گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۸۰

من اگر پرغم اگر شادانم
عاشق دولت آن سلطانم
تا که خاک قدمش تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم
تا لب قند خوشش پندم داد
قند روید بن هر دندانم
گلم ار چند که خارم در پاست
یوسفم گرچه در این زندانم
هر کی یعقوب من است او را من
مونس زاویه احزانم
در وصال شب او همچو نیم
قند می نوشم و در افغانم
پای من گرچه در این گل مانده‌ست
نه که من سرو چنین بستانم
ز جهان گر پنهانم چه عجب
که نهان باشد جان من جانم
گرچه پرخارم سر تا به قدم
کوری خار چو گل خندانم
بوده‌ام مؤمن توحید کنون
مؤمنان را پس از این ایمانم
سایه شخصم و اندازه او
قامتش چند بود چندانم
هر کی او سایه ندارد چو فلک
او بداند که ز خورشیدانم
قیمتم نبود هر چند زرم
که به بازار نیم در کانم
من درون دل این سنگ دلان
چون زر و خاک به کان یک سانم
چونک از کان جهان بازرهم
زان سوی کون و مکان من دانم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من اگر پرغم اگر شادانم
عاشق دولت آن سلطانم
هوش مصنوعی: من اگر غمگین باشم یا شاد، همیشه عاشق خوشبختی و قدرت آن سلطان هستم.
تا که خاک قدمش تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم
هوش مصنوعی: هر زمان که پای او بر زمین بیفتد، برای من مانند تاج ارزشمند است؛ حتی اگر تو بر سرم تاجی بگذاری، از آن استقبال نخواهم کرد.
تا لب قند خوشش پندم داد
قند روید بن هر دندانم
هوش مصنوعی: به خاطر لذت و شیرینی که از طعم قند می‌برم، تصور می‌کنم که هر دندانی که دارم، مانند قند شیرین است.
گلم ار چند که خارم در پاست
یوسفم گرچه در این زندانم
هوش مصنوعی: هرچند که من در زرخاری هستم، اما مانند یوسف هستم و در این زندان هم وجود دارم.
هر کی یعقوب من است او را من
مونس زاویه احزانم
هوش مصنوعی: هر کسی که شبیه یعقوب من باشد، او را من تسلی‌دهنده و هم‌صحبت غم‌هایم می‌دانم.
در وصال شب او همچو نیم
قند می نوشم و در افغانم
هوش مصنوعی: در نزدیکی و همراهی او، شیرینی و لذت حضورش را همچون نیم قند احساس می‌کنم و در دل، ناله و افسوس می‌زنم.
پای من گرچه در این گل مانده‌ست
نه که من سرو چنین بستانم
هوش مصنوعی: پای من هرچند که در این گل‌ها گیر کرده، اما من به قدری بلندبالا و زیبا هستم که شایسته‌ام در باغی به بزرگی و زیبایی سرو قرار بگیرم.
ز جهان گر پنهانم چه عجب
که نهان باشد جان من جانم
هوش مصنوعی: اگر من از دنیا پنهان باشم، چه تعجبی دارد که جان من هم مخفی باشد.
گرچه پرخارم سر تا به قدم
کوری خار چو گل خندانم
هوش مصنوعی: هرچند که بدنم پر از خار است، اما مانند گلی شاداب و خندان به نظر می‌رسم.
بوده‌ام مؤمن توحید کنون
مؤمنان را پس از این ایمانم
هوش مصنوعی: من قبلاً به خدا اعتقاد داشتم، اما اکنون باورم به هدف و ایمانم به دیگران را تقویت کرده‌ام.
سایه شخصم و اندازه او
قامتش چند بود چندانم
هوش مصنوعی: من در سایه شخصی هستم و به اندازه قامت او، در حقیقت خودم چه اندازه‌ای دارم.
هر کی او سایه ندارد چو فلک
او بداند که ز خورشیدانم
هوش مصنوعی: هر کس که سایه ندارد، بداند که من همچون آفتاب هستم.
قیمتم نبود هر چند زرم
که به بازار نیم در کانم
هوش مصنوعی: اگرچه من دارای ارزش و قدرتی هستم، اما در بازار و جمع دیگران به هیچ وجه قیمتی ندارم.
من درون دل این سنگ دلان
چون زر و خاک به کان یک سانم
هوش مصنوعی: من در درون دل این انسان‌های بی‌احساس، مانند طلا و خاک در یک معدن، یکسان و هم‌ارزش هستم.
چونک از کان جهان بازرهم
زان سوی کون و مکان من دانم
هوش مصنوعی: از منبعی عمیق و جاودانه در جهان برمی‌آیم و از آن طرف، دانش و آگاهی من فراتر از زمان و مکان است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۸۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/04/08 13:07
JAVAD MAHMOUD

سلام،اشکال چاپی:بیت 10 (
بوده‌اممؤمنتوحید کنون)(بوده ام مومن توحید کنون )
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.