غزل شمارهٔ ۱۶۷۷
یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم
یک دمی سنگ زند بشکندم
یک دمی شاه درستان کندم
یک دمم چشمه خورشید کند
یک دمی جمله شبستان کندم
دامنش را بگرفتم به دو دست
تا ببینم که چه دستان کندم
دردی درد خوشش را قدحم
گرچه او ساقی مستان کندم
زان ستانم شکر او شب و روز
تا لقب هم شکرستان کندم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
هوش مصنوعی: لحظهای به خوشی و زیبایی گلستان میگذرانم و لحظهای دیگر به سردی و خشکی زمستان.
یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم
هوش مصنوعی: در یک لحظه شاید به نظر برسم انسان باهوش و دانشی هستم، اما در لحظه بعد مانند یک کودک در حال یادگیری از ابتداییترین مباحث هستم.
یک دمی سنگ زند بشکندم
یک دمی شاه درستان کندم
هوش مصنوعی: یک لحظه سنگی را میشکنم و لحظهای دیگر بر تخت شاهی مینشینم.
یک دمم چشمه خورشید کند
یک دمی جمله شبستان کندم
هوش مصنوعی: گاههایی احساس میکنم که مثل نور خورشید میدرخشیدم و در لحظهای دیگر، تمام وجودم در تاریکی شب فرو میرود.
دامنش را بگرفتم به دو دست
تا ببینم که چه دستان کندم
هوش مصنوعی: دستهایم را به دور دامن او گرفتم تا بفهمم چه کارهایی با دستانم کرده است.
دردی درد خوشش را قدحم
گرچه او ساقی مستان کندم
هوش مصنوعی: من از درد خوشی میچشم، حتی اگر او مرا کمک کند تا از این درد رهایی یابم.
زان ستانم شکر او شب و روز
تا لقب هم شکرستان کندم
هوش مصنوعی: من شب و روز شکر او را میگویم تا اینکه حتی لقب شکر هم بر من نازل شود.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۷۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/09/29 10:11
یکی (ودیگر هیچ)
مقام فنا و بی خودی (یعنی اختیار تام در دست اوست و منی در میان نیست.)