گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۶۳

نو به نو هر روز باری می کشم
وین بلا از بهر کاری می کشم
زحمت سرما و برف ماه دی
بر امید نوبهاری می کشم
پیش آن فربه کن هر لاغری
این چنین جسم نزاری می کشم
از دو صد شهرم اگر بیرون کنند
بهر عشق شهریاری می کشم
گر دکان و خانه‌ام ویران شود
بر وفای لاله زاری می کشم
عشق یزدان پس حصاری محکم است
رخت جان اندر حصاری می کشم
ناز هر بیگانه سنگین دلی
بهر یاری بردباری می کشم
بهر لعلش کوه و کانی می کنم
بهر آن گل بار خاری می کشم
بهر آن دو نرگس مخمور او
همچو مخموران خاری می کشم
بهر صیدی کو نمی‌گنجد به دام
دام و داهول شکاری می کشم
گفت ای غم تا قیامت می کشی
می کشم ای دوست آری می کشم
سینه غار و شمس تبریزی است یار
سخره بهر یار غاری می کشم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۶۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/08/07 08:11
پیرایه یغمایی

داهول
داهل نیز گویند و آن شبیه به چیزیست که در تهران مترسک گویند و نشانه ایست که در نزدیکی دام نشانند برای به دام کشاندن یا رماندن شکار.
بهر صیدی کو نمی‌گنجد به دام
دام و داهول شکاری می‌کشم

1393/08/07 13:11
امین کیخا

داهول به لری یعنی آدم درشت که کتک خور باشد همون مترسک می شه .

1399/09/26 00:11
محسن

بیت یکی مانده به آخر به نظر:
گفت" این"غم تا قیامت میکشی؟
میکشم ای دوست اری میکشم
باشد.