه اون حس رو به درجه بالتری برسونه...اون حسیه که به تدریج اون دو نفر با هم یکی میشن...عاشق هر چیزی که میگه انگار از کلام معشوقه...وقتی هم که خودش رو نگاه می کنه انگار اونو میبینه...
خیلی وقتها معشوق ممکنه اینو احساس نکنه...و از اون بی خبر باشه...
این جاست که ممکنه اونو آزار هم بده تا حواسش رو جمع کنه...ولی بهش میگه که من توی درون خودم نسبت بهت جوانمردم...این برخورد من هم حکمتی داره...حاظر نیستم حتی اگه بدترین حرفها رو هم به خاطر رفتارم به من بزنی...کوچکترین بی احترامی بهت بکنم...چون مطمئن هستم زمان خیلی چیزها رو مشخص میکنه...و تو هم رسم جوانمردی رو پیشه کن...

1399/02/07 20:05
سعادت

ممنون مهراندوز جان بسیار بسیار عالی نوشتید استفاده کردیم خدا بهتون عوض بده

1403/10/23 03:12
وحید نجف آبادی

از آپدیت جدید سایتتون ممنونم