غزل شمارهٔ ۱۶۹۹
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم
چون سر دل ندانم کاندر میان جانم
از آفتاب بیشم ذرات روح پیشم
رقصان و ذکرگویان سوی گهرفشانم
گر نور خود نبودی ذرات کی نمودی
ای ذره چون گریزی از جذبه عیانم
پروانه وار عالم پران به گرد شمعم
فریش می فرستم پریش می ستانم
در خلوت است عشقی زین شرح شرحه شرحه
گر شرح عشق خواهی پیش ویت نشانم
ور زان که در گمانی نقش گمان ز من دان
زان نقش منکران را در قعر می کشانم
ور زان که در یقینی دام یقین ز من بین
زان دام مقبلان را از کفر می رهانم
ور درد و رنج داری در من نظر کن از وی
کان تیر رنج نجهد الا که از کمانم
ور رنج گشت راحت در من نگر همان دم
می بین که آن نشانهست از لطف بینشانم
هر جا که این جمال است داد و ستد حلال است
وان جا که ذوالجلال است من دم زدن نتانم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
هوش مصنوعی: اگر دل مرا بپوشانی، یعنی که من از حال و احوال خود بیخبر بمانم. و اگر تو شلیک کنی، یعنی که من دیگر هیچ چیزی نشنوم.
بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم
چون سر دل ندانم کاندر میان جانم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که من آنچه را که در ذهن دارم و احساس میکنم نمیتوانم به درستی بیان کنم. زیرا عمق احساسات و افکار من فراتر از آن چیزی است که بتوانم روی کاغذ بنویسم و به دیگران منتقل کنم.
از آفتاب بیشم ذرات روح پیشم
رقصان و ذکرگویان سوی گهرفشانم
هوش مصنوعی: از نور خورشید، روحهایم به طرز شگفتانگیزی در جلوی من در حال رقص و ذکر گفتن هستند و به سمت جایی که جواهرات را میپاشند، میروند.
گر نور خود نبودی ذرات کی نمودی
ای ذره چون گریزی از جذبه عیانم
هوش مصنوعی: اگر تو خود نوری نمیبودی، ذرات وجودت چه نشانهای داشتند؟ ای ذره، چگونه از کشش آشکار من فرار میکنی؟
پروانه وار عالم پران به گرد شمعم
فریش می فرستم پریش می ستانم
هوش مصنوعی: مثل پروانهای که دور شمع میچرخد، من نیز در دنیای خود به دور شمع وجودم میچرخم. با شور و شوق، احساسات و افکار پریشان خود را به او میفرستم و از او خواستههایم را میگیرم.
در خلوت است عشقی زین شرح شرحه شرحه
گر شرح عشق خواهی پیش ویت نشانم
هوش مصنوعی: در تنهایی، عشق و احساسی وجود دارد که به شدت درهم شکسته و پراکنده است. اگر میخواهی در مورد عشق صحبت کنی، باید به من نشان دهی چگونه این احساس را بیان کنم.
ور زان که در گمانی نقش گمان ز من دان
زان نقش منکران را در قعر می کشانم
هوش مصنوعی: اگر کسی در مورد من گمان بدی داشته باشد، باید بداند که من میتوانم آن گمانها را به چالش بکشم و حقیقت را از زیر آن باورهای نادرست بیرون بیاورم.
ور زان که در یقینی دام یقین ز من بین
زان دام مقبلان را از کفر می رهانم
هوش مصنوعی: اگر از کسی که در یقین و علم به حقیقت است، بپرسی، من با یقین خود میتوانم از طریق آگاهی و شناختی که دارم، دیگران را از کفر و نیرنگ دور کنم.
ور درد و رنج داری در من نظر کن از وی
کان تیر رنج نجهد الا که از کمانم
هوش مصنوعی: اگر درد و رنجی داری، به من نگاه کن، زیرا فقط از کمان منست که تیر رنج به سوی تو پرتاب میشود.
ور رنج گشت راحت در من نگر همان دم
می بین که آن نشانهست از لطف بینشانم
هوش مصنوعی: اگر سختیها به آرامش تبدیل شود، در آن لحظه میتوانی ببینی که این نشانهای از مهربانی بدون نشان من است.
هر جا که این جمال است داد و ستد حلال است
وان جا که ذوالجلال است من دم زدن نتانم
هوش مصنوعی: هر کجا که زیبایی و جمال وجود دارد، معاملات و تعاملات مجاز و خوشایند است. اما در جایی که بزرگی و جلال خدای بزرگ است، من نمیتوانم صحبت کنم.