غزل شمارهٔ ۱۶۷۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
بیت یکی مونده به آخر ناک اوتم کرد. یه بیت و اینهمه هنرنمایی درش فقط از حضرت برمیاد و بس
1
امشب ای دلدار مهمان توییم
شب چه باشد روز و شب آن توییم
ای دلدار امشب مهمان توهستیم نه تنها شب بلکه همه اوقات عبد و بنده توهستیم
2
هر کجا باشیم و هر جا که رویم
حاضران کاسه و خوان توییم
هر جا باشیم و هر جا که برویم حاضران سرسفره و کاسه توهستیم
3
نقشهای صنعت دست توییم
پروریده نعمت و نان توییم
نقشهای صنعت دست توهستیم پروریده نعمت و نان توهستیم
4
چون کبوترزاده برج توییم
در سفر طواف ایوان توییم
مانند کبوتر هستیم که در برجی که از توست زاده شده است و در سفر طواف عرش و بارگاه تو ام
5
حیث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجه دل پری خوان توییم
شما مؤمنان نیز هر جا بودید، روی خود را به سوی آن بگردانید و با دل صاف فرشتگان نزد ترا می خوانیم
6
هر زمان نقشی کنی در مغز ما
ما صحیفه خط و عنوان توییم
هر زمان نقشی خیال انگیز در مغز ما ایجاد می کنی ما کتابی ازخط و خال تو و با عنوان توهستیم
7
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر
زانک مست شیر و پستان توییم
هم مانند موسی ازشیر دایه کم می خوریم زیراکه مست شیر و پستان توییم
8
ایمنیم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توییم
از دزد و مکر راهزنان ایمنیم زیرا که مانند زر در چرمدان توییم
9
زان چنین مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توییم
جان ما بهان علت بسیارمست و دلخوش است که سبکسار و گران جان توییم
10
گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توییم
گوی زرین می همان خوشبختی و سعادت ماست. چرا چنین نباشد چون که ما چوگان توییم و اختیارمان در دست توست
11
خواه چوگان ساز ما را خواه گوی
دولت این بس که به میدان توییم
خواه چوگان و خواه گوی مارا بسازی این سعادت ما را بس است که در میدان و تحت فرمان تو باشیم
12
خواه ما را مار کن خواهی عصا
معجز موسی و برهان توییم
خواه ما مار و خواه عصا باشیم بهر حال ما معجزه موسی هستیم و برهان و آیه ای برای توهستیم
13
گر عصا سازیم بیفشانیم برگ
وقت خشم و جنگ ثعبان توییم
اگر عصا بسازیم با آن برگها را بیفشانیم ودر وقت خشم تو و جنگ با دشمنانت اژدهای تو هستیم و به آنان حمله ور خواهیم شد
14
عشق ما را پشت داری می کند
زانک خندان روی بستان توییم
عشق از ما پشتبانی می کند.زیرا شادمان در بستان و بهشت تو هستیم
15
سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم
نور سایه سوز سایه ساز ماست زیراکه مانند ماه در میزان تو هستم
16
هم تو بگشا این دهان را هم تو بند
بند آن توست و انبان توییم
تو این دهان را به سخن باز می کنی و می بندی. امور در دست تو است و دلم انبان و گنج اسرار توست
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
150) آری، از هر جا بیرون آمدی و سفر کردی، روی خود را به سوی کعبه که بخشی از مسجدالحرام است بگردان، و شما مؤمنان نیز هر جا بودید، روی خود را به سوی آن بگردانید. ما قبله را از بیت المقدس به کعبه تغییر دادیم تا مردم ـ چه یهودیان و چه مشرکان ـ هیچ حجّتی بر شما نداشته باشند. لیکن کسانی که بر خود ستم کرده به هواپرستی روی دارند، دست بردار نیستند و همچنان بر ضدّ شما بهانه جویی می کنند، از آنها نترسید و از من بترسید و تا نعمت خود را بر شما کامل کنم و باشد که شما هدایت شوید.
حرمدان
لغتنامه دهخدا
حرمدان . [ ح َ رَ ] (اِ مرکب ) دولمیان چرمی . کیسه ای که از پوست دوزند. این کلمه در برهان و غیاث و جز آن «چرمدان » ضبط شده است .
با تشکر از متن و توضیح علی اقا در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۹۹
باید بگویم در بیت :
گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چونکه چوگان توییم
صحبت از می نیست
زیرا کلمات بکار رفته و معنی انها مشخص است : گوی زرین فلک (که هم اشاره به خورشید دارد و هم بمعنای کلی فلک میتواند باشد ) بدست ما به رقص در میاید و میچرخد ، و مگر میتواند چنین نباشد زیرا ما چوگان تو هستیم . گوینده از نسبتی که گوی با چوگان برقرار میکند و انرا به حرکت درمیاورد ، برای بیان نسبت خود با فلک و جهان هستی ، استفاده میکند.
منظور این نیست که چوگان، گوی را به حرکت و رقص در می اورد! یا خورشیدبه دست ما به حرکت در می آید!
بلکه می گوید این گوی در خدمت ما چوگان هاست و برای ما می رقصد چنانچه در حاشیه توضیح دادم.
بنظر من معنی بیت
حیث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجه دل پری خوان توییم
چنین است :
همانطور که در قران نیز به این موضوع اشاره شده است که عاشقان او هرکجا که باشند سزاست که روی به جانب خانه ی او داشته باشند ، ما نیز مانند افسونگران ، رو به سوی شیشه ی دل خود داریم و در ظرف شیشه ای دل خویش ، افسون میخوانیم تا وجود پری وار تورا ، به سوی خویش بخوانیم و در آن ببینیم .
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر...
اشاره به جریان حضرت موسی دارد که از خوردن شیر دایه ها امتناع کرد تا اینکه فقط از شیر مادرش خورد.کم خوردن در اینجا به معنی نخوردن است نه به معنای کمتر خوردن، همانطور که در زبان عربی هم قلیل در مواردی به معنی نفی می آید.
معنی بیت:همچون موسی که از شیر دیگر دایه ها نخورد،ما نیز از دایه ی دیگری شیر نمیخوریم چرا که سرمست شیر و پستان تو هستیم
مقصود این است که جز درگاه تو روی نیاز به کسی نمی کنیم و حاجت پیش کسی نمی بریم و تنها از درگاه تو رفع حاجت می کنیم.
گوی زرین فلک رقصان ماست...
مقصود از گوی زرین خورشید است که در فلک در حال رقص و حرکت است.
رقصان ماست: از بهر ما و برای ما در حال رقص و حرکت است.
چوگان: چوبی که دسته آن راست و باریک و سرش کمی خمیده است وبدان در بازی مخصوص( چوگان بازی)گوی زنند.
میفرماید:خورشید در فلک این عالم هستی از بهر ما و برای ما می چرخد و می رقصد و در خدمت ما انسان هاست.
چگونه چنین نباشد(و خورشید در خدمت ما نباشد) و حال آن که ما چوگان های تو هستیم.(همان طور که در بازی چوگان،گوی در خدمت چوگان هاست،خورشید هم در این عالم در خدمت ماست.)
سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم
میزان: نام برج هفتم از دوازده برج آسمانی(ناظم الاطباء). نام صورتی از صور بروج دوازده گانه ٔ فلکیه میان سنبله و عقرب و آن برج هفتم است و آن را بر مثال ترازویی توهم کرده اند و کواکب آن هشت است و خارج از صورت نه کوکب.( دهخدا).
سایه: عرفا وجود عالم در برابر خالق هستی را به سایه ای در برابر نور هستی تشبیه می کنند. همانطور که سایه هیچ از خود ندارد و اگر دیده می شود و دم از هستی و بودن می زند، در اثر تابش نور وجود است،مخلوقات نیز هیچ از خود ندارند و اگر به چشم می ایند و دم از هستی می زنند،در اثر تابش نور هستی خداوند است.
شاعر می گوید همانطور که ماه با قرار گرفتن در برج فلکی میزان، از نور خورشید بهره گرفته و دیده می شود و از خود هیچ نوری ندارد و در سایه و تاریکی و در عدمستان به سر می برد، ما نیز همچون ماه اگر دیده می شویم و دم از هستی می زنیم، از بهر نور وجود توست که بر ما می تابی و باعث می شوی در عدمستان خود، دیده شویم.
شاعر در جای دیگری می فرماید:
ما عدم هاییم هستی ها نما، تو وجودِ مطلق و هستیِّ ما
یعنی ما عدم هایی هستیم که نما و جلوه ی هستی به خود گرفته ایم( هستی نما هستیم و نه خود هستی)، و تو وجود مطلق و بی قید و شرطی هستی که هستی ما هم همان هستی توست (و هیچ بهره ای از هستی نداریم جز اینکه تو آن هستی ما هستی).(دقت بسیار شود).
به بیان دقیق همانطور که ماه اگر نورانی است این نور، نور خود وی نیست، بلکه نور دیگری در او جلوه کرده و لکن ما در نظر بدوی چنان می پنداریم که ماه خودش نورانی است و به خطا این نور را به خود ماه نسبت می دهیم، در حالی که ماه به خودی خود تاریکی و سایه ی محض هست (حتی وقتی نور خورشید بر وی تابیده).
وجود ما و کل عالم هستی هم همینطور است و ما و تمام مخلوقات عدم ها و سایه هایی هستیم که هیچ نوری از خود نداشته و نداریم لکن در پندار اول چنین می نماییم که دارای هستی هستیم، حال آنکه هر چه هستی است اوست( هستی مطلق) و هستی او در ما جلوه ای کرده و ما را هستی نما نموده است و در واقع ما همچنان سایه هاییم که با تابش نور جلوه کرده ایم.
شیخ اجل سعدی نیز می فرماید:
همه هرچه هستند از او کمترند
که با نام او نام هستی برند.
یعنی غیر او اگر دم از هستی میزنند، از خود هیچ ندارند و هیچ اند و با نام او دم از هستی می زنند.
برای تحقیق بیشتر در این موضوع از کلید واژه (وحدت وجود) استفاده کنید.