گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷۷

یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم
یک دمی سنگ زند بشکندم
یک دمی شاه درستان کندم
یک دمم چشمه خورشید کند
یک دمی جمله شبستان کندم
دامنش را بگرفتم به دو دست
تا ببینم که چه دستان کندم
دردی درد خوشش را قدحم
گرچه او ساقی مستان کندم
زان ستانم شکر او شب و روز
تا لقب هم شکرستان کندم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۷۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/09/29 10:11
یکی (ودیگر هیچ)

مقام فنا و بی خودی (یعنی اختیار تام در دست اوست و منی در میان نیست.)