گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۸۹

صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم
چون بوی تو بیامد دیدم که زنده بودم
صد بار جان بدادم وز پای درفتادم
بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم
تا روی تو بدیدم از خویش نابدیدم
ای ساخته چو عیدم وی سوخته چو عودم
دامی است در ضمیرم تا باز عشق گیرم
آن باز بازگونه چون مرغ درربودم
ای شعله‌های گردان در سینه‌های مردان
گردان به گرد ماهت چون گنبد کبودم
آن ساعت خجسته تو عهدها ببسته
من توبه‌ها شکسته بودم چنانک بودم
عقلم ببرد از ره کز من رسی تو در شه
چون سوی عقل رفتم عقلم نداشت سودم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم
چون بوی تو بیامد دیدم که زنده بودم
هوش مصنوعی: بارها مردم و جانم را از دست دادم و امتحان کردم، اما وقتی بوی تو به مشامم رسید، متوجه شدم که هنوز زنده‌ام.
صد بار جان بدادم وز پای درفتادم
بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم
هوش مصنوعی: من بارها جانم را فدای عشق تو کرده‌ام و از پا افتاده‌ام، اما هر بار که صدای تو را می‌شنوم، دوباره زندگی تازه‌ای آغاز می‌کنم.
تا روی تو بدیدم از خویش نابدیدم
ای ساخته چو عیدم وی سوخته چو عودم
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ات را دیدم، خودم را فراموش کردم، ای کسی که مرا مانند عید شاداب کردی و در عین حال چون عود سوخته به حال و روز من پی بردی.
دامی است در ضمیرم تا باز عشق گیرم
آن باز بازگونه چون مرغ درربودم
هوش مصنوعی: در درون من نگاهی وجود دارد که مرا به عشق می‌کشاند. مثل پرنده‌ای که به دام افتاده، احساس می‌کنم که به عشق نیاز دارم و باید دوباره آن را تجربه کنم.
ای شعله‌های گردان در سینه‌های مردان
گردان به گرد ماهت چون گنبد کبودم
هوش مصنوعی: ای آتش‌های درون سینه‌های مردان، همچون گنبد آبی، در اطراف ماهت می‌چرخید.
آن ساعت خجسته تو عهدها ببسته
من توبه‌ها شکسته بودم چنانک بودم
هوش مصنوعی: آن زمان زیبا که تو با من پیمان می‌بستی، من به خاطر گذشته‌ام، عهد و پیمان‌هایی را که شکسته بودم، دیگر توجهی نداشتم و مثل همان زمان قبلی بودم.
عقلم ببرد از ره کز من رسی تو در شه
چون سوی عقل رفتم عقلم نداشت سودم
هوش مصنوعی: عقل من از مسیر دور شد زمانی که تو به من رسیدی. وقتی به سوی عقل خود رفتم، متوجه شدم که عقل من به من فایده‌ای نمی‌رساند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۸۹ به خوانش عندلیب