گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۹۱

خواهم که کفک خونین از دیگ جان برآرم
گفتار دو جهان را از یک دهان برآرم
از خود برآمدم من در عشق عزم کردم
تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم
زنار نفس بد را من چون گلوش بستم
از گفت وارهم من چون یک فغان برآرم
والله کشانم او را چندان به گرد گردون
کز جان دودرنگش آتش عیان برآرم
ای بس عروس جان را روبند تن ربایم
وز عشق سرکشان را از خان و مان برآرم
این جمله جان‌ها را در عشق چنگ سازم
وز چنگ بی‌زبان من سیصد زبان برآرم
پر کرد شمس تبریز در عشق یک کمانی
کز عشق زه برآید چون آن کمان برآرم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواهم که کفک خونین از دیگ جان برآرم
گفتار دو جهان را از یک دهان برآرم
هوش مصنوعی: می‌خواهم که به محض ظهور حقیقت و آزادسازی احساسات عمیقم، سخنانی از دو جهان متفاوت را از یک منبع واحد بیان کنم.
از خود برآمدم من در عشق عزم کردم
تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم
هوش مصنوعی: من از درون خود به عشق برخاستم و اراده کردم که همانطور که خود را از این جهان می‌کشم، جهان را نیز از وجود خود برکنم.
زنار نفس بد را من چون گلوش بستم
از گفت وارهم من چون یک فغان برآرم
هوش مصنوعی: من نفس بد را مانند چیزی که گلو را می‌بندد محکم گرفته‌ام و اگر بخواهم فریاد بزنم، صدای من از درون به بیرون می‌آید.
والله کشانم او را چندان به گرد گردون
کز جان دودرنگش آتش عیان برآرم
هوش مصنوعی: به خدا قسم، او را به شدت به دور این آسمان می‌کشم که از جان دو رنگش آتشی آشکار برانگیزم.
ای بس عروس جان را روبند تن ربایم
وز عشق سرکشان را از خان و مان برآرم
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و علاقه‌ام، جانم را از قید و بند جسم رها می‌کنم و از خانه و زندگی کسانی که به عشق مشغول هستند، بیرون می‌آورم.
این جمله جان‌ها را در عشق چنگ سازم
وز چنگ بی‌زبان من سیصد زبان برآرم
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده می‌گوید که با بیان این یک جمله، می‌تواند احساسات عمیق و عشق را در دل‌ها بیدار کند و از دل خود، که ناتوان از بیان است، معانی و احساسات بسیاری را به زبان آورد.
پر کرد شمس تبریز در عشق یک کمانی
کز عشق زه برآید چون آن کمان برآرم
هوش مصنوعی: شمس تبریز در عشق چنان نیرو و تأثیری دارد که مانند زهری که از کمان کشیده می‌شود، درکش احساس می‌شود و وقتی عشق را رها کنم، آن عشق مانند یک تیر پرتاب خواهد شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۹۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/08/03 02:11
نادر..

از خود برآمدم من! در عشق عزم کردم..
تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم...