گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷۱

گر دم از شادی وگر از غم زنیم
جمع بنشینیم و دم با هم زنیم
یار ما افزون رود افزون رویم
یار ما گر کم زند ما کم زنیم
ما و یاران همدل و همدم شویم
همچو آتش بر صف رستم زنیم
گرچه مردانیم اگر تنها رویم
چون زنان بر نوحه و ماتم زنیم
گر به تنهایی به راه حج رویم
تو مکن باور که بر زمزم زنیم
تارهای چنگ را مانیم ما
چونک درسازیم زیر و بم زنیم
ما همه در جمع آدم بوده‌ایم
بار دیگر جمله بر آدم زنیم
نکته پوشیده‌ست و آدم واسطه
خیمه‌ها بر ساحل اعظم زنیم
چون به تخت آید سلیمان بقا
صد هزاران بوسه بر خاتم زنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۷۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/07/20 01:10
همایون

تنهایی
با آنکه تنهائی گنج عظیم انسان است که همواره او را یگانه و پاک نگاه میدارد
ولی جلال دین به صراحت از جمع دفاع میکند و به آن ارزش می‌گذارد
و تنهائی را در جمع کارامد میدند نه‌ در تنهائی‌!