گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۰

تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
درخرام ای جان جان هر سماع
مه لقایی مه لقایی مه لقا
در میان شکران گل ریز کن
مرحبا ای کان شکر مرحبا
عمر را نبود وفا الا تو عمر
باوفایی باوفایی باوفا
بس غریبی بس غریبی بس غریب
از کجایی از کجایی از کجا
با که می‌باشی و همراز تو کیست
با خدایی با خدایی با خدا
ای گزیده نقش از نقاش خود
کی جدایی کی جدایی کی جدا
با همه بیگانه‌ای و با غمش
آشنایی آشنایی آشنایی آشنا
جزو جزو تو فکنده در فلک
ربنا و ربنا و ربنا
دل شکسته هین چرایی برشکن
قلب‌ها و قلب‌ها و قلب‌ها
آخر ای جان اول هر چیز را
منتهایی منتهایی منتها
یوسفا در چاه شاهی تو ولیک
بی لوایی بی‌لوایی بی‌لوا
چاه را چون قصر قیصر کرده‌ای
کیمیایی کیمیایی کیمیا
یک ولی کی خوانمت که صد هزار
اولیایی اولیایی اولیا
حشرگاه هر حسینی گر کنون
کربلایی کربلایی کربلا
مشک را بربند ای جان گرچه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
هوش مصنوعی: ای عارف شیرین صدا، تا زمانی که شب فرا برسد، تو همان هستی که ما به آن وابسته‌ایم.
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
هوش مصنوعی: تا شب امشب، ما در شادی و خوشگذرانی هستیم. ای پاکبازان، به نماز بایستید.
درخرام ای جان جان هر سماع
مه لقایی مه لقایی مه لقا
هوش مصنوعی: ای جان، در حرکت باش و در شور و شوق رقص، چرا که هر دیداری و وصالی، همچون ماه درخشان است.
در میان شکران گل ریز کن
مرحبا ای کان شکر مرحبا
هوش مصنوعی: در وسط شیرینی‌ها گل پخش کن، سلام بر تو ای کانون شیرینی، سلام بر تو.
عمر را نبود وفا الا تو عمر
باوفایی باوفایی باوفا
هوش مصنوعی: عمر هیچ وفایی نداشت مگر اینکه تو در آن به وفا بودی. تو نماد واقعی وفاداری هستی.
بس غریبی بس غریبی بس غریب
از کجایی از کجایی از کجا
هوش مصنوعی: خیلی غریب است، خیلی غریب است، خیلی غریب است، تو از کجا آمده‌ای، تو از کجا آمده‌ای، تو از کجا؟
با که می‌باشی و همراز تو کیست
با خدایی با خدایی با خدا
هوش مصنوعی: با کی هستی و چه کسی رازدار توست؟ تو که با خدا هستی و در ارتباط با اویی.
ای گزیده نقش از نقاش خود
کی جدایی کی جدایی کی جدا
هوش مصنوعی: ای زیباترین آفریده از هنرمند خود، آیا می‌توانی هرگز از او جدا شوی؟
با همه بیگانه‌ای و با غمش
آشنایی آشنایی آشنایی آشنا
هوش مصنوعی: تو با همه غریبه‌ای، اما با غم‌هایش آشنا هستی.
جزو جزو تو فکنده در فلک
ربنا و ربنا و ربنا
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو ایجاد شده، در آسمان‌ها به پای تو بلند آوازه است و به درگاه تو دعا می‌کنند.
دل شکسته هین چرایی برشکن
قلب‌ها و قلب‌ها و قلب‌ها
هوش مصنوعی: دل‌های شکسته را بشناس و نگذار که درد تو، دیگران را نیز آزار دهد و آن‌ها را مجروح کند.
آخر ای جان اول هر چیز را
منتهایی منتهایی منتها
هوش مصنوعی: در پایان، ای جان، هر چیزی دارای یک آغاز و یک انتهاست و هر انتها پیوسته به یک نقطه اوج می‌رسد.
یوسفا در چاه شاهی تو ولیک
بی لوایی بی‌لوایی بی‌لوا
هوش مصنوعی: یوسف در چاه پادشاهی قرار دارد، اما بدون نشانی و نشانه‌ای از خود.
چاه را چون قصر قیصر کرده‌ای
کیمیایی کیمیایی کیمیا
هوش مصنوعی: چاه را مانند کاخی بزرگ و باارزش ساخته‌ای، همچون یک ماده نایاب و گرانبها.
یک ولی کی خوانمت که صد هزار
اولیایی اولیایی اولیا
هوش مصنوعی: هیچ گاه نمی‌توانم ولی حقیقی و واقعی را بشناسم که از صدها هزار ولی، ولی‌تر باشد.
حشرگاه هر حسینی گر کنون
کربلایی کربلایی کربلا
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر کسی که به یاد حسین (ع) بیفتد، همچون کسانی خواهد بود که در کربلا حضور داشتند و به آنها پاداش داده خواهد شد.
مشک را بربند ای جان گرچه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا
هوش مصنوعی: ای جانم، مشک را ببند، هرچند که تو سقا و در کار خود توانمند هستی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1391/10/29 19:12
امیر

با سلام
در بیت نهم یکی از کلمات " آشنایی" اضافه است.

1393/10/10 08:01

خواندن این شعر به عنوان گوشه مثنوی در آواز دشتی مناسب باشد.

1395/08/16 21:11
مهدی

با سلام خدمت ادب دوستان عزیز لطفن یکی از دوستان دو بیت آخر غزل رو معنی کنه ممنون

1396/08/01 23:11
نادر..

ای گزیده نقش، از نقاش خود
کی جدایی کی جدایی کی جدا؟!..

فرسا چون به زمین شاه زمان افکندی
شیون و شور به ارکان جهان افکندی
روی خاک سیه کرب و بلا جسم حسین
با تن خسته و با زخم سنان افکندی
آنکه میبود گل باغ علی و زهرا
حجت روی زمین روشنی هر دو سرا
حیفت آمد به صف معرکه ی کرب و بلا
نازنین جسم حسین اشک فشان افکندی
تو چرا اسب وفا دار نبودی به حسین
تو چرا یار و مدد کار نبودی به حسین
گر وفا دار بدی او به حرم میبردی
نی که بر روی زمین تشنه لبان افکندی
این حسینی که علی لعل لبانش بوسید
این که جبریل امین مهو جمالش بویید
این حسینی که نبی گفت حسین منی
تو چرا او بروی خار و خسان افکندی
کربلا را ز غم قتل حسین گریان است
نینوا را ز عذای شه دین بریان است
تو چرا رحم نکردی به عزیز زهرا
او غریبانه روی خاک بیابان افکندی
دید زینب که حسین روی زمین افتاده
سر خود را به روی خاک سیه بنهاده
از در خیمه صدا زد که حسین نور دو عین
خود چرا روی زمین تشنه لبان افکندی
ناگهان اسب حسین با سر و یال خونین
واژگون زین و عنان رسته و با حال غمین
صیحه زد پشت خیام حرم خسرو دین
ناگهان شورش محشر به عیان افکندی
همه زنها ز حرم سوی فرس بدویدند
مو کنان مویه کنان گرد فرس گردیدند
همگان یال و سم اسب حسین بوسیدند
که چرا او به زمین ناله کنان افکندی
/// حاج سید محمود موسوی ////

1398/04/22 12:06
خسرو

با درود ، دوبیت آخر هیچ تناسبی با بقیه ابیات این شعر ندارد چون این شعر در مورد اولیاست که قبل از این دو بیت آمده و شعر تمام شده همچنین اولیاء ما از غیر خدا و بشر و مردگان نیستند بلکه آنان طیبانیند که بعد از مرگ در خلقتی جدید وارد روح خدا شده وبه زندگی جاودانه در جهان جاودانه رسیده اند که نام آنان در آیات 82 الی 90 سوره انعام آمده از جمله حضرت یوسف و ایشان انبیاء و رسولانی از خدا هستند که زمین را به ارث برده و خلیفه در زمینند و ایشان اولیاء ما در این دنیا و در جهان جاودانه اند
.
وما اولیاء شما در زندگانی این دنیای و در زندگانی این جهان جاودانه ایم و در آنجا هر
طور که دلتان بخواهد می شود و در آنجا هر چه را بطلبید ، همان می شود [فصلت 31]

1399/06/09 17:09
بی نشان

حشرگاه هر حسینی گرچه تو
کربلایی کربلایی کربلا
مشک را بربند ای جان گرچه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا
با سلام و عرض ادب و احترام
مهدی عزیز هرچند سوال شما مربوط به سالیان گذشته است اما پرسش از معنای غایی و نهایی متون ذو ابعاد و بسیار بطن سوال منصفانه و محققانه ای نیست که این دست متون به جهت غنای وجودی و گستره ی شمول و به میزان سعه ی وجودی در مخاطبه با هر مخاطبی و مواجهه با هر سائلی پاسخی در خور و شایسته ی او دارند لذا بهتر است اینجنس طلب بدین شکل و شیوه مطرح شود که دوستان برداشت و فهم شخصی خود را از فقرات اشعار و ابیات بیان بفرمایند
این کمترین نیز مطالب به ذهن و ضمیر متبادر شده ای را در قالب سوالاتی از متن تقدیم محضر حاضران می نمایم و ارشاد و جرح و تعدیل غث و ثمین آن را به جان طالب و خواستارم :
چرا جناب مولوی کربلا را حشرگاه خوانده است و به چه معنا ؟!
چرا شخص معرفه ی واحد یگانه ی تاریخی با نام حسین بن علی علیه السلام را با آوردن واژه ی " هر " تعمیم داده است ؟!
در پاسخ سوال دوم و تنها فقره ای از وجوه معنایی آن روایت " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" را مد نظر قرار دهید و تکرار نبأت را در هر عصر و مصری مطابق آن زمان و ظرف آن
اینکه تو گرچه سرزمین کرب و بلایی اما در عین حال حشرگاه مقام شامخ حسینی روحی فداه هستی به چه وجهه ای از معنای باطنی بیت اشاره دارد با توجه به ابیات پیشین غزل و در مقام نقد فرمایش دوست عزیزمان که این دو بیت هیچگونه ارتباطی با ابیات ماقبل ندارد
به نظر این حقیر اتفاقا این بیت جمع جمیع معارف مطروحه در ابیات پیشین را در خویش نهفته دارد ؟!
حشر گاه را هم با به معنای متبادر از محشر لسان شرع و دین در نظر بگیرید هم به معنای همنشینی و جلوس و حشر و انس ؟!
چرا هم قیامت و هم انس گاه حسین مساوق کرب و بلاست ؟! و چرا هرکه در مقام حسینی است بلاتشبیه باید محشور در کرب و بلا باشد ؟!
جایگاه حسین کجاست ؟! جایگاه کربلا چیست ؟! چرا جناب مولوی فرموده گرچه تو کربلایی اما در عین حال حشرگاه جاودان و خارج از سیطره ی زمان و مکان مقام حسینی هستی ؟!
اگر اشارات تاریخی بیت را تعمیم انفسی دهیم مقام حسینی و کربلای وجودی ما چه مقام و جایگاهی است و چه خویشکاری دارد ؟!
اگر ارتباطی بین کربلا با جان که سقاست در بیت بعد وجود دارد چه سنخ ارتباطی است و چه وجوهی دارد ؟!
تشبیه کلام به آب و جان به سقای صاحب مشک خوش جدای از ارتباط با واقعه ی عاشورا و سقای آن حضرت ابوالفضل علیه السلام که استفاده ای درون گفتمانی است به چه اصل زبانشناختی و معناشناختی اشاره دارد ؟!
رمز و راز امر به بستن مشک با وجود خوش سقا بودن جان در لبیک به استسقای طالبان معارف اللهیه چیست و چراست ؟!
کمی در فقرات این قلیل سوالات و ارتباط دست آوردها با ابیات کلی غزل اندیشه کنیم انشالله ثمرات شیرین و شهدآگینی نصیب خواهد شد ....
التماس همت از صاحب همتان و عذر تقصیر از حضور محضور برخورداران و صاحب نفسان