گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۶۷

من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
چشم نرگس خیره در من مانده‌ست
کز میان باغ و بستان می روم
عقل هم انگشت خود را می گزد
زانک جان این جاست و بی‌جان می روم
دست ناپیدا گریبان می کشد
من پی دست و گریبان می روم
این چنین پیدا و پنهان دست کیست
تا که من پیدا و پنهان می روم
این همان دست است کاول او مرا
جمع کرد و من پریشان می روم
در تماشای چنین دست عجب
من شدم از دست و حیران می روم
من چو از دریای عمان قطره‌ام
قطره قطره سوی عمان می روم
من چو از کان معانی یک جوم
همچنین جو جو بدان کان می روم
من چو از خورشید کیوان ذره‌ام
ذره ذره سوی کیوان می روم
این سخن پایان ندارد لیک من
آمدم زان سر به پایان می روم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
هوش مصنوعی: وقتی که از وصالت دور می‌شوم، انگار به بیابان بی‌نهایتی می‌روم.
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
هوش مصنوعی: من هرگز به خودم نگاه نکردم، او مرا به سمت خود می‌کشاند تا فکر نکنی که من به سوی خواسته‌هایم می‌روم.
چشم نرگس خیره در من مانده‌ست
کز میان باغ و بستان می روم
هوش مصنوعی: چشم زیبای نرگس به من خیره مانده است در حالی که من از میان باغ و بوستان می‌گذرم.
عقل هم انگشت خود را می گزد
زانک جان این جاست و بی‌جان می روم
هوش مصنوعی: عقل هم با تعجب به خود می‌گوید که من اینجا هستم و در عین حال، روح و زندگی واقعی‌ام در جایی دیگر قرار دارد و به آنجا می‌روم.
دست ناپیدا گریبان می کشد
من پی دست و گریبان می روم
هوش مصنوعی: دست نامرئی من را به چالش می‌کشد و من در جستجوی آن دست و چالش می‌روم.
این چنین پیدا و پنهان دست کیست
تا که من پیدا و پنهان می روم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در زندگی، شخصی که ناپیداست و در پس پرده‌ها قرار دارد، بر اعمال و سرنوشت من تأثیر می‌گذارد. به نوعی از وجود یک نیروی ناشناس صحبت می‌کند که در زمینه‌های مختلف زندگی ما حضور دارد، در حالی که خود ما در حال حرکت و تغییر هستیم.
این همان دست است کاول او مرا
جمع کرد و من پریشان می روم
هوش مصنوعی: این دست، همان دستی است که در آغاز مرا گرد آورد و حالا در حالی که پراکنده و نگران هستم، به سمت جلو می‌روم.
در تماشای چنین دست عجب
من شدم از دست و حیران می روم
هوش مصنوعی: وقتی به این دست زیبا نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که چقدر شگفت‌انگیز است و این موضوع باعث حیرتم شده است. به سوی آن می‌روم و درگیر تفکراتم هستم.
من چو از دریای عمان قطره‌ام
قطره قطره سوی عمان می روم
هوش مصنوعی: من مانند یک قطره از دریای عمان هستم و به آرامی و به تدریج به سمت عمان حرکت می‌کنم.
من چو از کان معانی یک جوم
همچنین جو جو بدان کان می روم
هوش مصنوعی: من مانند جویباری هستم که از چشمه معانی می‌گذرد و به سمت همان چشمه بازمی‌گردم.
من چو از خورشید کیوان ذره‌ام
ذره ذره سوی کیوان می روم
هوش مصنوعی: من مانند دانه‌ای کوچک از خورشید کیوان، به آرامی و به تدریج به سمت کیوان حرکت می‌کنم.
این سخن پایان ندارد لیک من
آمدم زان سر به پایان می روم
هوش مصنوعی: این حرف هیچ وقت تمام نخواهد شد، اما من برای این موضوع به انتها می‌رسم و می‌خواهم بروم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۶۷ به خوانش عندلیب