غزل شمارهٔ ۱۷۲۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
باسلام حضور دوستان ادیب وهنرمند
باعنایت به نسخه تصحیح شده جناب آقای استادبدیع الزمان فروزانفر ردیف توام بصورت (توم )نوشته شده و کلمه دیراست نیز در بیت اول بصورت مخفف دیرست آمده است وضمنا علائم که موجب روان خوانی ابیات ودرک مخاطب از حس شعر می گردد جایشان خالیست
مثال:
بیت اول
بیار باده که دیریست در خمار توم
اگرچه دلق کشانم نه یار غار توم؟
----------
بیت 12
چگونه کافر باشم چوبت پرست توم؟!
چگونه فاسق باشم؟! شراب خوار توم
بیت 16
اگر چه در چه پستم نه سربلند توم؟
وگرچه اشترمستم نه در قطار توم؟
بیت 17مصرع دوم
اگرچه غرقه خونم نه در تغلر توم؟
بیت 18
اگرچه مال ندارم نه دستمال توم؟
اگرچه کارندارم نه مست کار توم؟
بیت 19مصرع اول
برآی ! مفخر آفاق! شمس تبریزی!
باتشکر از سایت ارزشمند شما
بیار باده که دیر است در خمار توام
اگر چه دلق کشانم نه یار غار توام
دیر است میتواند مربوط به کل بشریت باشد که هزاران سال است در چاه ذهن بوده و چند صد سالی یکبار پیامبر یا مصلحی برای یادآوری هدف آفرینش او به این جهان آمده و پیام خود را آورده اند اما تعداد بسیار کمی بخود آمده و درمی یابند که خمار او هستند و باید با او یکی شوند تا آرام شوند و مولانا در مصرع دوم میفرمایند تا وقتی که انسان دلق و جامه تعلقات دنیوی را از تن بیرون ننماید قادر نخواهد بود با او یار شود آنطور که ابوبکر با پیامبر همراه و یار غار بود .
بیار رطل و سبو کارم از قدح بگذشت
غلام همت و داد بزرگوار توام
انسان یا سالک راه پس از آنکه طعم مستی و سرخوشی را با اندک می چشید پس بسیار مشتاق خواهد شد که هرچه بیشتر از آن می زلال و صافی خرد و معرفت بهرمند شود و البته که او بسیار دادگر و بزرگوار بوده و دست رد بر سینه انسان نمی زند که تو را کفایت میکند ، بلکه همت و بزرگواری نموده از سر لطف به هر میزان که انسان طلب کند به او می میدهد .
بگو به ساغرش ای کف تو گر سوار منی
عجبتر اینک در این لحظه من سوار توام
در این ساغر یا جهان هستی کف روی می یادآور کف تعلقات دنیوی و چیزهای مادی این جهانی میباشند و در ایام خماری سوار و مسلط بر انسان هستند ولی در این لحظه که زمان بی زمانی و مستی میباشد می منصوری تاثیر خود را گذاشته
انسان سوار و مسلط بر تمامی خواهش های نفسانی و کف های دنیوی میباشد و این تاثیر می اعجاب برانگیز است .
میان حلقه به ظاهر تو در دوار منی
ولی چو درنگرم نیک در دوار توام
بنظر میرسد مراد احاطه حق تعالی بر انسان مد نظر مولانا بوده است که در همه حال انسان است که راه گریزی نداشته و سرانجام چاره ای جز تسلیم ندارد .
به زیر چرخ ننوشم شراب ای زهره
که من عدو قدحهای زهربار توام
مولانا تاکید دارد که از شراب چیزهای این جهانی نخواهد نوشید و این شادی تصنعی ناشی از بدست آوردن تایید و اعتبار و مقام و منزلت و مال و ثروت را به هیچ گرفته و حتی آنها را جام های زهر و دشمن میداند .
چو شیشه زان شدهام تا که جام شه باشم
شها بگیر به دستم که دست کار توام
مولانا مانند شیشه زلال و صاف و بیرنگ شده است تا جامی در دست پادشاه شده و با این آثار معنوی به جان تشنگان از آن می بنوشاند و از هم او مدد خواسته تا در این کار دست او باشد .
عجب که شیشه شکافید و می نمیریزد
چگونه ریزد داند که بر کنار توام
وقتی مولانا و انسانهای والا به او زنده شده و با او یکی شده باشند باقی این اسباب و علل بیرونی بهانه ای بیش نیستند و
می ایزدی همواره جاری بوده و نمی ریزد .
اگر به قد چو کمانم ولی ز تیر توام
چو زعفران شدم اما به لاله زار توام
ظاهرا مولانا این غزل را دردوران پیری سروده است و میگوید که قامتش چون کمان خمیده شده ولی بواسطه تیر پادشه شکار و برگزیده شده و براثر دوری از اصل خود رنجور و زرد روی شده است اما در عین حال به او زنده شده و در لاله زار او سرزنده و شاداب میباشد .
چگونه کافر باشم چو بت پرست توام
چگونه فاسق باشم شرابخوار توام
بیا بیا که تو راز زمانه می دانی
بپوش راز دل من که رازدار توام
چو آفتاب رخ تو بتافت بر رخ من
گمان فتاد رخم را که هم عذار توام
وقتی آفتاب رخ حضرت دوست بر رخ انسان می تابد که به او زنده شود و مولانا به آن جایگاه رفیع دست یافته است اما میگوید در این حالت انسان باید حد خود را بداند و در وهم و گمان نیفتد که هم چهره اوست چرا که هیچکس را به ذات شریف او راه نیست
شمرد مرغ دلم حلقههای دام تو را
از آن ، خویش شمارم که در شمار توام
حلقه های بیشمار دام تعلقات و شهوات دنیوی نیز از آن اوست
و انسان به این جهت خود را به حساب و شمار می آورد که در شمار و از جنس خدا میباشد وگر نه که حداکثر مانند نباتات و یا حیوانات می بود .
ولی ز تیر توام همچنین معنی از تیره و تبار تو یا از جنس تو هستم را تداعی میکند .