غزل شمارهٔ ۱۷۲۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ به خوانش نسرین دورقی
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
نگفتمت که چو مرغان بسوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
با تشکر.
---
پاسخ: با تشکر از شما، بیت جا افتاده به آخر غزل اضافه شد، اگر از دوستان کسی به نسخهی کاغذی دیوان شمس دسترسی دارد، ما را از موقعیت درست بیت مذکور آگاه کند.
سلام دوستان
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
ب این صفحه هم سر بزنید ترجمه و تفسیر خیلی خوب و روشن و مستدلی از قسمت هایی از مثنوی معنوی توسط یکی از عالمان ارایه کرده
که ایشون هم این ترجمه و تشریحات رو از دو تن از شارحین موثق مثنوی که خودشون از اولیاءالله و واقف اسرار ربانی بوده اند نقل قول میکنن
البته خود عالم مذکور هم "بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها"
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
سلام
1. بیت جا افتاده، یعنی نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو ...، مینشیند جای بیت 5. یعنی بعد از بیت نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی و قبل از بیت نگفتمت که تورا "رهزنند" و سرد کنند (2. رهزنند ----> رهزنند)
3. بیت آخر، اگر چراغ دلی ...، هر دو " دانک" ----> دانکه.
کلیات شمس تبریزی، دکتر توفیق ه سبحانی.
---
پاسخ: با تشکر از زحمت شما، مطابق تحقیق و فرموده تصحیح شد.
بیا که قوت پرواز و پرّ و پات منم...
سپاسی فراوان عالیه
ترجمه این غزل به همراهی موسیقی و تصویر در این لینک
پیوند به وبگاه بیرونی
فکر نمیکردم یکی از استثنائی ترین اشک های زندگیم رو در حال خواندن یک شعر بریزم. سپاااااااس . لحظات شیرینی رقم خورد
با سلام
الحق که یکی از شاه غزل های شمس همین است و البته که غزل نقشه راه است نه صرفا یک شعر.اباذر جان اگر اشکی جاری شد بدان و بدانم که از او ییم و آشنا اوست ،دنبال دلیل اشکت برو با این نشانی : آقام گفت :الهی کاری کن که از ارزشمندترین دارایی هایم ،جانم کمترین چیزی باشد که میگیری.یا علی
یکی از زیباترین اشعار مولانا که از زبان خداوند گفته شده است.
یا حق
برتو مبارک باد آن اشکها که طراوت و طهارت لوح است - من هم این تجربه را با غزل های مولانا داشته ام - گویی که ندایی از آسمان است فقط خطاب به تو که سرگشتهای و زخم خورده و وامانده ای از آنکه و انچه که تو او را جان خود انگاشته ای و به گزاف راهی دارز رفته و تهی دست بازگشته ای ....
آقای اباذر شما نه سرگشته هستید نه وامانده !! و نه به گزاف راهی دراز رفته و تهی دست باز گشته... شما دارای روحی سلیم هستید که اتصال و یگانگی اش با خداوند را فراموش نکرده شما راه حقیقت را می شناسید و نه وا مانده بلکه جانی پویا دارید . شما در راه گزاف و باطل نیستید و دست شما نه تهی بلکه شاخه معرفتیست .
بعضی افراد حتی وقتی می خواهند از شخصی تعریف کنند مکررا او را تحقیر می کنند ! به یقین ایشان عزت نفس بسیار پایینی دارند .
میترا جان اگر وفایی در برخورد با نوشته شما کمی کم وفایی کرده ، ونجور مشو چرا که در مقابل اون کسی که شما از وامانده گی و حقارت دم میزنی ، همه ما ناچیز و حقیریم و گرنه:
کیست کو مانده ، کیست کو خسته است؟
در مصرع دوم بیت ششم، واژه تپش درست است نه تبش.
ضمنا در مصرع دوم بیت هفتم، باید جدا نوشته شود تا باعث تلفظ غلط نشود. چون بعد از "سر" کسره وجود دارد.
باتشکر
دوست عزیز به قرینه ی معنوی، در میانه ی «آتش» و «گرمی هوا»، تابش درست است. و تبش مخفف تابش است. پس تپش بسیار بی وجه است
در مصرع دوم بیت ششم، واژه تپش درست است نه تبش.
ضمنا در مصرع دوم بیت هفتم، "سرِ چشمه" باید جدا نوشته شود تا باعث تلفظ غلط نشود. چون بعد از “سر” کسره وجود دارد.
با سلام و احترام و ادب خدمت همه عزیزان. به راستی قدر این حالات خوش و ناب عرفانی و نفحات رحمانی را باید دانست و شکرگزار خداوند کریم بود. چگونه است که کسانی در تعامل با اینگونه متون و از همه والاتر قرآن کریم که نامه و سخن محبوب و معبود حقیقی است با بندگان ضعیف خود، اینگونه حالات خوش و ملکوتی را میچشند و برخی چون نگارنده از این غذاهای ناب روحانی محروم هستیم؟! ظاهرا رمز مطلب در این این نکته قابل تآمل است که به عمل کار برآید به سخندانی یا سخنرانی نیست. خداوند به توفیق خود ما را به عمل صالح و خالص و پاک موفق فرماید تا قابلیت اینگونه تعاملات لطیف را مستمرا داشته باشیم. چنین باد
شیوه و راه و تفکری که جلال دین تجربه کرده است شاید به نظر شخصی و سلیقهای بیاید ولی بسیار ژرف و انسانی وفلسفی است و نشانه آن توجه فلاسفه و ادیبان بزرگ غربی مانند نیچه و گوته و هایدگر و هانری کربن و انگلس و دیگران به افکار و ادبیاتی است که مشرب جلال دینی دارد
فلسفه غرب بعد از هگل که اوج ایده آلیسم در غرب است راه خود را در پدیدار گرائی و سپس در روان شناسی و انسان شناسی میگشاید، مارکسیسم و اگزیستانسیلیسم و پست مدرنیسم را تجربه میکند افکار فروید و یونگ در باره انسان و روان او و هم چنین روند تحولات در دین مسیحیت و گرفتاریهای تاریخی و کنونی بشر، پیشرفتهای تکنولوژیکی و کامپوتری، همگی بیانگر این پیش بینی ژرف است که انسان راهی جز آنچه جلال دین میگوید برای تجربه بهترین حال خود را ندارد و آشنایی بر تر از او یافت نمی شود
در عالم خاک کلامی از بالا
درود!
بیت شش، مصراع دو :
“که آتش و تپش وگرمی هوات منم”
گویا واژه ی تپش به اشتباه تبش تایپ شده .
اگر بر اساس متن نسخه های معتبر واژه ی “تبش” درست هست، پیشاپیش عذرخواهی می کنم.
دوست عزیز به قرینه ی معنوی، در میانه ی «آتش» و «گرمی هوا»، تابش درست است. و تبش مخفف تابش است. پس تپش بسیار بی وجه است
شاهین نجفی در آهنگ نگفتمت نرو به شکلی دیگر این قصه را بازگو کرده، شنیدنش خالی از لطف نیست هرچند که شعر کلا بازنویسی شده به روایت ایشان و نمیتوان آن را در قسمت معرفی آهنگ آورد.
میشه لطفا این شعر و ( نگفتمت مرو انجا که آشنات منم ) رو کامل معنی کنید و به این ایمیل بفرستید :
azizimilad24@yahoo.com
واقعا لف بزرگی میفرمایید
توسط رضا یزدانی خوانده شده. بنام اهنگ "نگفتمت نرو"
پوزش از اینکه اهنگ رو اینجا معرفی کردم. توی قسمت جستجو پیدا نشد.
سلام و عرض ادب.
مصرع دوم ایراد قافیه داره. ت در حیات قسمتی از خود کلمهس ، درحالیکه در سایر کلمات قافیه، ت الحاقیه. توضیحی براش وجود داره؟
در قافیه های «جهات» (جمع جهت) و «صِفات» (جمع صفت) هم به همین منوال است. ایراد نیست.
نگفتمت مرو از پیش من خدات منم
تو کی غریب شوی هر جا که آشنات منم
راویان
در شگفتم چگونه با گذاردن واژه هایی ساده در کنار یکدیگر اینچنین هنری بی مانند آفریده می شود.
پیام زیبایش به کنار، برایم آوای این غزل به تنهایی همانند بهترین و پر آوازه ترین قطعات سمفونی، تابلوها و یا مجسمه هاست.
لیست اول در بعضی نسخ به صورت چشمه ی بقات منم نوشته شده که با توجه به کلمه ی فنا در همین مصراع صحیح تر به نظر میرسه
سلام و عرض ادب.
منظور حضرت مولانا از (نقش جهان) در این بیت چیست؟ با توجه به حضور او در قونیه و زیست او در قرن هفتم و اینکه شکوه میدان نقش جهان مربوط به دوران صفویه و قرن دهم است، آیا احتمال دارد مراد مولانا از نقش جهان، میدان معروف اصفهان باشد؟
نگفتمت که به "نقش جهان" مشو راضی
که نقش بند ِ سراپرده ی رضات منم
نقش جهان: کنایه از صورت و ظاهر هر چیز است.
نقش جهان یعنی کل دنیا و هرچه در دنیا هست
یعنی کل مخلوقات
یعنی تمام آنچه دیدنی و نادیدنی است به جز ذات و صفات الله جل جلاله
از معانی این بیت:
آیا به تو ای بنده ی من نگفتم که به هیچ مخلوقی دل مبند و راضی مشو (یعنی به وضوح و روشنی و مکرر گفته ام و یادآوری کرده ام)
چرا که وجود تمام مخلوفات و صفات ایشان فقط یک نقش است
و اون کسی که تمام این نقش ها رو آفریده فقط منم
در نتیجه تنها کسی که میتونه رضایت حقیقی رو برات خلق کنه فقط و فقط منم
و به عبارتی :
(یعنی تمام مخلوقات و تمام دنیا و تمام کاینات فقط نقش هستی و هست بودن و وجود داشتن رو دارن
و برای هر سود رساندن و هر ضرر رساندن محتاج إذن و امر و تقدیر الله جل جلاله هستند که تنها قادر حقیقی و تنها سود رساننده و تنها ضرر رساننده حقیقی است)
مصرع
اگر چراغ دلی- دان - که راه خانه کجاست
سه جمله است
بله درست فرمودین
اگر چراغ دلی یعنی: اگر چراغ دل هستی(اگر دل حق بین و حق شناسی داری)
دان : بدان(تشخیص بده)
که راه خانه کجاست(که مسیر حق و هدایت کدام است)
@ ملانیا
سه جمله نیست، بلکه سه بخش از یک جمله است...
@ علیرضا
نقش جهان -> تصویر جهان
منظور از میدان نقش جهان اینست که تصویر کل جهان است...
مولوی هم آنرا ندیده که منظور نظرش باشد...
در این بیان او نقش جهان یعنی شکل و شمایل، ظاهر جهان...
بابک جان، سه جمله است ، چه سه فعل دارد:
چراغ دلی،( ای)
ذان 0 ( بدان)
و
راه خانه کجاست 0است )
و سه فاعل
8 جان،
می توان گفت که سه جمله در این مصرع نهفته، یا سه جمله را از آن می توان استخراج کرد و امثالهم... ولی این مصرع سه جمله نیست!
جمله می باید که شروع و پایان، و همچنین مستقلاً مفهوم داشته و مشروح باشد، ولی داشتن فاعل و فعل لزوماً یک جمله را نمی سازد...
برای نمونه :
"حسن خوابید" یک جمله کامل است، ولی " حسن خوابید و ..." دیگر جمله نیست چراکه مفهوم مشخص نیست که بعد از آن چه شد؟ حسن خوابید و دیگر بیدار نشد؟ حسن خوابید و خوش خوابید؟ حسن خوابید و هتل را آتش برد؟ و...
در این مصرع "اگر" بخشی از بیان (جمله) است و نمی توان آنرا جدا کرده و گفت که الباقی بیان یک جمله (کامل) است.
برای بهتر روشن شدن مترادف " اگر"، چنانکه یا چنانچه را جایگزین کنیم:
"چنانچه که چراغ دلی"... دیگر مفهوم ندارد چرا که سر و ته ندارد، پس یک جمله ناقص است. جمله ناقص یا ناتمام هم که جمله به حساب نمی آید...
سرت شاد
بابک جان،
به گمان جمله مرکب با جمله ساده
اشتباه شده باشد
چراغ دلی جمله خبری ( وجه اخباری )
دان جمله امری(وجه امری )
و راه خانه کجاست .........
و مصراع که جمله مرکب شرطی است که "پیرو " و
" همکرد " دارد.
شاد زی !
با یا بی سیاه چشمان
بابک جان،
ببخشای ( جمله کامل)
در مصراع شرطی
فراکرد پایه و پیرو که روانشاد خانلری به جای شرط و جواب شرط برساخته است.
دیر زی شاد وسرفراز.
8 جان،
مشکلی که من با این تفکیک کردم دارم اینست که جمله سوم:
"راه خانه کجاست؟"
فقط و فقط می تواند جملهء سوالی/ پرسشی باشد، و نه جمله ای امری/دستوری یا جمله ای اخباری.
حال آنکه مفهوم متن روشن است و در آن این بخش از بیان نه تنها سوالی نبوده که امری/دستوری است!
اضافه کردن "که" هم که جمله را ناقص می سازد، پس می ماند:
"دان که راه خانه کجاست" که آنزمان "دان" فعل این جمله امری/ دستوری است (و نه جمله ای جدا)... .
قبول داری؟
بابک جان
خوبم و موافقم
جمله ای شِرطی است ،فراکرد پایه و پیرو دارد ' ک
' ک وصل است. ، و همه بیت شرطی است
ما از آوای شعر خرمی می کنیم و گاه می آموزیم از موسیقی شعر از صوت حجاز از راه عراق، از گاهان
باقی ارزشی چندان ندارد که خدای ناکرد دلگیر شویم
بنویس تا بنویسیم و .......... و از هم بیاموزیم
@ سیاوش بابکان
نه دوست عزیز چه دلگیری؟
و کدام کتاب دکتر خانلری؟
سلام بابک گرامی،
تاریخ زبان فارسی
@ سیاوش بابکان
درود و سپاس
سلام . اعتبار اینکه اشعار فوق از مولانا باشد چقدر است ؟ احتمال این هست که توسط معاصرین به دیوان اشعار اضافه شده باشد .
اشاره به « تو » با « ت » تازگی خاصی به شعر داده که میتواند آنرا تا قرن ما نزدیک کند .از متخصصین امر که اقدام به پاسخ مینمایند کمال تشکر را دارم ...
این غزل برگرفته از سوره شریفه یس آیه 36 میباشد
الم اعهد الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشـیطان
ای بنی آدم آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید
فارابی میگوید: «کسی که به مرتبهٔ اعلای روحانی و معنوی میرسد میتواند میان روح خویش و عقل فعال جمع کند. یعنی بی واسطه به عقل فعال اتصال یابد و چون عقل فعال از علت اولی فیض میگیرد. پس چنین کسی به واسطهٔ عقل فعال از مبدأ اولی فیض خواهد گرفت»
حضرت مولانا، همانند این غزل بکرات از جانب خداوند (علت اولی) سخن میگوید0
با سلام.
واژه ی تبش که در غزل آمده، درست است. تبش یعنی گرمی
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
با توجه به سایر ابیات و همچنین ورن شعر بنظر میرسد "که" از مصرع ددم جا مانده است که اگر به اینصورت خوانده شود ورن مصرع اصلاح و معنی آن واضحتر خواهد شد :
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد ، که خلاق بیجهات منم
خلاق بی جهات علاوه بر معنی بی جهتی یا عدم که خارج از جهان فرم میباشد ، معنای بی سببی را نیز تداعی میکند و نظام دادن به امور دنیوی و معنوی انسان را بدون اسباب و علل های بیرونی سامان میدهد و این کار را خلاقانه بانجام میرساند و این بدون شک از لطف و عنایت خاص او به انسانهایی میباشد که هر لحظه او را جویا و طالب هستند و میخواهند که به عهد خود با او وفا نموده و به او زنده شوند .
قافیههای این غزل در نوع خود جالبه.در بعضی مصرعها ت الحاقیه و در برخی جزو خود کلمهس. درواقع مولانا از این دست کارها کم نداره. بیشتر به معنا پرداخته و هرجا که حصار قواعد رو برخود تنگ دیده اونها رو در هم شکسته: مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا.
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم/به عاقبت به من آی که منتهات منم. البته اعتراف کنم که مصرع[دوم] را اینطوری ترجیح دادهام خلافِ آنچه انگار مرجح بزرگان است، که مینویسند «به عاقبت به من آیی که منتهات منم». بین «به من آی»ِ تمنایی یا خطابی و «به من آیی»ِ خبری فاصله زیاد است و ترجیح خودم را زیباتر میبینم که لحنِ خوشتری دارد و لحنش معنی دارد و با «نگفتمت» نخست هم ترکیب خوشتری میسازد، یعنی گفتمت مرو و رفتی، حالا به من آی.
❉ از صفحه اینستاگرام مانا روانبد
سلام
در این مورد چند مطلب به نظر بنده میرسد که خدمت شما و سایر دوستان عرض میشود؛
اول : دوستان واقف باشیم که کلام در وادی نقل قول امانتی است که حتی المقدور باید بدون کم و کاست ارایه شود
دوم : در اینجا حضرت مولانای بلخ از قول باریتعالی به عاقبت الامر و انتهای حتمی و به رجعت اجباری الی الله می پردازن
مصرع اول اشارت است به : « إنا لله »
مصرع دوم یادآوری است از برای : « إنا إلیه راجعون »
( یعنی: عاقبت حتما و اجبارا به من رجوع می کنی «به من آیی» زیرا «منتهات منم» )
سوم : اگر به دستور و جمله امری «به عاقبت به من آی» با تامل بنگرید خواهید دید که در تضاد با شریعت و کلام الله مجید است چرا که به تعویق رجوع الی الله دستور میدهد
و از آنجا که ما زمان دقیق «عاقبت» خود را نمی دانیم و با وجود «نفس أماره» و شیاطین جنی و إنسی که همواره به تاخیر «رجوع إلی الله» وسوسه و امر می کنند، در حقیقت و در عمل «به عاقبت» برایمان به «هرگز» ترجمه می شود.
و همانطور که می دانید نسبت دادن چنین دستوری به الله جل جلاله کاملا غلط و در تضاد با خواست و فرمان اوتعالی است.
آرامشی که با هر بار خواندنِ این غزل نصیبم می شود، قابل وصف نیست ❤️
این گونه فرمایشات حضرت مولانای بلخ و سایر اولیاءالله :
یا تشریح آیت یا آیاتی از کلام الله مجید است،
و یا تشریح حدیثی از احادیث قدسی است،
ویا بیان و شرح الهاماتی از جانب رب العزة و مولای دو سرا است که بر قلوب پاک اولیاءالله به إذن مولایشان جل جلاله تاری می شود.
در بیت آخر، آیا انسان ها را به دو گروه؛ چراغ دل و خداصفت، مجزا کرده است؟
تفسیر ابیات ۱ الی ۳:
از زبان خداوند (و رجوع به قرآن مجید) خطاب به انسان میفرماید: ای بشر به تو گفته نشد که این دنیا سرابی بیش نیست و چشمه حیات و دوست تو فقط من هستم.
واگر با عصبانیت و خشم بارها از من رو برگردانی (به دلیل برآورده نشدن تمایلات نفسانی) در نهایت به طرف من باز خواهی گشت.
آیا به تو گفته نشد به این نقش و نگار دنیای مادی دلبسته نشو، که نقاش اصلی بارگاه جهان وجود و تنها اجابت کننده نیازهای تو من هستم.
سلام خدمت عزیزان
واقعا نمیدونم این شعر است یا شراب، در وصف این غزل زبان آدمی قاصر میمونه و خوشا به حال آنانکه با چنین شرابی اشک میریزند و بزرگترین لذتها را میبرند.در مورد شعر بیستر توضیح بفرمایید دوستان، ای کاش یه گروهی بود که در مورد این مسایل با انسانهای باصفایی چون شما گفتگو میکردم
سلام دوستان
ب این صفحه هم سر بزنید ترجمه و تفسیر خیلی خوب و روشن و مستدلی از قسمت هایی از مثنوی معنوی توسط یکی از عالمان ارایه کرده
که ایشون هم این ترجمه و تشریحات رو از دو تن از شارحین موثق مثنوی که خودشون از اولیاءالله و واقف اسرار ربانی بوده اند نقل قول میکنن
البته خود عالم مذکور هم "بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها"
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
آقای محسن جهان عزیز از توضیحات شما هم خیلی ممنونم
این غزل در کانال تلگرامی شور مولانا (پیوند به وبگاه بیرونی توسط دکتر سید محمد رضا مصطفائی شرح داده شده است.
اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاستم
وگر خدا صفتی بانگ کد خدات منم
هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه ی هیچیم
بر اساس نسخه بدیع الزمان فروزانفر
بیت زیر به این شکل است
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مَرو
بیا که (قوّت) پرواز و پرّ و پات منم
این سه خوانش، بیت اولو کاملا اشتباه میخونند اصن معنی شعر و متوجه نشدند.
و بعد از "مرو آنجا" مکث نمیکنن.
این شعر زیبا رو فقط باید از زبان شاملو و یزدانی عزیز شنید. ❤️
سلام دوستان
ب این صفحه هم سر بزنید ترجمه و تفسیر خیلی خوب و روشن و مستدلی از قسمت هایی از مثنوی معنوی توسط یکی از عالمان ارایه کرده
که ایشون هم این ترجمه و تشریحات رو از دو تن از شارحین موثق مثنوی که خودشون از اولیاءالله و واقف اسرار ربانی بوده اند نقل قول میکنن
البته خود عالم مذکور هم "بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها"
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
سلام بر دوستان عزیز
میشه یه نفر لطفا برای من توضیح بده که چرا من که یک انسان عادی و سر در گم هستم و فقط یه علاقه ساده به حضرت مولانا دارم و دنبال خودشناسی هم هستم و کلا ۱۰ساعت هم صرف خوانش و تحقیق درباره حضرت مولانا نکردم و در زندگی ام کلا چند بار گریه نکردم چرا باید به صورت اتفاقی این غزل را بخونم و اینقدر تحت تاثیر قرار بگیرم و حق حق گریه کنم ؟
سلام بر آقا محسن گل
امروز مرا چه شد چه دانم
امروز من از سبکدلانم
عزیزم قربان صفای دل وشکست نفسی شما که خود را سردر گم وبه دنبال خود شناسی میدانی
عزیزم نمیتوان گفت که اشعار جناب مولانا مجموعه ای از عبارات شاعرانه مقفی وادیبانه است بلکه دیوان ایشان بزرگترین ودرخشانترین دفتر شور وشیدایی است که ماحصل یک جهان بینی ژرف ،روشن وپویا نسبت به تمامی مسایل هستی با چشم اندازی به وسعت خود هستی است شاید به جرات بتوان گفت شعر هیچیک از شعرا از نقطه نظرگسترش حوزه عاطفی وهیجانات روحی به پای او نمیرسد ووقتی خواننده روشن دل وسبکروحی مثل حضرتعالی با اندیشههای والای این بزرگ مرد روبرو میشود نگاهش به جهان وقلمروی هستی دگرگون میگردد،بشریت هیچگاه از اندیشههای اوبینیاز نخواهد بودو افکار او همواره طراوت خود را داردو مایه حیرت همه نوع بشر وتمامی انسانهاست هرچند که خود او میفرماید:
شعر من نان مصر راماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
آن زمانش بخور که تازه بود
پیش از آنکه بر او نشیند گرد
گرچه شعر در جوهره وجودی خود حاصل بیخویشی است واز ناخودآگاه شاعر به بیرون تراوش مینماید که مولانا نیز از این قاعده قطعا مستثنی نیست ولیکن، بیشک مولانا که مستغرق دریای وحدت ومنور به انوار الهی است سخنانی را از دل گفته که همواره بر دل عاشقان مینشیندو به گفته عین القضات همدانی شعر آیینه است وهرکس در این آیینه تصویر مورد علاقه خود را میبیند وخوش به سعادت شما عزیزم که در این قاب آیینه تصاویر مولانا ، بهترین تصویر را دیده اید
آیینهام ،آینهام مرد مقالات نه ام
دیده شود حال من ار، چشم شود گوش شما
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم نکشد، کی کشدم بحر عطا
باشدکه سیل چشمانت شما را به دریای معرفت مولانا وصل کند. انشالله
شاد باشی شب خوش
در همین راستا غزلی هم از مولا هست که آنهم بسیار زیباست
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بی خودت کنم در دل وجان نشانمت
صید منی شکار من گرچه ز دام جسته ای
جانب دام باز رو ور نروی برانمت